معتزله 3
افكار و آراء معتزله
آنچه در دو درس گذشته گفتيم به اصول مكتب معتزله مربوط بود . ولی
همچنانكه اشاره كرديم معتزله مسائل زيادی طرح كردند و از آنها دفاع
نمودند . برخی از اين مسائل به الهيات مربوط میشود و برخی به طبيعيات و
برخی به اجتماعيات و برخی به انسان . مسائل الهيات بعضی مربوط است به
امور عامه و بعضی به الهيات بالمعنی الاخص . البته مقصد و مقصود اصلی
معتزله مانند ساير متكلمين مسائل الهيات بالمعنی الاخص است كه در حوزه
عقايد دينی قرار دارد . مسائل امور عامه از باب مقدمه است . همچنانكه
بحث در طبيعيات نيز برای متكلمين جنبه مقدمی دارد . يعنی متكلمين از
اين جهت بحث در طبيعيات بحث میكنند كه راهی برای اثبات يك اصل دينی
باز نمايند و يا راه حلی برای يك اشكال پيدا
كنند . ما در اينجا فهرست وار به پارهای از آنها اشاره میكنيم و از
الهيات آغاز میكنيم :
الف . توحيد صفاتی
ب . عدل
ج . مخلوق بودن كلام خدا ( كلام صفت فعل است نه صفت ذات ) .
د . افعال الله معلل به اغراض است ( هر كار خدا برای يك فايده و
نتيجه است ) .
ه . مغفرت بدون توبه ناممكن است ( اصل وعد و وعيد ) .
و . قديم منحصر به خداوند است . ( در اين عقيده فقط فلاسفه مخالفند ) .
ز . تكليف مالايطاق محال است .
ح . افعال بندگان به هيچ وجه مخلوق خدا نيست ، و مشيت الهی به افعال
بندگان تعلق نمیگيرد .
ط . عالم حادث است ( در اين عقيده نيز فقط فلاسفه مخالفند ) .
ی . خداوند نه در دنيا و نه در آخرت ديده نمیشود .
طبيعيات
الف . جسم مركب است از ذرات لايتجزی .
ب . بو ، عبارت است از ذراتی كه در فضا پخش میشود .
ج . طعم ، جز ذرات كه بر روی ذائقه اثر میگذارد نيست .
د . روشنايی ، ذراتی است كه در فضا پخش میشود .
ه . تداخل اجسام در يكديگر محال نيست ( اين عقيده به بعضی از معتزله
منسوب است ) .
و . طفره محال نيست ( اين عقيده نيز منسوب به بعضی از معتزله است ).
مسائل انسان
الف . انسان ، آزاد و مختار است نه مجبور ( اين مسأله و مسأله خلق
افعال و مسأله عدل الهی به هم مربوط اند ) .
ب . استطاعت ( انسان قبل از هر فعلی قدرت فعل و ترك آن را دارد ) .
ج . مؤمن قادر بر كفر است و كافر قادر بر ايمان است .
د . فاسق نه مؤمن است و نه كافر .
ه . عقل پارهای از مسائل را مستقلا ( بدون نياز به راهنمايی قبلی شرع )
درك میكند .
و . در تعارض حديث با عقل ، عقل مقدم است .
ز . قرآن را با عقل میتوان تفسير كرد .
مسائل اجتماعی و سياسی
الف . وجوب امر به معروف و نهی از منكر ، هر چند مستلزم قيام به
سيف باشد .
ب . امامت خلفای راشدين به ترتيبی كه واقع شده صحيح بوده است .
ج . علی ( ع ) از خلفای پيش از خودش افضل بوده است ( اين ، عقيده
بعضی از معتزله است نه همه آنها . قدمای معتزله به استثناء واصل بن عطا
ابوبكر را افضل میدانستند ولی متأخرين آنها غالبا علی ( ع ) را افضل
میدانستند ) .
د . نقد صحابه پيغمبر و بررسی كارهای آنها جايز است .
ه . تحليل روش سياسی عمر و روش سياسی علی ( ع ) و مقايسه ميان آنها .
اينها كه گفته شد نمونهای است از مسائلی كه معتزله طرح كردهاند و
البته مسائل ديگر نيز غير اين مسائل طرح كردهاند . در برخی از اين مسائل
، معتزله فقط با اشاعره طرف بودهاند و در بعضی با فلاسفه و در بعضی با
شيعه و در بعضی با خوارج و در بعضی با مرجئه .
معتزله هيچ گاه تسليم فكر يونانی نشدند و فلسفه يونان را كه مقارن با
طلوع و اوج معتزله وارد دنيای اسلامی شد به طور در بست نپذيرفتند ، بلكه
با كمال شهامت در رد فلسفه و فلاسفه كتاب نوشتند ، و آراء خود را ابراز
داشتند . ستيزه متكلمين با فلاسفه ، هم به سود كلام تمام شد و هم به سود
فلسفه ، يعنی هر دو علم را جلوتر برد و در آخر كار آنچنان آن دو را به
يكديگر نزديك كرد كه جز در مسائل معدودی اختلاف نظر باقی نماند . توضيح
اين مطلب كه كلام چه خدماتی به فلسفه كرد و فلسفه چه خدماتی به كلام كرده
است و اساسا تفاوت اساسی فلسفه و كلام چيست از عهده اين درسها خارج
است .
سير تحولی و تاريخی
بديهی است كه همه اين مسائل ، همزمان و به وسيله يك فرد طرح نشدهاند
، تدريجا و به وسيله افراد گوناگون پديد آمده و موجب توسعه علم كلام
گرديدهاند .
در ميان مسائل نامبرده ، ظاهرا قديمترين آنها مسأله جبر و اختيار است
كه البته معتزله طرفدار اختيار بودند . و مسائل جبر و اختيار مسألهای
است كه در قرآن طرح شده است ، يعنی قرآن اين مطالب را به گونهای طرح
كرده است كه انديشهها را بر میانگيزد .
زيرا از طرفی در برخی آيات تصريح شده كه انسان مختار و آزاد است و
هيچ گونه جبری در كار نيست ، و از طرف ديگر در برخی آيات تصريح شده
است كه همه چيز به مشيت و اراده خدا است .
اينجا اين توهم پديد آمده است كه اين دو تيپ آيات باهم منافی است .
لهذا بعضی آيات اختيار را تأويل كردند و قائل به جبر شدند ، و بعضی
آيات مشيت و اراده ( قضا و قدر ) را تأويل كردند و قائل به اختيار شدند
. و البته گروه سومی هم هستند كه هيچگونه تناقض و تنافيی ميان اين دو
دسته آيات نمیبينند ( 1 ) . به علاوه در كلمات علی عليهالسلام بحث جبر و
اختيار زياد مطرح شده است . عليهذا طرح بحث جبر و اختيار مقارن است با
خود اسلام . اما گروه بندی مسلمين و صف آرايی آنها در مقابل يكديگر و
منقسم شدن
پاورقی :
. 1 در كتاب " انسان و سرنوشت " به تفصيل در اين موضوع بحث
كردهايم .
به دو گروه : جبری و غير جبری ، در نيمه دوم قرن اول صورت گرفت .
میگويند فكر اختيار اولين بار وسيله غيلان دمشقی و معبد جهنی تبليغ شد .
بنی اميه مايل بودند كه فكر جبر در ميان مردم تبليغ شود زيرا از اين فكر
استفاده سياسی میبردند . بنی اميه در زيرا اين سرپوش كه همه چيز از
ناحيه خدا است : آمنا بالقدر خيره و شره حكومت ظالمانه و تحميلی خودشان
را توجيه میكردند . لهذا هر فكر مبنی بر اختيار و آزادی بشر را سركوب
میكردند و به همين جهت غيلان دمشقی و معبد جهنی كشته شدند . در آنوقت
طرفداران اختيار به نام قدريه خوانده میشدند ( 2 ) .
البته مسأله " كفر فاسق " قبل از مسأله جبر و اختيار موضوع بحث و
گفتگو واقع شد ، زيرا اين مسئله وسيله خوارج در نيمه اول قرن اول هجری
مقارن با خلافت علی عليهالسلام مطرح شد ، ولی خوارج به صورت كلامی از
نظريه خود دفاع نمیكردند ، و تنها موقعی كه در ميان معتزله طرح شد و
موجب پيدايش نظريه " منزله بين المنزلتين " گشت رنگ كلامی به خود
گرفت .
مسأله جبر و اختيار ، به نوبه خود مسائل : عدل ، حسن و قبح ذاتی و عقلی
، معلل بودن افعال باری به اغراض ، محال بودن تكليف مالايطاق و امثال
اينها را به دنبال خود آورد .
در نيمه اول قرن دوم هجری مردمی به نام " جهم بن صفوان " عقايد خاصی
درباره صفات خداوند ابراز داشت . مورخان ملل و نحل مدعيند كه مسأله
توحيد صفاتی يعنی اينكه صفات خداوند مغاير با ذات نيست كه معتزله
اختصاصا آن را " اصل توحيد " میخوانند و
پاورقی :
. 2 رجوع شود به كتاب " انسان و سرنوشت " .
همچنين مسأله نفی تشبيه ، يعنی اينكه خداوند به هيچ وجه شبيه مخلوقات
نيست ( اصل تنزيه ) اولين بار وسيله جهم بن صفوان ابراز شد و پيروان او
را جهميه ناميدند . معتزله همچنانكه در عقيده اختيار پيرو قدريه شدند ،
در عقيده توحيد و تنزيه پيرو جهميه شدند . خود جهم بن صفوان جبری بود .
معتزله عقيده جبری جهم را نپذيرفتند ولی عقيده توحيدی او را پذيرفتند .
عليهذا معتزله در دو اصل اساسی اصول پنجگانه خود يعنی اصل توحيد و اصل
عدل بنابر اين نقلها تابع دو فرقه ديگر بودند ، اصل توحيد را از جهميه
اقتباس كردند و اصل عدل را از قدريه ، بلكه در حقيقت مكتب معتزله تحول
يافته و تكامل يافته قدريه و جهميه است .
رأس معتزله و آن كسی كه اعتزال به صورت يك مكتب با دست او پايه
گذاری شد " واصل بن عطاء غزال " است ، كه در پيش گفتيم كه واصل شاگرد
حسن بصری بود و در يك جريان از حوزه درس او جدا شد و حوزه مستقلی تشكيل
داد و بدين مناسبت حسن گفت : " اعتزل عنا " يعنی از ما جدا شد .
معروف و مشهور است كه به همين مناسبت بود كه پيروان او " معتزله ة
ناميده شدند . ولی بعضی ديگر معتقدند كه علت اين نامگذاری چيزی ديگر
است : كلمه معتزله ابتداء به گروهی گفته شده كه در جريان جنگ جمل و
صفين روش بی طرفی و كناره گيری را انتخاب كردند ، مانند سعد بن
ابیوقاص و زيد بن ثابت و عبدالله بن عمر . بعدها كه مسأله كفر و ايمان
فاسق وسيله خوارج طرح شد و مسلمين دو دسته شدند ، گروهی راه سومی انتخاب
كردند و آن كناره گيری و بی طرفی بود . يعنی همان روشی
كه امثال سعد بن ابیوقاص در سياست و مسائل حاد اجتماعی زمان خود پيش
گرفتند ، اينها در يك مسأله فكری پيش گرفتند . از اينرو به اينها نيز
" معتزله " گفته شد يعنی " بی طرفها " و بعد اين نام برای اينها باقی
ماند .
واصل در سال 80 هجری متولد شده و در سال 131 هجری درگذشته است .
بحثهای او محدود بوده به مسأله نفی صفات ، اختيار ، منزلة بين المنزلتين
، وعد و وعيد ، و اظهار نظر درباره بعضی از اختلافات صحابه .
پس از واصل ، نوبت به عمرو بن عبيد رسيد . عمرو برادر زن واصل است و
نظريات واصل را توسعه داد و تكميل كرد . پس از عمرو ، ابوالهذيل علاف و
ابراهيم نظام ظهور كردند .
ابوالهذيل و نظام هر دو از شخصيتهای بارز معتزله به شمار میآيند . كلام
، وسيله اين دو نفر رنگ فلسفی گرفت . ابوالهذيل كتب فلاسفه را مطالعه
میكرد و بر آنها رد مینوشت . نظام نظريات خاصی در طبيعيات آورد ، و هم
او بود كه نظريه ذرهای بودن جسم را ابراز داشت . ابوالهذيل و نظام هر دو
در قرن سوم هجری در گذشتهاند . به احتمال قوی ، ابوالهذيل در سال 235 و
نظام در سال 231 در گذشته است .
جاحظ ، اديب و نويسنده معروف ، صاحب كتاب " البيان والتبيين " كه
در قرن سوم هجری میزيسته است يكی ديگر از شخصيتهای بارز معتزله است .
معتزله در دوره بنی اميه با دستگاه حكومت روابط خوبی نداشتند ، در
اوايل بنی العباس حالت بی طرفی به خود گرفتند ولی در
عصر مأمون كه خود اهل فضل و علم و ادب و فلسفه بود مورد توجه واقع شدند
. مأمون ، و پس از او معتصم ، و پس از معتصم واثق از معتزله سخت
حمايت كردند و اين سه خليفه خود را معتزلی میخواندند .
در همين زمان بود كه بحث داغی بالا گرفت كه دامنهاش در تمام اقطار
كشور عظيم آنروز اسلامی گسترش يافت . و آن اينكه آيا كلام خدا از صفات
فعل است يا از صفات ذات ؟ و آيا كلام خدا حادث است و يا مانند علم
خدا و قدرت و حيات او قديم است ؟ و در نتيجه آيا قرآن كه كلام خدا است
مخلوق و حادث است يا قديم و غير مخلوق ؟ معتزله معتقد بودند كه كلام خدا
مخلوق است ، پس قرآن مخلوق و حادث است و اعتقاد به قديم بودن قرآن
كفر است . مخالفين معتزله بر عكس معتقد بودند كه قرآن قديم است و غير
مخلوق . مأمون به حمايت از معتزله بخشنامهای صادر كرد كه هر كس معتقد
به قدم قرآن باشد تأديب شود . افراد زيادی به زندان افتادند و شكنجه
ديدند .
معتصم و واثق نيز روش مأمون را دنبال كردند ، و از جمله كسانی كه در
اين دوره به زندان افتادند احمد بن حنبل معروف بود . تا نوبت به متوكل
رسيد . متوكل بر ضد معتزله گرايش پيدا كرد و اكثريت مردم با معتزله
مخالف بودند . معتزله و طرفدارانشان منكوب بلكه قلع و قمع شدند . خونها
در اين فتنه ريخته شد و خانمانها به باد رفت . مسلمين اين دوره را دوره
" محنت " ناميدند .
معتزله پس از اين جريان كمر راست نكردند ، ميدان برای هميشه به دست
مخالفينشان كه " اهل السنة " و " اهل الحديث " خوانده میشدند افتاد
. در عين حال برخی شخصيتهای بارز در
دورههای ضعف آنها ظهور كردهاند از قبيل ابوالقاسم بلخی معروف به كعبی
متوفا در 217 و ابوعلی جبائی متوفا در 303 و ابوهاشم جبائی پسر ابوعلی
جبائی و قاضی عبدالجبار معتزلی متوفا در 415 و ابوالحسين خياط و صاحب بن
عباد و زمخشری متوفا در 583 و ابوجعفر اسكافی .
نظرات شما عزیزان: