امامت - رهبری
در ورقههای " يادداشت رهبری و مديريت " بحث خوبی شده در فرق ميان
نبوت و امامت كه اولی رهنمايی است و دومی رهبری و همچنانكه رهنمايی
دينی نوعی رهنمايی است كه از افق غيب بايد رسيده باشد ، يعنی راهنما
بايد غيبی باشد رهبری نيز چنين است ، و اينكه پيغمبر اكرم و برخی
پيامبران ديگر هم راهنما بودهاند و هم رهبر ، و ختم نبوت ختم راهنمايی
الهی است نه ختم رهبری الهی .
[ در آن ورقهها آمده است : ] امامت و نبوت دو منصب و دو شأنند و
احيانا قابل تفكيك . بسياری از پيامبران نبی بوده و رساننده وحی بودهاند
ولی امام نبودهاند همچنانكه ائمه امامند و نبی نيستند ولی ابراهيم و محمد
صلی الله عليه و آله هم نبی هستند و هم امام : « انی جاعلك للناس اماما
غ .
اكنون میگوئيم كه نبوت رهنمايی است و امامت ، رهبری وظيفه نبی تبليغ
است : « و ما علی الرسول الا البلاغ »، ولی وظيفه امام اينست كه ولايت و
سرپرستی و رهبری كند كسانی را كه رهبری او را پذيرفتهاند .
شيعه همچنانكه نبوت يعنی راهنمايی دينی را من جانب الله میداند ،
رهبری دينی را نيز من جانب الله میداند ، در اين جهت ميان راهنمايی و
رهبری تفكيك نمیكند . پيامبران بزرگ هم راهنما بودهاند و هم رهبر . ختم
نبوت ختم رهنمايی الهی و ارائه برنامه و راه است اما ختم رهبری الهی
نيست .
فرق راهنمايی و رهبری : در [ كتاب ] " ديباچهای بر رهبری " صفحه 76
میگويد : " رهبر به يك تعريف ، كسی است كه سبب تسهيل گروه در نيل به
هدف رهبری بشود . به عبارت ديگر : وی آسانگر نيل به مقصود است ،
راهنمای دستگير است ، احيانا تنها راه را نمینمايد بلكه وسائل طی آن و
رسيدن به فرجام آن را نيز فراهم میآورد " .
حقيقت اينست كه ميان رهنمايی و رهبری به حسب مورد عموم من وجه است
. [ همانطور كه گفتيم ] نبوت از نوع رهنمايی و امامت از نوع رهبری است
و ايندو موردا عام من وجه میباشند . ممكن است كسی فقط راهنما باشد و
رهبر نباشد مانند همه مبلغين درست ما . ( آنانكه تبليغشان نادرست است
كه از بحث خارجند ) اينها كناری ايستاده و راه و چاه را به ديگران ارائه
میدهند و میگويند تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال . ممكن است بر
عكس كسی رهبر باشد ولی رهنما نباشد . يعنی راهی است آشكار و هدفی است
مشخص ولی نياز به نيرويی است كه قدرتها را متمركز و متشكل كند و سازمان
بخشد و نيروهای خفته را بيدار و ناشكفته را بسوی سازندگی و ابتكار بسيج
دهد . همچنانكه ممكن است يك شخ
امامت ائمه اطهار عليهم السلام - حديث ثقلين
اين حديث متواتر است بين فريقين : « انی تارك فيكم الثقلين كتاب
الله و عترتی » رجوع شود به رساله آقا شيخ قوام و شنوهای ضميمه رساله
الاسلام و به بحار الانوار جلد حالات حضرت رسول ( ص ) ، وصايای حضرت .
اين حديث چون طبق معمول هميشه مقدمه گريز به مصيبت بوده كه اين بود
توصيه پيغمبر و هنوز آب غسل پيغمبر نخشكيده . . . نتيجتا چنين تعبير
میكنيم كه عترت پامال و بی اثر شد . ولی اينطور نيست . در عين اينكه
استفادهای كه بايد از عترت نشد وجود آنها فوق العاده در حفظ ميراث اسلام
مؤثر بود . البته خلافت و حكومت و سياست اسلامی از مسير اصلی منحرف شد
. از آن نظر عترت پيغمبر نتوانستند خدمتی بكنند . اما معنويت اسلام و
مواريث معنوی رسول اكرم را آنها حفظ كردند و زنده نگه داشتند به طوری كه
تدريجا خلافت اسلامی متلاشی و مضمحل شد ولی مواريث معنوی اسلام محفوظ ماند.
اسلام آئينی است جامعه و شامل همه شئون زندگی بشر ، ظاهری و معنوی
مانند مكتب فلان معلم اخلاق و فيلسوف نيست كه فقط چند عدد كتاب و چند
نفر شاگرد تحويل جامعه داده باشد . اسلام نظامی نوين و طرز تفكری جديد و
تشكيلاتی تازه عملا به وجود آورد . در عين اينكه مكتبی است اخلاقی و تهذيبی
، سيستمی است اجتماعی و سياسی . اسلام معنی را در ماده ، باطن را در ظاهر
، آخرت را در دنيا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداری
میكند . انحراف خلافت و حكومت از مسير اصلی خود ، دستگاه خلافت را به
منزله پوسته بی مغز و قشر بدون لب در آورد . عناوين " يا امير المؤمنين
" و يا " يا خليفه رسول الله " و " جهاد فی سبيل الله " و بالاخره
حكومت به نام خدا و پيغمبر محفوظ بود اما معنی يعنی تقوا و راستی و
عدالت و احسان و محبت و مساوات و حمايت از علوم و معارف در آن وجود
نداشت خصوصا در دوره اموی كه با علوم و معارف مبارزه میشد و تنها چيزی
كه ترويج میشد شعر و عادات و آداب جاهلی و مفاخرت به آباء و انساب
بود . اينجا بود كه سياست از ديانت عملا جدا شد يعنی كسانی كه حامل و
حفظ مواريث معنوی اسلام بودند از سياست دور ماندند و در كارها دخالت
نمیتوانستند بكنند و كسانی كه زعامت و سياست اسلامی در اختيار آنها بود
از روح معنويت اسلام بيگانه بودند و تنها تشريفات ظاهری را از جمعه و
جماعت و القاب و اجازه به حكام اجرا میكردند . آخر الامر كار يكسره شد و
اين تشريفات ظاهری هم از ميان رفت و رسما سلطنتها به شكل قبل از اسلام
پديد آمد و روحانيت و ديانت به كلی از سياست جدا شد . از اينجاست كه
میتوان فهميد بزرگترين ضربتی كه بر پيكر اسلام وارد شد از
روزی شروع شد كه سياست از ديانت منفك شد . در زمان ابوبكر و عمر اگر
چه هنوز سياست و ديانت تا حدی توأم بود ولی تخم جدايی ايندو از زمان
آنها پاشيده شد . كار در زمان خود آنها به آنجا كشيد كه مكرر عمر اشتباه
میكرد و علی ( ع ) از او رفع اشتباه مینمود ولی اينقدر بود كه علی ( ع )
طرف مشورت مسلم بود . اين بود خطر بزرگ بر عالم اسلام ، و بزرگترين
آرزوی هواخواهان ترقی اسلام بايد توأم شدن سياست و ديانت باشد . نسبت
ايندو با هم نسبت روح و بدن است . اين روح و بدن ، اين مغز و پوست
بايد به يكديگر بپيوندند . فلسفه پوست حفظ مغز است . پوست از مغز نيرو
میگيرد و برای حفظ مغز است . اهتمام اسلام به امر سياست و حكومت و جهاد
و قوانين سياسی برای حفظ مواريث معنوی يعنی توحيد و معارف روحی و اخلاقی
و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است . اگر اين پوست از اين
مغز جدا باشد ، البته مغز گزند میبيند و پوسته خاصيتی ندارد ، بايد سوخته
و ريخته بشود .
ائمه اطهار همتی كه كردند اين بود كه مواريث معنوی اسلام را حفظ كردند
، حساب دستگاه خلافت را از اسلام جدا كردند . اولين كسی كه حساب دستگاه
خلافت را از اسلام جدا كرد امام حسين بود . قيام امام حسين چنين اثری
داشت ، فهمانيد كه اسلام تقوا و خدا شناسی و فداكاری و گذشت در راه
خداست نه آن چيزی كه دستگاه خلافت اموی بپا كرده است .
اكنون بايد ببينيم مواريث معنوی اسلام چيست و چگونه ائمه اطهار [ آنها
را ] حفظ كردند . قرآن میفرمايد : « يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم
الكتاب و الحكمة ». ايضا میفرمايد : « ليقوم الناس بالقسط ». ايضا
میفرمايد : « انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا »
« الی الله باذنه غ. ائمه اطهار اولا امر به معروف و نهی از منكر میكردند
. شديدترين آن قيام حسينی بود . ثانيا به نشر علم میپرداختند . نمونهاش
مكتب امام صادق بود . او شاگردانی نظير هشام و زراره و جابر بن حيان
تحويل داد . همچنين است نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و مباحثات و
احتجاجات همه ائمه خصوصا احتجاجات حضرت رضا ( ع ) . از همه بالاتر
تقوای عملی و زهد و ايثار و احسان به خلق خدا بود ، شب زندهدار يها به
عبادت و رسيدگی به اموال ضعفا و فقرا بود ، اخلاق فاصله اسلامی از عفو
وجود و تواضع بود . ديدن آنها مردم را به ياد معنويتهای اسلام و پيغمبر
میانداخت . موسی بن جعفر در پای كاخ هارون شب زندهداريها داشت . امام
رضا در مقام ولايتعهد دم از « الرب واحد و الاب واحد و الام واحد و لا
فضيلة الا بالتقوی » میزد و با حجام و بواب هم غذا و مأنوس و هم صحبت
میشد .
فلسفه روحانيت حفظ مواريث معنوی اسلام و مغز در مقابل پوست است .
جدايی روحانيت از سياست از قبيل جدائی مغز از پوست است .
امامت - حديث ثقلين
1 - اين حديث تواتر معنوی دارد . معنيی كه متواتر است و بيشتر در
روايتها همين الفاظ آمده است اينست : « انی تارك فيكم الثقلين كتاب
الله و عترتی ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا لن يفترقا حتی يردا علی
الحوض » .
در شماره چهارم از سال دوم مجله " رسالة الاسلام " ناشر افكار " دار
التقريب بين المذهب الاسلاميه " مقالهای نشر شد و حديث را به اين صورت
نقل كرده بود : « انی تارك فيكم الثقلين كتاب الله و سنتی » . همان
وقت به امر مرحوم آية الله بروجردی يكی از فضلای قم به نام آقا شيخ قوام
الدين قمی و شنوهای رسالهای نوشت تحت عنوان " حديث الثقلين " و
فرستاد به دار التقريب . دار التقريب اين رساله را مستقلا چاپ كرد .
در آن رساله مأخذ اين حديث در كتب صحاح و مسانيد و سنن و همچنين نقل
اين حديث در تفاسير و سير و تواريخ و كتب لغت به مناسبات مختلف مثلا
در تفاسير به مناسبت آيه : « سنفرغ لكم آيه الثقلان »
و يا آيه اعتصام و يا آيه مودت و آيه تطهير ، و در لغت به مناسبت ماده
ثقل و امثال اينها ذكر شده است .
از جمله میگويد در صحيح مسلم جزء هفتم صفحه 122 و سنن ترمذی جزء دوم
صفحه 307 و سنن داودی جزء دوم صفحه 432 و مسند احمد جزء 3 صفحه 14 و 17 و
26 و 59 و جزء چهارم صفحه 366 و 371 و جزء پنجم صفحه 182 و 189 و مستدرك
حاكم جزء سوم صفحه 109 و طبقات ابن سعد جزء 4 صفحه 8 و اسد الغابه جزء
دوم صفحه 12 و جزء سوم صفحه 147 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد صفحه
130 در معنی عترت .
2 - كلمه ثقلان در قرآن به جن و انس گفته شده . بايد ديد به چه مناسبت
در اين حديث به كار رفته است .
در اين حديث چند نكته هست ، يكی اينكه چرا به اين [ يعنی اهل بيت ]
در خبر ثقل گفته شده است ؟
ديگر اينكه چرا قرآن ثقل اكبر و اهل بيت ثقل اصغر گفته شده است ؟ در
برخی تعبيرات است كه « احدهما اعظم من الاخر » .
در بعضی احاديث است كه سئوال شده : « و ما الثقلان ؟ قال صلی الله
عليه و آله و سلم : كتاب الله طرفه بيد الله و طرفيه بايديكم و الثقل
الاصغر عترتی » . در بعضی روايات است : « فانهما حبلان لا ينقطعان الی يوم
القيامة » .
مطلب سوم كه عمده است اينست كه پيغمبر اكرم فرمود اين دو تا از هم
جدا نمیشو ند . مقصود اين نيست كه اينها خودشان راهشان را از هم جدا
نمیكنند ، از هم قهر نمیكنند و بين آنها اختلاف و جنگ و جدال پيدا
نمیشود . مقصود اينست كه تمسك به اينها از يكديگر تفكيك نمیپذيرد . هر
كه بخواهد " حسبنا كتاب الله "
بگويد آنچنانكه عمر در صدر اسلام گفت و يا " حسبنا ما روی لنا من اهل
البيت " بگويد آنچنانكه اخبار يين ما گفته و عملا غالب علمای شيعه
چنينند ، و بخواهند به اين وسيله ميان آنها تفكيك كنند بدانند كه مسير
نيست .
مطلب چهارم تضمين رسول اكرم است كه اگر به اين دو ثقل دقيقا متمسك
شويد هرگز گمراه و بدبخت نخواهيد شد .
انحراف و انحطاط مسلمين از آنجا شروع شد كه ميان ايندو خواستند تفكيك
كنند .
اكنون خوب است درباره تفكيك ناپذيری آنها بحث كنيم . چرا آورنده
يك شريعت و قانون و كتاب آسمانی غير از آن شريعت چيز ديگر را نيز
ضميمه میكند ؟
اين مسئله [ مربوط ] به عميق بودن قرآن و نيازمند به مفسر بودن شريعت
است . در مقام تمثيل بايد گفت يك وقت هست كه ما يك وسيله سادهای از
يك كشوری وارد میكنيم مثلا پارچه و يا كفش و يا ظروف وارد میكنيم ،
ديگر نيازی به افرادی كه همراه آنها باشند و به ما ياد بدهند نداريم .
پارچه است میدوزيم ، ظرف است استفاده میكنيم ، كفش و كلاه است
میپوشيم . اما يك وقت هست كه يك كارخانه وارد میكنيم . حتما بايد
متخصص از خود آنجا برای نصب و اداره بيايد برای مدت زيادی كه مردم
بومی ياد بگيرند . يا مثلا سلاحهای مدرن جنگی فرستاده میشود . حتما بايد
تكنسينهايی هم همراه آنها بفرستند و ساليان دراز به آنها تعليم بدهند و
آنها هم دقيقا تعلم كنند تا ياد بگيرند .
شنيديم كه فرانسه هواپيماهای ميراژ به ليبی فروخت ولی گفته شده كه خود
خلبانان ليبی حداقل تا دو سال نمیتوانند از اينها
استفاده كنند .
مسئله امامت به معنی مرجعيت دينی در اسلام كه پيغمبر اكرم در اين
حديث متواتر فرموده است ، جز اين نيست كه برای تفسير قرآن و فهم قرآن
و هدفهای آن و توضيح و تشريح اهداف و معارف آن و مقررات آن و اخلاق آن
، فهم ساده عرفی كه هر كه زبان عربی میداند پس كافی است ، كافی نيست .
لهذا ديديم كه چه انحرافها پيدا شد از قبيل قول به تجسم كه انكم سترون
ربكم يوم القيامة كما ترون القمر ليلة البدر .
" حسبنا كتاب الله " اينطور نتيجه میدهد كه نتيجهاش اشعری گری است
و يا اعتزال است كه هر دو مكتب ، مكتب انحرافی بود .
پس ائمه در واقع تكنسينهای قرآن هستند در خارج از كشور ظاهر و محسوس
كه علمشان علم افاضی و لااقل تعليمی خصوصی است . علی عليهالسلام در ذيل
جملههای خطاب به كميل فرمود : « هجم بهم العلم علی حقيقة البصيرش و
باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش
منه الجاهلون » .
[ علم و دانش با بينايی حقيقی به ايشان يكباره روی آورده و با آسودگی
و خوشی يقين و باور به كار بستهاند و سختی و دشواری اشخاص به ناز و
نعمت پرورده را سهل و آسان يافتهاند و به آنچه نادانان از آن دوری
گزينند انس و خو گرفتهاند ] . ( 1 )
ايضا در خطبه 2 نهج البلاغه میفرمايد : « [ هم ] موضع سره و لجأ امره و
عيبة علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه و جبال دينه بهم أقام »
پاورقی :
1 - ترجمه اين روايت و چند روايت آينده از ناشر است .
انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائصه . . . لا يقال بال محمد صلی الله عليه
و آله من هذه الامة احد و لا يسوی بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا . هم اساس
الدين و عماد اليقين اليهم يفيیء الغالی و بهم يلحق التالی و لهم خصائص
حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة » .
[ آل پيغمبر اكرم نگهدارنده راز نهان و پناه فرمان آن حضرت میباشند و
خزينه دانش آن وجود محترم هستند و مرجع حكمتهای آن جناب و حافظ
كتابهايش میباشند و مانند كوههايی هستند برای دينش . حضرت رسول اكرم
به كمك آنان پشتش را راست كرد و لرزش بدنش را زائل نمود . . .
هيچيك از اين امت با آل محمد صلی الله و عليه و آله طرف مقايسه نبوده
و كسانی كه هميشه از نعمت و بخشش ايشان بهرهمندند با آنان برابر نيستند
. آل محمد عليهم السلام اساس و پايه دين و ستون ايمان و يقين هستند . دور
افتادگان از راه حق به آنان رجوع كرده و واماندگان به ايشان ملحق میشوند
و خصائص امامت در آنان جمع و حق ايشان است و بس ، و درباره آنان
وصيت و ارث بردن ثابت است ] .
ايضا در خطبه 4 میفرمايد : « بنا اهتديتم فی الظلماء و تسنمتم العلياء
و بنا انفجرتم عن السرار و قر سمع لم يفقه الواعية » . . . [ ( اين خطبه
را حضرت بعد از كشته شدن طلحه و زبير فرموده است ) : موقعی كه در
تاريكی گمراهی و نادانی بوديد به سبب ما هدايت شديد و به راه راست قدم
نهاديد و بر كوهان بلندی سوار شديد و به واسطه ما از تيرگی شبهای آخر ماه
داخل روشنايی صبح گرديديد . كر شود گوشی كه از فرياد رهنما پند نگرفته .
. . ] .
ايضا در خطبه 145 : « و لن تأخذوا بميثاق الكتاب حتی تعرفوا الذی نقضه
و لن تمسكوا به حتی تعرفوا الذی نبذه فلتمسوا ذلك من »
عند اهله فانهم عيش العلم و موت الجهل هم الذين يخبركم حكمهم عن علمهم
و صمتهم عن منطقهم ( عن حكم منطقهم خطبه 237 ) و ظاهرهم عن باطنهم لا
يخالفون الدين و لا يختلفون فيه » ( لا يخالفون الدين اشاره است به مقام
عصمت و لا يختلفون فيه اشاره است به مقام علم ، و اين دو شرط در متخصصان
الهی لازم است ) . « فهو بينهم شاهد صادق و صامت ناطق » .
[ و هرگز به عهد و پيمان قرآن وفا نمیكنيد تا كسی را كه نقض عهد كرده
و پيمان شكسته بشناسيد ، و هرگز به كتاب خدا چنگ نمیزنيد تا كسی را كه
آنرا دور انداخته بشناسيد . پس راه راست و وفای به عهد و پيمان و
كيفيت وابسته شدن به قرآن را از اهل آن درخواست نمائيد زيرا ايشان زنده
دارنده علم و دانش و ميراننده جهل و نادانی هستند . آنانند كسانی كه حكم
ايشان شما را آگاه میسازد از علم و دانائيشان ، و خاموشی آنان از
گفتارشان و ظاهرشان و از باطنشان . مخالف دين نيستند و در آن با يكديگر
اختلاف ندارند . پس دين درباره آنان گواهی است راستگو و خاموشی است
گويا ] .
ايضا خطبه 237 : « هم عيش العلم و موت الجهل يخبركم حلمهم ( خطبه 145
: حكمهم ) عن علمهم و صمتهم عن حكم منطقهم لا يخالفون الحق ( ای العصمه )
و لا يختلفون فيه ( ای العلم الصافی المصيب ) هم دعائم الاسلام و ولائج
الاعتصام بهم عاد الحق فی نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن
منبته عقلوا الدين عقل وعاية و رعاية لا عقل سماع و رواية فان رواش العلم
كثير و رعاته قليل » .
[ آل محمد ( ص ) زنده كننده علم و دانايی و از بين برنده جهل و نادانی
هستند . شما را آگاه میسازد بردباريشان از
دانائيشان ، و ظاهرشان از باطنشان و خاموشيشان از راستی و درستی گفتارشان
. حق را مخالفت نمیكنند و در آن اختلاف ندارند . ايشان ستونهای اسلام و
پناهگاهها هستند . به وسيله ايشان حق به اصل و موضع خود باز میگردد و
باطل و نادرستی از جای آن دور و نابود میشود و زبانش آنجا كه حق آشكار
شد بريده میگردد . دين را شناختند شناختنی كه از روی دانايی و رعايت
نمودن است نه شناختنی كه از روی شنيدن و نقل نمودن باشد و روايت
كنندگان علم بيشمار و رعايت كنندگان آن كمند ] .
ايضا خطبه 145 : « و انه سيأتی عليكم من بعدی زمان ليس فيه شیء اخفی
من الحق و لا اظهر من الباطل . . . فالكتاب يومئذ و اهله طريدان منفيان و
صاحبان مصطحبان فی طريق واحد لا يؤويهما مؤو فالكتاب و اهله فی ذلك
الزمان فی الناس و ليسا فيهم و معهم و ليسا معهم » .
[ زود است كه بعد از من بر شما روزگاری بيايد كه چيزی در آن پنهانتر
از حق و درستی نبوده و آشكارتر از باطل و نادرستی نباشد . . . پس قرآن و
اهل آن در آن روز دور انداخته شده و در ميان جمعيت نيستند و اين هر دو
با هم در يك راه يار هستند و كسی قرآن و اهلش را احترام نكرده نزد خود
نگاه ندارد . پس قرآن و اهل آن در آن زمان در بين مردم بوده و با ايشان
هستند و ( در عين حال ) در ميانشان نبوده و با آنها نمیباشند ] .
نظرات شما عزیزان: