بارالها راضى نشدى كه برخى از نعمتها را به من ندهى،به جود عظيم و احسان ديرينهات انواع خوردنيها و آشاميدنيها و انواع پوششها و لباسها را روزيم گردانيدى.
آنگاه كه همهى نعمتها را بر من تمام گردانيدى و همهى بلاها را از من دور گردانيدى،نادانى من و نيز گستاخيم بر تو بازت نداشت كه مرا به موجبات قرب راهنمايى كنى و به آنچه مرا در نزد تو جا مىدهد موفق گردانى.
خدايا كدام يك از نعمتهايت را بر شمرم و ياد كنم يا به شكر كداميك از عطاياى تو بپردازم در حاليكه نعمتها و عطاياى تو بيش از آن است كه شمارندگان بتوانند آنها را بشمارند يا حسابداران بتوانند به آن علم پيدا كنند.اضافه شدتها و ناراحتىها و بلاهايى كه از من دور داشتى افزونتر از سلامتى و عافيت و راحتىهايى است كه براى من آشكار است.
خدايا من ترا به حقيقت ايمانم و...گواه مىگيرم،و اگر به فرض در همهى عصرها و دهرها زنده بمانم و در صدد بر آيم و بكوشم كه شكر يكى از نعمتهايت را به جا آورم توانايى آن راندارم، مگر تو بر من منت نهى كه خود موجب شكر جديد و ثناى تازهيى خواهد گرديد...
بارالها مرا چنان كن كه از تو آن چنان ترسم كه گويى ترا مىبينم و مرا به نعمت تقوى و پرهيزگارى سعادتمند گردان و به سبب ارتكاب معصيت و نافرمانى بدبختم نگردان.
بارالها بى نيازى را در نفس و جانم،و يقين را در دلم،و اخلاص را در عملم،و روشنى را در ديدهام،و بصيرت و بينايى را در دينم،قرار ده و مرا به عضوها و جوارحم بهرهمند گردان...
بارالها اگر بخواهم نعمتهاى وجود و بخششهاى گرانمايهات را بر شمارم نمىتوانم.
مولاى من،تويى كه كرم كردىتويى كه نعمت دادىتويى كه نيكى كردىتويى كه به فضيلت رفتار كردىتويى كه بخششت را به كمال رساندىتويى كه روزى دادىتويى كه توفيق عنايت فرمودىتويى كه عطا كردىتويى كه بى نياز گرداندىتويى كه مايه دادىتويى كه پناه دادىتويى كه مهمات مرا كفايت فرمودىتويى كه هدايت كردىتويى كه ما را از لغزشها و خطرها حفظ كردىتويى كه پرده پوشى نمودىتويى كه آمرزيدىتويى كه عفو كردىتويى كه يارى كردىتويى كه نيرو بخشيدىتويى كه نصرت نمودىتويى كه شفا بخشيدىتويى كه عافيت دادىتويى كه گرامى داشتىتباركت ربى و تعاليت فلك الحمد دائما و لك الشكر واصبا، بزرگى و والايى اى پروردگار من،حمد و ثنا تا به ابد ويژه و مخصوص توست و هميشه و هماره براى توست.
پس آفريدگارابه عصيانم معترفم مرا ببخش و از گناهانم در گذر. (29) »
در آن روز حسين عليه السلام آنچنان دلها را با خواندن اين دعا به سوى خدا كشيد كه انبوه خلايق صدايشان به گريه برخاست چنانكه خداى را همراه كلمات امامشان به اجابتخواندند و آمين گفتند.ابن اثير در كتاب اسد الغابه مىنويسد:
«كان الحسين رضى الله عنه فاضلا كثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخير جميعها (30) »
حسين (ع) بسيار روزه مىگرفت و نماز مىگذارد و به حج مىرفت و صدقه مىداد و همهى كارهاى پسنديده را انجام مىداد.شخصيتحسين بن على (ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شكوه بود كه وقتى با برادرش امام مجتبى (ع) ،پياده به كعبه مىرفتند،همهى بزرگان و شخصيتهاى اسلامى باحترامشان از مركب پياده شده،همراه آنان راه پيمودند. (31)
احترامى كه جامعه براى حسين (ع) قائل بود بدان جهتبود كه او با مردم زندگى مىكرد-از مردم و معاشرتشان كناره نمىجست-با جان جامعه هماهنگ بود،چونان ديگرها از مواهب و مصائب يك اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ايمان بى تزلزل او به خداوند او را غمخوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه،او نه كاخهاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمىبستند و حرم رسول الله (ص) را براى او خلوت نمىكردند... اين روايتيك نمونه از اخلاق اجتماعى اوست،بخوانيم:
روزى از محلى عبور مىفرمود،عدهاى از فقرا بر عباهاى پهن شدهاشان نشسته بودند و نان پارههاى خشكى مىخوردند،امام حسين (ع) مىگذشت كه تعارفش كردند و او هم پذيرفت، نشست و تناول فرمود و آنگاه بيان داشت:
ان الله لا يحب المتكبرين. (32)
خداوند متكبران را دوست نمىدارد.
سپس فرمود:من دعوت شما را اجابت كردم،شما هم دعوت مرا اجابت كنيد.آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند،حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود استبه ضيافتشان بياورند، (33) و بدين ترتيب پذيرايى گرمى از آنان به عمل آمد و نيز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خويش به جامعه آموخت.
شعيب بن عبد الرحمن خزاعى مىگويد:
چون حسين بن على (ع) به شهادت رسيد،بر پشت مباركش آثار پينه مشاهده كردند علتش را از امام زين العابدين (ع) پرسيدند،فرمود:اين پينهها اثر كيسههاى غذايى است كه پدرم شبها به دوش مىكشيد و به خانهى زنهاى شوهر مرده و كودكان يتيم و فقرا مىرسانيد. (34)
شدت علاقه امام حسين (ع) را به دفاع از مظلوم و حمايتاز ستم ديدگان مىتوان در داستان ارينب و همسرش عبد الله بن سلام دريافت،كه اجمال و فشردهاش را در اينجا متذكر مىشويم:
يزيد به زمان ولايت عهدى،با اينكه همه نوع وسائل شهوترانى و كام جوئى و كامروايى از قبيل پول،مقام،كنيزان رقاصه و...در اختيار داشت چشم ناپاك و هرزهاش را به بانوى شوهردار عفيفى دوخته بود.
پدرش معاويه به جاى اينكه در برابر اين رفتار زشت و ننگين عكس العمل كوبندهاى نشان دهد،با حيلهگرى و دروغ پردازى و فريبكارى،مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاكدامن مسلمان را از خانهى شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلودهى پسرش يزيد بكشاند.حسين بن على (ع) از قضيه با خبر شد در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشهى شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يكى از قوانين اسلام،زن را به شوهرش عبد الله بن سلام باز گرداند و دست تعدى و تجاوز يزيد را از خانوادهى مسلمان و پاكيزهيى قطع نمود و با اين كار همت و غيرت الهىاش را نمايان و علاقمندى خود را به حفظ نواميس جامعهى مسلمان ابراز داشت و اين رفتار داستانى شد كه در مفاخر آل على (ع) و دنائت و ستمگرى بنى اميه،براى هميشه در تاريخ به يادگار ماند. (35)
علائلى در كتاب«سمو المعنى»مىنويسد:ما در تاريخ انسان به مردان بزرگى برخورد مىكنيم كه هر كدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خويش را جهانگير ساختهاند يكى در شجاعت، ديگرى در زهد،آن ديگر در سخاوت،و...اما شكوه و بزرگى امام حسين (ع) حجم عظيمى است كه ابعاد بى نهايتش هر يك مشخص كنندهى يك عظمت فراز تاريخ است،گويا او جامع همهى والايىها و فرازمندىهاست. (36)
آرى مردى كه وارث بى كرانگى نبوت محمدى است،مردى كه وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع) است و وارث جلال و درخشندگى فضيلت مادرى چون حضرت فاطمه (ع) است،چگونه نمونهى برتر و والاى عظمت انسان و نشانهى آشكار فضيلتهاى خدايى نباشد.
درود ما بر او باد كه بايد او را سمبل اعمال و كردارمان قرار دهيم.
امام حسين (ع) و حكايت زيستنش و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد كردارش نه تنها نمونهى يك بزرگ مرد تاريخ را براى ما مجسم مىسازد،بلكه او با همهى خويشتن،آيينهى تمام نماى فضيلتها،بزرگ منشىها،فداكاريها،جان بازىها،خداخواهىها و خدا جويىها مىباشد،او به تنهايى مىتواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد.
بودن و رفتنش،معنويت و فضيلتهاى انسان را ارجمندنمود.
به سخنان دل آويز زندگى سازش بپردازيم:
«الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم يحوطونه ما درت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون (37) .»
مردم بندهى دنيا هستند و دين را فقط با زبانشان لمس مىكنند،تا وقتى بدانند اين گفتگوى ظاهرى به ضرر دنيايشان نيستبر محور دين چرخ مىخورند،اما آنگاه كه به امتحانى آزموده شوند (كه لازم آيد از دنيا ببرند و به دين بپيوندند) دين داران واقعى كم هستند.
امام حسين (ع) به فرزندش امام زين العابدين (ع) فرمود:
«اى بنى اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصرا الا الله جل و عز». (38)
پسرم،از ستم نمودن به كسى كه جز خداوند بزرگ و عزيز ياورى ندارد بپرهيز. (خداوند بزودى داد چنين مظلومى را از ظالم خواهد گرفت) .
شخصى از امام حسين (ع) خواستخير دنيا و آخرت را براى او بنويسد،حضرت در جواب او نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد فان من طلب رضى الله بسخط الناس كفاه الله امور الناس و من طلب رضى الناس بسخط الله وكله الله الى الناسو السلام». (39)
يعنى:هر كس خواهان رضايتخداوند باشد و خشنودى خداوند را به غضب مردم نفروشد، آفريدگار امورى كه بدست مردم استبراى او كفايتخواهد كرد،و هر كس طالب رضايت مردم باشد و خشنودى مردم را به غضب خدا بخرد،پروردگار او را به مردم وا مىگذارد.
شخصى به امام حسين (ع) عرض كرد:اى پسر رسول خدا (ص) ،من آلودهى به گناه هستم و ياراييم نيست كه از عصيانم بگريزم،مرا موعظه فرما.
امام حسين (ع) فرمود به پنج كار بپردازد و هر چه خواستى عصيان ورز.
1-از نعمتهاى خداوند استفاده نكن،آنگاه به گناه رو كن.
2-اگر مىتوانى از حكومت و سر پرستى پروردگار خارج شوى گناه كن.
3-به جائى پناه ببر كه آفريدگارت ترا ننگرد بعد هر چه خواستى گناه كن.
4-اگر مىتوانى هنگام مرگ جان به فرشتهى خدا تسليم ننمايى هر گناهى مىخواهى به جاى آور.
5-اگر مىتوانى وقتى كه ترا به شعلههاى دوزخ مىسپارند وارد نشوى هر اندازه مىخواهى عصيان كن. (40) (اكنون كه نمىتوانى اين پنج كار را انجام دهى بايد از گناه و آلودگى بپرهيزى) .
و نيز حسين بن على (ع) فرمود:اى انسان سرمايه و هستى تو عمر تست،هر روز كه از عمر تو مىگذرد قسمتى از هستى تو از بين رفته است (بنگر از هستى و سرمايهات استفاده كردهاى؟ و متوجه باش در آينده بيهوده آنرا تلف نكنى) . (41)
«پايان»
1- در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع) اقوال ديگرى هم گفته شده است،ولى ما قول مشهور بين شيعه را نقل كرديم.ر.به.ك.اعلام الورى طبرسى ص 213
2- احتمال دارد منظور از اسماء،دختر يزيد بن سكن انصارى باشد.ر.به.ك.اعيان الشيعه جزء 11 ص 167
3- امالى شيخ طوسى ج 1 ص 377
4- شبر بر وزن حسن و شبير بر وزن حسين و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پيغمبر اسلام (ص) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام ناميده است- تاج العروس ج 3 ص 389،اين سه كلمه در زبان عبرى همان معنى را دارد كه حسن و حسين و محسن در زبان عربى دارد- لسان العرب ج 6 ص 60
5- معانى الاخبار ص 57
6- در منابع اسلامى در بارهى عقيقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسيار مؤثر دانسته شده است،ر.به.ك.وسائل الشيعه ج 15 ص 143 به بعد.
7- كافى ج 6 ص 33.
8- مقتل خوارزمى ج 1 ص 146- كمال الدين صدوق ص 152.
9- سنن ترمذى ج 5 ص 323.
10- ذخائر العقبى ص 122.
11- الاصابه ج 11 ص 330.
12- سنن ترمذى ج 5 ص 324- در اين قسمت رواياتى كه در كتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سنديت داشته باشد.
13- الاصابه ج 1 ص 333.
14- تذكرة الخواص ابن جوزى ص 34- الاصابه ج 1 ص 333،آنطور كه بعضى از مورخين گفتهاند اين موضوع تقريبا در سن دهسالگى امام حسين (ع) اتفاق افتاده است.
15- ارشاد مفيد ص 173.
16- رجال كشى ص 94- كشف الغمه ج 2 ص 206.
17- مقتل خوارزمى ج 1 ص 184- لهوف ص 20.
18- روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است كه حاجيها به«منى»بروند،و در آن زمان به اين حكم استحبابى عمل مىكردند،ولى در زمان ما مرسوم شده است كه از روز هشتم يكسره به عرفات مىروند.
19- كامل الزيارات ص 68 به بعد- مشير الاحزان ص 9.
20- لهوف ص 53.
21- كامل الزيارات ص 105.
22- كامل الزيارات ص 101.
23- كامل الزيارات ص 121.
24- كامل الزيارات ص 147.
25- عقد الفريد ج 3 ص 143.
26- ارشاد مفيد ص 214.
27- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 224- اسد الغابه ج 2 ص 20.
28- مرحوم شيخ صدوق در معناى كلمهى لطيف كه يكى از نامهاى خداست چنين مىنويسد:
لطيف دو معنا دارد:
1- آفريدگار چيزهاى كوچك و كسى كه كارها و تدبيرات او ظريف و دقيق است.
2- نيكويى كننده به بندگان و كسى كه به بندگان خود لطف دارد. (توحيد صدوق ص 217) .
29- اين دعا در كتاب اقبال سيد بن طاوس ص 350- 339 و بلد الامين كفعمى ص 258- 251 و بحار الانوار علامهى مجلسى ج 98 ص 213 به بعد و مفاتيح الجنان مرحوم محدث قمى و ساير كتابها نقل شده است.كسانى كه بخواهند از متن عربى آن استفاده كنند مىتوانند به كتاب مفاتيح الجنان كه در دسترس همه مىباشد مراجعه نمايند.
30- اسد الغابه ج 2 ص 20.
31- ذكرى الحسين ج 1 ص 152 به نقل از رياض الجنان چاپ بمبئى ص 241انساب الاشراف.
32- سورهى نحل آيهى 22.
33- تفسير عياشى ج 2 ص 257.
34- مناقب ج 2 ص 222.
35- الامامة و السياسه ج 1 ص 253 به بعد.
36- از كتاب سمو المعنى ص 104 به بعد نقل به معنى شده است.
37- تحف العقول ص 244.
38- تحف العقول ص 246.
39- امالى شيخ صدوق ص 121.
40- از بحار ج 78 ص 126 نقل به معنى شده است.
41- بلاغة الحسين ص 87 به نقل از ارشاد القلوب ديلمى.
نظرات شما عزیزان: