حكمت متعاليه
در درس گذشته ، اجمالا به چهار روش فكری در دوره اسلامی اشاره كرديم و
نمايندگان معروف آن را نيز نام برديم .
اكنون اضافه میكنيم كه اين چهار جريان در جهان اسلام ادامه يافتند تا در
يك نقطه به يكديگر رسيدند و جمعا جريان واحدی را به وجود آوردند .
نقطهای كه اين چهار جريان در آنجا با يكديگر تلاقی كردند " حكمت متعاليه
" ناميده میشود . حكمت متعاليه به وسيله صدرالمتألهين شيرازی ( متوفا
در سال 1050 هجری قمری ) پايه گذاری شد . كلمه " حكمت متعالی " وسيله
بوعلی - نيز در اشارات - به كار رفته است ولی فلسفه بوعلی هرگز به اين
نام معروف نشد .
صدرالمتألهين رسما فلسفه خود را حكمت متعاليه خواند و فلسفه وی به
همين نام مشهور شد . مكتب صدرالمتألهين از لحاظ روش شبيه مكتب اشراقی
است يعنی به استدلال و كشف و شهود توأما معتقد است ، ولی از نظر اصول و
از نظر استنتاجات متفاوت است .
در مكتب صدرالمتألهين بسياری از مسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق ، و
يا مورد اختلاف فلسفه و عرفان ، و يا مورد اختلاف فلسفه و كلام برای هميشه
حل شده است . فلسفه صدرالمتألهين يك فلسفه التقاطی نيست ، بلكه يك
نظام خاص فلسفی است كه هر چند روشهای فكری گوناگون اسلامی در پيدايش آن
مؤثر بودهاند بايد آن را نظام فكری مستقلی دانست .
صدرالمتألهين كتابهای متعدد دارد ، از آن جمله است : اسفار اربعه ،
الشواهد الربوبيه ، مبدأ و معاد ، عرشيه ، مشاعر ، شرح هدايه اثيرالدين
ابهری .
" حاج ملاهادی سبزواری " صاحب كتاب منظومه و شرح منظومه ( متولد
1212 هجری قمری و متوفا در 1297 هجری قمری ) از پيروان مكتب
صدرالمتألهين است . كتاب شرح منظومه سبزواری و كتاب اسفار
صدرالمتألهين و كتاب اشارات بوعلی سينا و كتاب شفای بوعلی سينا و
كتاب حكمت الاشراق شيخ اشراق از كتب شايع و متداولی است كه در حوزههای
علوم قديمه تدريس میشود .
صدرالمتألهين ، از جمله كارهائی كه كرد ، اين بود كه به مباحث فلسفی
كه از نوع سلوك فكری و عقلی است ، نظام و ترتيبی داد شبيه آنچه عرفا در
سلوك قلبی و روحی بيان داشتهاند .
عرفا معتقدند كه سالك با به كار بستن روش عارفانه چهار سفر انجام
میدهد :
1 - سفر من الخلق الی الحق . در اين مرحله كوشش سالك اين است كه از
طبيعت عبور كند و پارهای عوالم ماوراء طبيعی را نيز پشت سر بگذارد تا
به ذات حق واصل شود و ميان او و حق
حجابی نباشد .
2 - سفر بالحق فی الحق . اين مرحله دوم است . پس از آنكه سالك ذات
حق را از نزديك شناخت به كمك خود او به سير در شؤون و كمالات و اسماء
و صفات او میپردازد .
3 - سير من الحق الی الخلق بالحق . در اين سير ، سالك به خلق و ميان
مردم بازگشت میكند ، اما بازگشتش به معنی جدا شدن و دور شدن از ذات حق
نيست ، ذات حق را با همه چيز و در همه چيز میبيند .
4 - سير فی الخلق بالحق . در اين سير سالك به ارشاد و هدايت مردم ،
به دستگيری مردم و رساندن آنها به حق میپردازد .
صدرالمتألهين ، مسائل فلسفه را به اعتبار اين كه فكر نوعی سلوك است
ولی ذهنی ، به چهار دسته تقسيم كرد :
1 - مسائلی كه پايه و مقدمه مبحث توحيدند و در حقيقت سير فكر ما است
از خلق به حق ( امور عامه فلسفه ) .
2 - مباحث توحيد و خداشناسی و صفات الهی ( سير بالحق فی الحق ) .
3 - مباحث افعال باری، عوالم كلی وجود (سير من الحق الی الخلق بالحق).
4 - مباحث نفس و معاد ( سير فی الخلق بالحق ) .
كتاب اسفار اربعه كه به معنی " سفرهای چهارگانه " است بر اساس
همين نظام و ترتيب است .
صدرالمتألهين كه سيستم خاص فلسفی خويش را " حكمت متعاليه " نام
نهاد ، فلسفه مشهور و متداول ، اعم از اشراقی و مشائی
اشراق است بيشتر از آنچه از عقل الهام میگيرد از دل الهام میگيرد .
حكمت تجربی آن است كه نه با عقل و استدلال قياسی سروكار دارد و نه با
دل و الهامات قلبی . سرو كارش با حس و تجربه و آزمايش است . يعنی
نتائج علوم را كه محصول تجربه و آزمايش است با مربوط كردن به يكديگر به
صورت حكمت و فلسفه در میآورد .
حكمت جدلی ، استدلالی است ، اما مقدمات استدلال در اين حكمت ، آن
چيزهائی است كه منطقيين آنها را " مشهورات " يا " مقبولات "
میخوانند .
قبلا در كليات منطق ، مبحث " صناعات خمس " ، خوانديم كه مقدمات
استدلال چند گونه است . از آن جمله مقدماتی است كه
آنها را " بديهيات " اوليه مینامند و از آن جمله است مقدماتی كه آنها
را " مشهورات " میخوانند .
مثلا اين كه " دو شیء مساوی با شیء سوم ، خودشان مساوی يكديگرند " كه
با جمله " مساوی المساوی مساو " بيان میشود و همچنين اين كه " محال
است يك حكم با نقيضش در آن واحد صدق كنند " اموری بديهی به شمار
میروند و اما اين كه " زشت است انسان در حضور ديگران دهانش را به
خميازه باز كند " يك امر مشهوری است .
استناد و استدلال به بديهيات ، " برهان " ناميده میشود . اما استناد
و استدلال به " مشهورات " جزء جدل به شمار میرود .
پس حكمت جدلی ، يعنی حكمتی كه بر اساس مشهورات در مسائل جهانی و
كلی استدلال كند .
متكلمان ، غالبا پايه استدلالشان بر اين است كه فلان چيز زشت است و
فلان چيز نيك است . متكلمين ، به اصطلاح بر اساس " حسن و قبح عقلی "
استدلال میكنند .
حكما مدعی هستند كه حسن و قبحها همه مربوط است به دائره زندگی انسان ،
درباره خدا و جهان و هستی با اين معيارها نمیتوان قضاوت كرد . از اين رو
حكما كلام را حكمت جدلی مینامند .
حكما معتقدند كه اصول اساسی دين ، با مقدمات برهانی و متكی بر
بديهيات اوليه بهتر قابل استدلال است تا با مقدمات مشهوری و جدلی و چون
در دوره اسلامی ، خصوصا در ميان شيعه ، تدريجا فلسفه بدون آن كه از وظيفه
بحث آزاد خود خارج گردد و
خود را قبلا " متعهد " سازد ، به بهترين وجهی اصول اسلامی را تأييد كرد ،
لهذا حكمت جدلی تدريجا به دست امثال خواجه نصيرالدين طوسی رنگ حكمت
برهانی و حكمت اشراقی گرفت و كلام تحت الشعاع فلسفه واقع شد .
حكمت تجربی ، البته فوق العاده با ارزش است . اما عيب اين حكمت دو
چيز ديگر است . يكی اين كه دائره حكمت تجربی محدود است به علوم تجربی
و علوم تجربی محدود است به مسائل قابل لمس و قابل حس ، در صورتی كه
نياز فلسفی بشر درباره مسائلی است بسی وسيعتر از آنچه در قلمرو تجربه
قرار میگيرد .
مثلا آنگاه كه درباره آغاز برای زمان ، و نهايت برای مكان ، و مبدأ
برای علل بحث میكنيم ، چگونه میتوانيم در آزمايشگاه و زير ميكروسكپ به
مقصود خود نائل گرديم . لهذا حكمت تجربی نتوانست غريزه فلسفی بشر را
اشباع كند و ناچار شد كه در مسائل اساسی فلسفی سكوت اختيار كند . ديگر
اين كه محدود بودن و وابسته به طبيعت بودن مسائل تجربی ارزش آنها را
متزلزل كرده است ، به طوری كه امروز مسلم است كه مسائل علمی تجربی
ارزش موقت دارد و هر لحظه انتظار منسوخ شدن آنها میرود . حكمتی هم كه
مبنی بر آزمايشها باشد طبعا متزلزل است و در نتيجه يك نياز اساسی بشر
را يعنی " اطمينان " و يقين را به بشر نمیدهد . اطمينان و يقين در
مسائلی پيدا میشود كه " تجرد رياضی " يا " تجرد فلسفی " داشته باشند
. معنی تجرد رياضی و تجرد فلسفی در فلسفه فقط قابل توضيح است .
باقی میماند حكمت استدلالی و حكمت ذوقی . مسائلی كه
در درسهای آينده بحث میشود توضيح دهنده اين دو حكمت و بيان كننده ارزش
آنها است .
نظرات شما عزیزان: