نيست . اينچنين امری فراوان رخ میدهد و حتی میتوان گفت يك امر عادی
است و مشروط به شرطی نيست . معجزه زبان خداست كه شخصی را تأييد میكند
، ولی كرامت چنين زبانی نيست .
ارزش و كاربرد اعجاز
ارزش و كاربرد اعجاز چقدر است ؟ منطقيين و فلاسفه موادی را كه در يك
استدلال به كار میرود ، از نظر ارزش و كاربرد به چند گونه تقسيم كردهاند
: بعضی از آن عناصر ارزش برهانی دارد ، جای ترديد علمی و عقلی باقی
نمیگذارد مثل مواد و عناصری كه يك رياضی دان در استدلالات خود به كار
میبرد ، بعضی ديگر ارزش اقناعی دارد مانند مواد و عناصری كه غالبا اهل
خطابه در سخنان خود به كار میبرند كه اگر موشكافی شود بسا كه مورد ترديد
واقع شود ، ولی مادام كه شكافته نشده عملا حركتی ايجاد میكند ، و بعضی
صرفا ارزش تهييجی و احساساتی دارد و بعضی ارزش ديگر .
ارزش اعجاز و كاربرد آن از نظر قرآن چيست ؟
قرآن همانطور كه آثار خلقت را " آيات خدا " و دليل قطعی غير قابل
ترديد بر وجود او میداند ، معجزات انبياء را نيز به عنوان آيات و
بينات ياد میكند و دليل قاطع و حجت مسلم عقلی و منطقی برصدق مدعای
آورنده آنها میشمارد .
قرآن درباره معجزه به تفصيل بحث كرده و تقاضای مردم را از پيامبران كه
بدون آيت و بينه تسليم نمیشدند ، تقاضايی معقول و منطقی دانسته و پاسخ
مثبت و عملی پيامبران را به اين تقاضاها در
حد آيت و بينه خواستن - يعنی در حد معقول و منطقی كه گواه بر صدق مدعای
آنها باشد نه در حد " اقتراح " و دلبخواهی مردم كه میخواهند از
پيامبران و اعجازشان وسيله سودجويی و يا سرگرمی و تماشا بسازند - با آب
و تاب فراوان نقل كرده و آيات بسياری را به آنها اختصاص داده است .
قرآن كوچكترين اشارهای ندارد كه معجزه دليل اقناعی است برای اذهان ساده
و عاميانه و متناسب با دوره كودكی بشر ، بلكه نام " برهان " روی آن
گذاشته است ( 1 ) .
جهت هدايت پيامبر
معجزه ختميه به حكم اينكه كتاب است و از مقوله سخن و بيان و دانش و
فرهنگ است ، معجزه جاودانه است . معجزه كتاب تدريجا وجوه اعجازش
روشنتر میگردد . امروز شگفتيهايی از قرآن بر مردم زمان ما روشن شده كه
ديروز روشن نبود و ممكن نبود باشد . معجزه كتاب را انديشمندان بهتر از
مردم عوام درك میكنند . معجزه ختميه از آن جهت از نوع " كتاب " شد
كه اين مزايای متناسب با دوره ختميه را داشته باشد . اما . . .
آيا اين معجزه از آن جهت از نوع كتاب شد كه ضمنا توجه بشر را از غيب
به شهادت ، از نامعقول به معقول و منطقی ، و از ماورای طبيعت به طبيعت
هدايت كند ؟ آيا محمد ( ص ) میكوشد تا كنجكاوی مردم را از امور غير
عادی و كرامات و خوارق عادات به مسائل عقلی و منطقی و طبيعی و اجتماعی
و اخلاقی متوجه سازد و
پاورقی :
. 1 رجوع شود به تفسير الميزان ، ذيل آيه 23 از سوره بقره و كتاب وحی
و نبوت آقای محمد تقی شريعتی ، ص 214 به بعد .
جهت حساسيت آنها را از " عجايب و غرايب " به " واقعيات و حقايق
" بگرداند ؟
به نظر نمیرسد كه اين نظريه صحيح باشد . اگر چنين باشد بايد بگوييم همه
پيامبران دعوت به غيب كردهاند و محمد ( ص ) دعوت به شهادت . پس چرا
صدها آيه از قرآن به همين " عجايب و غرايب " اختصاص يافته است ؟
بدون شك يك امتياز اساسی قرآن دعوت به مطالعه عالم طبيعت و شهادت
به عنوان آيات الهی است ، ولی دعوت به مطالعه طبيعت به معنی منصرف
ساختن اذهان از توجه به هر امر غير طبيعی نيست ، بر عكس ، دعوت به
مطالعه طبيعت به عنوان " آيات " و " نشانه " ها به معنی عبوردادن
از طبيعت به ماورای طبيعت است . از نظر قرآن ، راه غيب از شهادت و
راه ماورای طبيعت از طبيعت و راه معقول از محسوس میگذرد .
اهميت كار محمد ( ص ) در اين است كه همان طور كه به نظر در طبيعت و
تاريخ و اجتماع میخواند و مردمی را كه جز در برابر هر چه غيرطبيعی است
تسليم نمیشوند تسليم عقل و منطق و علم مینمايد ، میكوشد انديشه مردمی را
هم كه دم از عقل و منطق میزنند و جز در برابر هر چه طبيعی و محسوس است
تسليم نمیشوند ، به منطقی برتر و عالیتر آشنا سازد .
امتياز اساسی جهانی كه مذهب به طور كلی - بخصوص اسلام - ارائه میدهد
با جهانی كه علوم و فلسفههای محض بشری ارائه میدهند اين است كه به قول
" ويليام جيمز " در ساختمان جهان مذهب عناصری وجود دارد علاوه بر عناصر
مادی ، و قوانينی وجود دارد علاوه بر قوانين شناخته شده بشری .
قرآن نمیخواهد توجه به طبيعت و محسوسات را جانشين توجه به ماورای
طبيعت و امور نامحسوس نمايد . اهميت قرآن در اين است كه در عين توجه
دادن به طبيعت - و به تعبير خود قرآن " شهادت " - ايمان به " غيب
" را سر لوحه دعوتش قرار میدهد : " « الم 0 ذلك الكتاب لا ريب فيه
هدی للمتقين 0 الذين يؤمنون بالغيب ». . . " ( 1 ) .
چگونه ممكن است قرآن در پی منصرف ساختن مردم از توجه به آن امور باشد
در حالی كه خودش از همان مقوله " عجايب و غرايب " يعنی معجزه است ،
بعلاوه بيش از صد آيه در همان مقوله آورده است ؟
من معنی اين جمله را نمیفهمم كه : " كتاب تنها معجزهای است كه
اعتقاد به آن تنها به معتقدان به امور غيبی منحصر نيست " .
چه اعتقادی ؟ اعتقاد به اينكه كتابی است و مطالب عالی دارد و يا
اعتقاد به اينكه معجزه است ؟ اعتقاد به معجزه بودن چيزی به معنی آيت و
بينه الهی بودن ، مساوی است با اعتقاد به غيب ، چطور ممكن است يك نفر
در آن واحد ، هم اعتقاد به غيب داشته باشد و هم نداشته باشد ؟
گفته شد : " معجزه محمد از مقوله امور غير بشری نيست اگر چه يك عمل
غيربشری است " .
معنی اين جمله نيز برای من مبهم است و دو گونه ممكن است تفسير شود :
يكی اينكه معجزه محمد ( قرآن ) به حكم اينكه وحی است نه سخن خود آن
حضرت ، پس يك عمل غيربشری است ، اما در
پاورقی :
. 1 بقره / 1 - . 3
عين اينكه سخن بشر نيست و سخن خداست ، از مقوله امور بشری است و كاری
است عادی در رديف كارهای بشری .
بعيد به نظر میرسد كه مقصود اين باشد ، زيرا در اين صورت قرآن امتيازی
از ساير كتب آسمانی ندارد . همه آن كتابها به حكم اينكه از مبدأ وحی
صادر شدهاند عمل غير بشری هستند ، ولی به حكم اينكه جنبه خارق العاده
ندارند از مقوله امور غير بشری نيستند ، همچنانكه پارهای كلمات داريم كه
به نام " احاديث قدسيه " معروفاند و عينا سخن خدايند كه وحی و الهام
شدهاند ، اما معجزه و از مقوله امور غير بشری نيستند .
امتياز قرآن از ساير كتب آسمانی و از احاديث قدسيه در اين است كه هم
عمل غير بشری است - يعنی وحی است - و هم از مقوله امور غيربشری ، يعنی
در حد اعجاز و قدرت مافوق بشری است . لهذا قرآن میگويد :
« قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون
بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا »( 1 ) .
تفسير دوم اين جمله اين است كه معجزه محمد بر خلاف معجزات ساير
پيامبران از قبيل عصا را اژدها كردن و مرده را زنده كردن كه مقوله و تيپ
كار از مقوله و تيپكار بشر نيست ، از مقوله كارهای بشری است ، چون از
نوع سخن و بيان و علم و فرهنگ است ، ولی عمل غير بشری است ، يعنی در
حد مافوق بشری است ، از قدرتی غيبی و ماوراء الطبيعی سرچشمه میگيرد .
اگر مقصود اين
پاورقی :
. 1 بگو اگر جن و انسان گرد هم آيند كه مانند اين قرآن را بياورند ،
نتوانند ، هر چند پشت به پشت يكديگر بدهند و با يكديگر همكاری نمايند (
اسراء / 88 ) . باشد - و بايد هم همين طور باشد - اين خود اعتراف است به غيب ، ماوراء
الطبيعه ، خارق عادت ، و بالأخره آنچه " عجايب و غرايب " خوانده شد
. پس چرا از اول ، برداشت ما از معجزه و خارق عادت ، برداشتی از نوع
برداشتی از نوع برداشت از خرافه و امور نامعقول باشد ؟ آيا نمیبايست ما
از اول ، حساب معجزه و خرق عادت را از حساب خرافات و اوهام جدا سازيم
تا افراد كم اطلاع ، از اين برداشتها برداشت ديگری كه خود ما هم
نمیخواهيم ، نكنند ؟ و اساسا چرا تعبير معروف " كتاب پيامبر اسلام
معجزه است " را تغيير داده و بگوييم " معجزه پيامبر كتاب است " كه
قابل سوء تعبيرها و سوء تفسيرهاست ؟ !
از اين نويسنده محترم در جزء آخرين آثارش مقالهای تحت عنوان " قرآن
و كامپيوتر " در رساله " فلق " - نشريه دانشجويان دانشكده ادبيات
تهران - منتشر شد كه میتوان آن را تصحيح نقطه نظر او در مسأله اعجاز و
نشانهای از تكامل تدريجی فكر او تلقی كرد .
در آن مقاله پيشنهاد تبديل كلمات قرآن به علائم كامپيوتری و استفاده از
اين مظهر عظيم تمدن بشری برای كشف حقايق قرآن طرح شده كه البته پيشنهاد
بسيار بجا و بموقعی است . آنگاه به آنچه بعضی از دانشمندان مصری در اين
زمينه انجام دادهاند و آنچه بعضی از مهندسان مسلمان ايرانی در صدد انجام
آن در اين زمينه هستند و يا انجام دادهاند اشاره شده و سپس تحت عنوان
" اعجاز قرآن را چگونه میتوان اثبات كرد ؟ " بحث جالبی در همين مقوله
كرده و در ضمن به كتاب بسيار ارزنده " سير تحول قرآن " كه اخيرا منتشر
شده اشاره كرده و كشف با ارزش مؤلف دانشمند آن كتاب را ستوده كه
ثابت
كرده كوتاهی و بلندی آيات و افزايش كلمات وحی شده بر رسول اكرم ( ص )
در طول بيست و سه سال ، يك منحنی دقيق و منظم و خارق العادهای را طی
كرده است ، و خود چنين اضافه میكند :
" چه سخنوری است در عالم كه بتوان از روی طول عبارت ، سال ادای هر
جملهاش را معين كرد ؟ بخصوص كه اين متن ، كتابی نباشد كه مثل يك اثر
علمی يا ادبی ، نويسندهای نشسته باشد و آن را در يك مدت معين و پيوسته
نوشته يا سروده باشد ، بلكه سخنانی است كه در طول 23 سال زندگی پرتلاطم
يك انسان بر زبانش رفته ، بويژه كتابی نباشد كه نويسندهاش در يك
موضوع - يا حتی زمينه تعيين شدهای - تأليف كرده باشد ، بلكه مسائلی
گوناگون است كه به تدريج بر حسب نياز جامعه و در پاسخ به سؤالاتی كه
عنوان میشود ، حوادث يا مسائلی كه در مسير يك مبارزه طولانی مطرح میشود
، به وسيله رهبر بيان و سپس جمع آوری و تنظيم گرديده است " (1 و 2) .
پاورقی :
. 1 نشريه فلق ، كتاب اول / ص . 25
. 2 نقل از كتاب وحی و نبوت ص 57 - . 77
نظرات شما عزیزان: