عَلى اَىِّ حال، با خلع خاندان بىكفایت قاجار از اریكه قدرت و بر تخت نشستنِ قزاق بىسواد، دوره دیكتاتورى سیاه بیست ساله «پهلوىِ اوّل» آغاز شد. حكومت بریتانیا؛ قدرت مسلط امپریالیستى آن روزگار، كه از كوران جنگ جهانى اول (1919-1914) پیروزمند بدر آمده بود، سرمست از نابودى رقیب دیرینه خود رژیم روسیه تزارى - در جریان انقلاب مارس 1917 و متعاقب آن كودتاى حزب بلشویك «لنین» علیه دولت موقت انقلاب در 25 اكتبر همان سال كه سرمنشاء جنگهاى داخلى وحشتناك سه ساله (1920-1917) گردید -، سرخوش از تجزیه و انهدام امپراطورى مسلمان عثمانى و آسوده خاطر از بابت مهار رژیم بلشویكى روسیه،(8) سر آن داشت تا در حوزه نفوذ خویش - خاصه منطقه غرب آسیا - طرحى نو در اندازد.
در پى چندین قرن زورآزمایى قدرتهاى صلیبى مغرب زمین با خلافت عثمانى - كه به هر جهت نماد عینى اقتدار ملل اسلامى محسوب مىشد - و انهدام این امپراطورى در فرداى جنگ جهانى اول، انگلستان در رأس مجموعه قدرتهاى استعمارى اروپا، بر آن شد تا یك بار براى همیشه، زمینه تشكیل یك حكومت مقتدر، فراگیر و یكپارچه اسلامى كه طبعاً منافع نامشروع استعمارگران غربى را در مشرق زمین به خطر مىانداخت، از بین ببرد.
امپراطورى بریتانیا در راه تحقق این استراتژى، دو سر خط را مد نظر خویش قرار داد:
1- واگذارى تدریجى فلسطین - این سَرپُلِ ارتباطى سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا - به همگرایانِ صهیونیست غرب.
این روند كه نخست صبغهاى نظامى داشت، با بیرون راندن نیروهاى ارتش عثمانى توسط ارتشهاى به اصطلاح عربى تحت فرمان «توماس. ادوارد.لاورنس(9)» از اقطار عربنشین خلافت عثمانى و در پى آن اشغال نظامى فلسطین توسط لشكریان ژنرال «ادموند آلن باى» و اعراب بدوى بازیخورده «لاورنس» - كه به ایشان وعده استقلال مىداد - در جریان جنگ جهانى اول آغاز گردید و با اعلام قیمومیت انگلستان بر فلسطین و علنى شدن وعده «بالفور(10)» به صهیونیستها، دایر بر موافقت اصولى حكومت لندن با واگذارى فلسطین به ایشان جهت ایجاد به اصطلاح «كانون ملى یهود» رنگى سیاسى به خود گرفت.
كاركرد این سیاست صددرصد به سود قدرتهاى استعمارى غرب بود. چرا كه با تأسیس رژیم صهیونیستى در فلسطین، «كشور یهود» عملاً به مثابه دژ مستحكم غرب در قلب سرزمینهاى اسلامى ایفاى نقش مىكرد.
از یك سو به علت موقعیت جغرافیایى ویژه فلسطین، با اعمال این ترفند یكپارچگى ژئوپلیتیك دو كرانه شرقى - آسیایى - و غربى - آفریقایى - سرزمینهاى اسلامى دستخوش از هم گسیختگى مىشد و از دیگر سو، به محض در خطر قرار گرفتن منافع نامشروع غربیان توسط خیزشهاى ضداستعمارى ملل مسلمان منطقه، رژیم صهیونیستى؛ به مثابه ژاندارم منطقهاى غرب در مركز جهان اسلام، نقش سركوبگر خویش را ایفا مىكرد.
2- روى كار آوردن یك سرى رژیمهاى اقتدارگرا و وابسته، با حمایت به اصطلاح منوّرالفكران طرفدار غرب در كشورهاى اسلامى. فىالمثل رژیم مصطفى كمال پاشا در تركیه، رژیم سلطنتى خاندان هاشمى در عراق و اردن، رژیم رضاخان در ایران، رژیم اماناللَّه خان در افغانستان و... امثالهم.
استعمار بریتانیا براى نفوذ هر چه بیشتر و كنترل هر چه بهتر این سرى رژیمهاى دست نشانده، كه تقریباً همگى همزمان به قدرت رسیدند، تدابیر ویژهاى نیز اندیشیده بود. از جمله مدنظر قرار دادن ایجاد نقاط مبهم یا به اصطلاح متعارف؛ قرار دادن یك سرى «بمب ساعتى(11)» در جریان تعیین خطوط مرزى میان این كشورها، جهت فعال ساختن آنها در وقت مقتضى، شالودهریزى حاكمیتى متمركز و تأسیس نهادهاى سلطه مدنى؛ كپىبردارى شده از سیستمهاى حكومتى مغرب زمین، ایجاد ارتشهاى حرفهاى متكى به خدمت نظام اجبارى براساس الگوى نظام میلیتاریستى متعارف غرب و در اختیار داشتن زمام امور این ارتشها به دلیل نوع ساختار، حضور مستشاران نظامى و وابستگى شدید تسلیحاتى - تداركاتى به خارج، ایجاد ارگانهاى انتظامى حافظ ثبات اجتماعى براساس الگوى غربى - واحدهاى پلیس شهرى و پلیس روستایى؛ «قواى ژاندارم»، برقرارى نظام پولى متمركز مبتنى بر برنامه مالى تجدید شونده و بودجهبندى درآمد ملى جهت نظارت مستمر بر میزان درآمد و نحوه هزینه نمودن آنها توسط رژیمهاى اقتدارگراى دست نشانده و...
اینها جملگى در اصل، به نیت اصلاح وضعیت این بلاد، كه به عكس، با هدف تسلط هر چه مؤثرتر قدرت متروپل(12) غرب بر مقدّرات جوامع مزبور طرحریزى شد و به مورد فرهنگزدایى و ستیزهجویى حساب شده و مستمر با معتقدات دینى مردمان ممالك اسلامى دانست. استعمارگران جزیرهنشین، با لحاظ نمودن نقش ستیهنده اسلام و روحانیت آگاه و پیكارجوى مسلمان؛ مردان سازشناپذیرى همچون «سیدجمالالدین اسدآبادى»، «آیتاللَّه شیرازى» زعیم نهضت تنباكو، مراجع و علماى حوزههاى علمیه قم و مشهد و در رأس ایشان شهید مظلوم «آیتاللَّه حاج شیخ فضلاللَّه نورى» در جنبش مشروطه، علماى حوزه نجف اشرف در جریان انقلاب ضداستعمارى 1920.م (1299ه.ش) عراق، روحانیت ضداستبدادى افغانستان در قیام مردم كابل - 1919.م (1298 ه.ش)، عالمان دینى حوزه پرآوازه «دیوبند» در سلسله خیزشهاى ضدانگلیسى مسلمین شبه قاره هند همچون؛ مولانا «ابوالاعلى مودودى» و همفكران وى و...، بر آن شدند تا طى یك رشته مانورهاى ظریف و گام به گام، ضمن حذف جریان روحانیت مترقى و مردمى در كشورهاى اسلامى، زمینه مناسبى جهت هویتزدایى قطعى مردمان این ممالك و در نهایت، هدم و نابودى فرهنگ وحیانى اسلام، فراهم آورند.
«مبارزه با پان اسلامیزم» همان «دكترینِ(13)» اهریمنى بود كه علّت موجبه آن را سالها پیشتر، «گلادستون» نخستوزیر انگلستان طى سخنرانى مشهور خود در مجلس لُردهاى این كشور، به اختصار و صراحت بر زبان آورد؛ آنجا كه با كوبیدن كلاماللَّه مجید بر روى تریبون مجلس، خشمگین و برآشفته گفت: «عالى جنابان! تا این كتاب در میان مسلمانها حضور دارد، ما به اهداف خود دست نخواهیم یافت!»
همین است رمز و راز اقدام همزمان و سخت مشابه دیكتاتورهاى حاكم بر ممالك اسلامى؛ آتاتورك در تركیه، پهلوىِ اول در ایران، اماناللَّه خان در افغانستان و...، در اعلام ممنوعیت حجاباسلامى، ممنوعیت تشكیل محاكم شرعى، تعطیل اجبارى مدارس سنتى؛ مكتب خانهها، منع علماء و طلاب علوم دینى از پوشیدن لباس روحانیت در مجامع عمومى، اعمال محدودیت شدید؛ تا حد تعطیلى اجبارى حوزههاى علوم فقهى و معارف اسلامى، در پیش گرفتن برخوردى تحقیرآمیز و موهن در قبال آداب، سنن و مفاخر فرهنگى - تاریخى مسلمین از یك طرف، و از طرف دیگر ترغیبِ تا سرحدّ اجبار! شهروندان زن و مرد به استفاده از البسه فرنگى، فراگیرى و رعایت آداب و رسوم معمول غربیان در زندگى روزمره، تشكیل محاكم كیفرى و خانواده براساس سیستم قضایى غرب و جایگزینى قوانین ترجمه شده از متون اروپایى به جاى احكام شرعى و حدود الهى متخذه از قرآن كریم، ایجاد سیستم آموزش و پرورش كُپىبردارى شده از نظام آموزشى لائیك مغرب زمین، كوشش مجدّانه؛ تحت هدایت و نظارت مستشرقانِ غربى جهت ایجاد هویتى جعلى و سر هم بندى شده از طریق احیاى سنتهاى پوسیده و موازین فرهنگهاى مرده جاهلىِ قبل از اسلام؛ قالب «پانایرانیزم»، «پانتركیزم»، «پان عربیزم» و... امثالهم. زنده یاد سیدجلال سادات آل احمد كه به تعبیر مقام معظم رهبرى؛ «در قلّه ادبیات مقاومت(14)» روزگار خود قرار داشت، در این باب دردمندانه روایت مىكند:... مىخواستند براى ایجاد اختلال در شعور تاریخى یك ملت، تاریخِ بلافصلِ آن دوره را (یعنى دوره قاجار را) ندیده بگیرند و شبِ كودتا[ى رضا خان] را یكسره بچسبانند به دمب كورش و اردشیر. و انگار نه انگار كه در این میانه، هزار و سیصد سال فاصله است. توجه كنید به این اساسِ امر، كه فقط از این راه و بالَقْ كردنِ زمینه «فرهنگى - مذهبى» مردِ معاصر مىشد زمینه را براى هجوم غربزدگى آماده ساخت؛ كه اكنون تازه از سر خشتش برخاستهایم. كشفِ حجاب، كلاه فرنگى، منع تظاهرات مذهبى، خراب كردن تكیه دولت، كشتن تعزیه، سختگیرى به روحانیت... اینها همه وسایلِ اِعمالِ جنین سیاستى بود.(15)
نظرات شما عزیزان: