خبر فورى 18 آوريل 1983.
تا آن روز اين انفجار بمب از طريق يك عمليات انتحارى، بزرگترين اقدام تروريستى عليه مأمورين آمريكايى به حساب مىآمد؛ ولى اين تازه آغاز كار بود.
«جوون كولى» در كتاب خود «الحصاد» كه بررسى بحران لبنان در سالهاى جنگ و آتش، بخش وسيعى از آن را تشكيل مىدهد، در اين باره مىنويسد:
«گزارش اوليه حاكى از اين بود كه انفجار ناشى از بمبى در آن قسمت از ساختمان سفارت بوده كه به كارمندان لبنانى اختصاص داشته است. ولى همه ادله ثابت مىكرد كه انفجار از ماشين حاملبمب بودهاست.گزارشها حاكى از اين است كه يك جوان كه صورتش را با پارچه سياه پوشانده بود، دست به اين كار زده است».
بر خلاف نوشتهى جوون كولى، كه مدعى است رانندهى ماشين صورت خود را با پارچه سياه پوشانده بوده، نگهبانانى كه از حادثه جان سالم به در بردند، تأييد كردهاند كه رانندهى جوانِ اتومبيلِ حاوى بمب، بسيار خونسرد و در نهايت آرامش، بدون اينكه شك كسى برانگيخته شود، مدارك جعلى خود را ارائه داده و از آنجا به طرف ساختمان رفته است. اگر راننده به هر دليلى، صورت خود را پوشانده بود، گذشتن از پستهاى بازرسى اطراف سفارت به هيچ وجه برايش ممكن نبود.
مسئوليت حمله
بلافاصله پس از انفجار، «رونالد ريگان» رئيس جمهورى آمريكا، در ساختمان «اندروز» متعلق به نيروى هوايى آمريكا، در اوج عصبانيت و با ناباورى از ضربه وارده، گفت: «ما نمىگذاريم تروريستها شرايطشان را بر ما تحميل كنند... تهاجم جنايتكارانهى آنان، آمريكا را از ادامهى راه لازم براى برقرارى صلح ميان دولتهاى منطقه منصرف نخواهد كرد».
اما صلح آمريكايى كه ريگان مدعى آن بود، چيزى نبود جز امنيت نظامى براى اسرائيل و برقرارى حكومتى فالانژ براى سركوب و مقابله با احزاب مذهبى و اسلامى لبنان.
چنانكه انتظار مىرفت، سناتور جمهورى خواه «يارى گُلدواتِر» اولين كسى بود كه خواستار واكنش شديد آمريكا و باز گرداندن 1500 تن از تفنگداران به كشورشان شد. او گفت: «الان بهترين موقعيت است كه ما نيروهاى خود را از لبنان خارج كنيم...من اعتقاد دارم كه ما با يك مشكل بزرگ رو به رو شدهايم...»
«حركت كاخ» از احزاب صهيونيستى داخل اسرائيل، به رهبرى «خاخام مائيركاهان» سياستهاى به ظاهر جلودارانه آمريكا در قبال فعاليتهاى مخرب اسرائيل در لبنان و فلسطين را مورد انتقاد قرارداد، و حتى آن بخش از سياستهاى آمريكا در برابر اسرائيل را كه فقط براى فريب اذهان ملتها و دولتها بود، رد كرده و در بيانيهى خود اعلام كردند: «اين حادثه عقوبتى الهى بود براى حكومت ريگان به سبب سياستهاى نابخردانه و جلودارانهاش در برابر اسرائيل»!
مفسرّين غربى دربارهى انفجار سفارت اظهار داشتهاند: «در يك بازنگرى، بايد انفجار در سفارت آمريكا را اولين توپ سلام در جنگ مذهبى شيعه عليه آمريكا دانست؛ چرا كه تا آن زمان كسى اين موضوع را درك نكرده بود.»
روزنامه «لوموند» چاپ پاريس، در اين باره نوشت:
شرايط عينى هر چه باشد، اين سوء قصد نشان مىدهد كه يك نيروى مخالفِ مجهز به وسايل و راههاى اجراى سياست خود عليه حضور ايالات متحدهى آمريكا، هنوز در لبنان وجود دارد. آيا عامل اين سوء قصد را بايد هواداران خمينى دانست؟ يا كمونيستها، سورىها، يا فلسطينىها؟
طبق شايعاتى كه در بيروت پراكنده شده، حتى امكان عمليات ماكياولى سرويسهاى مخفى اسرائيل نيز مىرود.
«شيمون شيفِر» در كتاب «توپ برفى» مىنويسد:
«در شب بارانى آخر آوريل 16 1983 جسد متعلق به آمريكائىها در حالى كه پرچم ايالات متحده بر روى تابوتها ديده مىشد، با هواپيماى متعلق به نيروى هوايى آمريكا به فرودگاه «اندروز» واشنگتن منتقل شدند. اجساد تفنگداران دريايى و كارمندان سفارت آمريكا در بيروت، از ميان ويرانههاى ناشى از يك انفجار بزرگ بيرون آورده شده بود. آمريكا خود را با كشتار مداوم در لبنان در آميخته مىديد و اين بار كسى نمىتوانست انگشت اتهام را به سوى شخص يا جريان خاصى نشانه بگيرد».
عكسالعملها
يك هفته پس از انفجار بيروت، كه بزرگترين ضربات را به دستگاه اطلاعاتى و جاسوسى سيا، و همچنين سياست خارجى آمريكا وارد كرد،روز دوشنبه 1362/2/5 ه.ش)25 آوريل 1983م)، دولت آمريكا اعلام كرد: «مبلغ 200 ميليون دلار صرف امنيت سفارتخانههايش در خارج مىكند.براساس اين طرح پنج ساله، اقدامات شديدترى در سفارتخانهها صورت خواهد گرفت كه شامل مجهز كردن درهاى ورودى به حفاظهاى ضد گلوله و تعبيهى سيستم اتوماتيك گاز اشكآور جهت دفع مهاجمين و سيستمهاى پيشرفته دقيق حفاظت يا انهدام اسناد مىباشد».
سفارتخانهها و ساختمانهاى حكومتى غربى در كشورهاى حاشيهى خليج فارس و ساير كشورهاى عربى، به صورت يك قلعهى نظامى درآمد. بعضى از آنها با زرهپوش و مسلسل مجهز گرديد؛ ولى از ديد منابع نظامى و امنيتى غربى، باز هنوز كافى نبود.
پيش از آن، روزنامه «السفير» چاپ بيروت، به نقل از يك ديپلمات آمريكايى كه از انفجار ساختمان جان سالم به در برده بود، نوشت:
«علىرغم تدابير شديد امنيتى اتخاذ شده، و با وجود استفاده از مدرنترين دستگاههاى كنترل و مراقبت در اطراف سفارت آمريكا، وقوع اين انفجار براى آمريكايىها گيج كننده بود».
بعد از اين حادثه، سفارت آمريكا از بخش مسلماننشين غرب بيروت به بخش مسيحى در بيروت شرقى منتقل شد تا در آنجا، هم از دسترس مسلمانان دورتر باشد و هم ميان احزاب فالانژ مسيحى كه بر آن منطقه تسلط داشتند، از امنيت بيشترى برخوردار شوند.
همچون گذشته، در اولين لحظات، انگشت اتهام به سوى ايران نشانه گرفته شد. تا پيش از پيروزى انقلاب اسلامى، آمريكا هر گونه تحركى را كه در جهان عليه منافع و سياستهايش صورت مىگرفت، به ابر قدرت شرق شوروى نسبت مىداد؛ ولى با پيروزى انقلاب اسلامى، ضرباتى را كه به خصوص در كشورها و مناطق مسلمان نشين متوجه منافع آمريكا مىشد، به ايران اسلامى نسبت مىداد. اما آمريكا عظمت اين ضربه را بيشتر از اين مىديد كه تنها ايران را متهم به دست داشتن در آن كند. جلسهاى سرّى كه به غير از سفير و فرستادگان آمريكا، فقط رئيس جمهورى لبنان امين جميل از آن اطلاع داشت، چگونه و توسط چه كسانى لو رفت، و درست در لحظهاى حساس بمبى ناشناس همهى نقشهها را منهدم ساخت؟!
«شيمون شيفر» تحليلگر سياسى راديو اسرائيل و يكى از كارشناسان خاورميانه در اين راديو، در كتاب «توپ برفى»، دربارهى تهاجم اسرائيل به لبنان و عواقب آن، ضمن اشاره به حادثهى انفجار سفارت آمريكا، با توجه به حساسيت و اهميت اين حمله، دربارهى مسئوليت آن مىنويسد:
«علىرغم اينكه برخى گروههاى تندرو كه خود را وابسته به ايران مىخواندند، مسئوليت اين انفجار را بر عهده گرفتند. اما در اين مسئله جاى شك و ترديد وجود داشت... آمريكا خود را با كشتار مداوم در لبنان در آميخته مىديد و اين بار كسى نمىتوانست انگشت اتهام را به سوى شخص يا جريان خاصى نشانه بگيرد».
بنگاه سخن پراكنى انگليس «بى.بى.سى»، راديو اسرائيل و صداى آمريكا، در اولين واكنشها پس از حادثه، مسئوليت اين حمله را متوجه جمهورى اسلامى ايران دانستند. «الكساندر هيگ» وزير خارجهى آمريكا، طى مصاحبهاى اظهار داشت: «آمريكا شواهد قاطعى در دست دارد مبنى بر اينكه حمله به سفارت آمريكا در بيروت، از جنبههاى لجستيكى و فكرى توسط سوريه هدايت شدهاست. ايران اشتباهاً به جاى سوريه و ليبى به عنوان عامل تروريسم در خاورميانه شناخته شده است. ايران پهلوانان بى مغز را كه در عمليات تروريستى نقش ايفا مىكنند، تأمين مىكند؛ ولى آن كشور عامل تروريسم نيست... ايالات متحده هنوز اين مسئله را تشخيص نداده است. آنهايى كه دست به اقدامات تروريستى مىزنند، مطمئن باشند كه آمريكا دست به عمليات متقابل خواهد زد، به ويژه زمانى كه شواهد كافى در دست باشد».
ظاهراً جناحهايى در غرب، ضعف آمريكا را در مقابله با حركتهاى مردمى به ويژه شيعيان، احساس مىكردند و معتقد بودند كه: «با انتساب چنين عملياتى به ايران، بدون اينكه قادر باشيم پاسخى دندانشكن به جمهورى اسلامى بدهيم، سبب سرشكستگى بسيار براى آمريكا و قدرتمندى زياد جهت انقلاب اسلامى خواهيم بود؛ لذا انتساب اين حملات به سوريه و ليبى توام با فشار به اين كشورها، سبب انتقال فشار به ايران خواهد شد، بدون اينكه ايران خيلى قدرتمند جلوه داده شود.».
دكتر سعد ابوديه، استاد روابط بينالملل دانشگاههاى قاهره و اردن،دربارهى عاملين اين انفجار، احتمالات مختلفى را مد نظر قرار داده است:
چند احتمال براى عاملين اين حمله وجود داشت:
1- عدهاى معتقد بودند كه با توجه به نقش ايمز و ارتباط نزديك او با فلسطينىها، و اينكه او در نظر داشت دستگاههاى اطلاعاتى دولت لبنان را تقويت كند، و اينكه اسرائيلىها كينههايى از حكومت آمريكا داشتهاند، اين مىتوانست يك حمله انتقامجويانه عليه آمريكا از طرف اسرائيل باشد.
2- احتمال دوم هم اين كار را به اسرائيل نسبت مىدهد؛ چرا كه سال 1333ه.ش (1954م)، مشخص شد كه انفجار بمب مقابل ساختمان آمريكا در قاهره، از سوى اسرائيل صورت گرفته بود تا در آن برههى حساس، روابط خوب دولتهاى مصر و آمريكا را خراب كند.
3- احتمال سوم، اين حمله را به سازمان جهاد اسلامى نسبت مىدهد كه آن را با ايران مرتبط مىدانند؛ چرا كه ده دقيقه پس از حادثهى انفجار، شخصى با خبرگزارى فرانسه تماس گرفت و گفت كه اين ضربه، جزئى از انقلاب اسلامى ايران است عليه اهداف امپرياليستى در سراسر جهان. اين سازمان گفت كه هدف آنها اخراج آمريكايىها از بيروت است؛ ولى روز سوم پس از حادثه، «علىاكبر ولايتى» وزير امور خارجهى ايران، گفت كه ايران به هيچ وجه در اين حادثه دست نداشته است و آنچه عنوان مىشود، يك دسيسه عليه ايران است.
«كِنِت آر. تيمرمن» خبر نگار و محقق آمريكايى در كتاب «سوداگرى مرگ»، كه به نا گفتههاى جنگ ايران و عراق و كمكهاى تسليحاتى قدرتهاى بزرگ به عراق پرداخته است، دربارهى انفجار سفارت آمريكا در بيروت و آنچه پس از آن گذشت، مىنويسد:
«ابتدا مشخص نبود كه عامل اين انفجار كيست. «سيا» در واشنگتن دست به كار تحقيق شد. كار شناسان «سازمان امنيت ملى» تمام خطوط ارتباطى خاورميانه را زير نظر قرار دادند. سيا تصميم داشت به هر قيمتى كه شده، عامل بمبگذارى را شناسايى كند. طى چند هفته به يارى شنودِ مذاكرات تلفنى از طريق ماهواره، عامل اين انفجار پيدا شد و تروريستها از سوى ايران هدايت شده بودند. بدين ترتيب متوقف كردن گسترش انقلاب اسلامى ايران،خاصه با استفاده از تروريسم، ديگر يك مسئله انتزاعى و مجرد در سياست خارجى آمريكا محسوب نمىشد؛ بلكه در صدر اولويتها قرار مىگرفت. موفقيتهاى پياپى ايران در جبهههاى جنگ در برابر عراق نيز به اين هشدارها اضافه مىشد».
يكى از محققين غربى، پيرامون نقش ايران در اين عمليات، نوشتهاست:
انفجار سفارتخانه، مرگبارترين حملهاى بود كه تاكنون عليه مأموريتهاى ديپلماتيكى آمريكا صورت گرفته است. البته حملهاى را به آمريكايىها در بيروت هشدار داده بودند، اما نه اين گونهاش را!
سازمان امنيت ملى، تلفنهاى سفارت ايران در دمشق را استراق سمع و ردگيرى مىكردند. تمامى شواهد حاكى از آن بود كه حملهى مهمى بر ضد نيروهاى چند مليتى در بيروت طرح ريزى شده است.
اين استراق سمعها از ارزش كمى برخوردار بودهاند. چون زمان، هدف و نوع حمله را مشخص نمىكردند؛ اما مؤيد اين نكته بودند كه مقامات ايران در تهران، مجوز اجراى عمليات را دادهاند و براى اين منظور نيز 250 هزار دلار براى سفارتخانهى خود در دمشق واريز كردهاند.
نيروهاى امنيتى لبنان، چهار مظنون در اين بمب گذارى را دستگير كردند. يكى از آنان كارمند فلسطينى سفارتخانه بود.
با كمك «كيت هال» يك مأمور سازمان سيا، نيروهاى امنيتى لبنان، با شكنجه، اعترافاتى از اين چهار نفر گرفتند. «هال» كه بعداً به خاطر مشاركتش در بازجويى و شكنجه، توسط سازمان سيا اخراج شد، اذعان داشت كه اقداماتش بيش از حدّ بىرحمانه بوده است.
يك فلسطينىِ ديگر كه دستگير شده گفته بود كه وظيفهاش فقط اعلام حضور ديلون سفير آمريكا در داخل سفارتخانه بوده است و پس از اعلام وى بوده كه اين انفجار صورت مىگيرد. سه متهم ديگر نيز اعتراف كردند كه در انتقال مواد منفجره به داخل وانت،تا فاصلهى حدود يك مايل و نيم از سفارتخانه، نقش داشتهاند.
اعترافات اين افراد، بازجويان را به نفر پنجم ديگرى كه معترف به عضوگيرى ديگران بود، رهنمون ساخت. وى مدعى بود كه يك مأمور اطلاعاتى سوريه را به بيروت اسكورت كرده است تا انتقال مواد منفجره به داخل وانت را مخابره كند. پس از مرگ متهمِ پنجم در اسارت، محاكمه همانجا به پايان رسيد؛ اما سازمان اطلاعات آمريكا توانسته بود سر نخ اين اقدام را بيابد.
پيامهايى كه توسط سازمان امنيت ملى شنود مىشدند، به طور واضح و شفاف حاكى از آن بود كه شعبات داخلى تروريستهاى شيعه در لبنان، وزارت امور خارجهى ايران و نيروهاى سپاه پاسداران انقلاب ايران در شهر بعلبك و دايرهى منطقهاى سفارت ايران در دمشق، تحت فرماندهى علىاكبر محتشمىپور، سفير ايران در سوريه، در اين حادثه نقش داشتهاند.
همهى اين ادعاهاى سازمان سيا، چيزى جز اظهاراتى در حد شايعه براى كاستن از فشارهاى روانى مردم آمريكا بر دولت، نبود. چرا كه هيچگاه متهمين و دستگير شدگان اين حوادث معرفى نشدند و بنابر اعترافات مقامات آمريكايى، كشته شدن متهم اصلى، اين حادثه را درپردهاى از ابهام قرار داد.
چه در طى آن سالها و چه امروز، مسئولين كشور سوريه، بهخصوص مسئولين اطلاعاتى و نظامى، براى تردد در لبنان، نه تنها هيچ مشكلى نداشته و ندارند، بلكه مىشود گفت براى آنها، لبنان بخشى از خاك سوريه محسوب مىشود و نيازى نيست كه كسى آنها را راهنمايى يا اسكورت كند.
بعدها در تحليلهاى مختلفى كه از سوى برخى محققين غربى دربارهى شيوهى عملياتهاى شهادتطلبانه منتشر شد، بر روى اين موضوع صحهگذاشته شد كه غالباً اين گونه حملات توسط گروههايى دو - سه نفره ترتيب داده مىشد كه پس از اجراى عمليات، به سختى مىشد سر نخى از عاملين آن به دست آورد.
اين كه مكالمات تلفنى سفارت ايران توسط دستگاههاى اطلاعاتى آمريكا استراق سمع مىشده است، خود دليلى بر جاسوسى و دخالت اين كشور در امور ديگر كشورهاست؛ البته تاكنون نيز هيچ گونه سند و مدرك مستدلى دربارهى اين ادعاها ارائه نشده است.
گزارشگر آمريكايى، در جاى ديگر دربارهى متهمين اين حادثه اظهار مىدارد: «رفعت اسد» برادر حافظ اسد، كه آن زمان فرماندهى نيروهاى امنيتى سوريه را بر عهده داشت، سفير آمريكا را فرا خواند و به شدت اين اتهام را انكار كرد. يك افسر اطلاعاتى سوريه با سفارت ايران در دمشق، تماس گرفت و گفت كه ايران نمىبايست بدون تاييد سوريه اقدام به بمب گذارى مىكردهاست. آنهايى كه معتقدند سوريه متهم به بمبگذارى است، اين تلفن را كه سازمان امنيت ملى آمريكا كنترل مىكرد، ناديده گرفته و آن را خدعه و نيرنگ سنجيدهاى كه براى گوشهاى آمريكايىها طرح ريزى شده، قلمداد كردند. به اعتقاد بقيهى تحليلگران، سوريه نمىدانست كه اين تلفن استراق سمع شده و اين تماس كاملاً موثق و واقعى بوده است.»
ده دقيقه پس از انفجار سفارت، شخص ناشناسى به دفتر خبرگزارى فرانسه در بيروت تلفن زد و گفت: «سازمان جهاد اسلامى مسئوليت اين حمله را كه نام آن عمليات والفجر مىباشد، بر عهده مىگيرد».
دقايقى بعد، فرد ناشناس ديگرى با دفتر روزنامهى «اَللِواء» در بيروت تماس تلفنى گرفت و گفت: «هجوم به سفارت آمريكا جزئى از حملهى انقلاب ايران ضد اهداف امپرياليسم در تمام نقاط جهان است و اين حملات به اهداف موجود امپرياليسم در لبنان ادامه خواهد يافت؛ حتى عليه نيروهايى كه به اسم «حافظ صلح» به لبنان آمدهاند».
شخص ناشناس ديگرى با دفتر روزنامهى «السفير» در بيروت تماس گرفت و با عنوان كردن سازمانى كه تا آن زمان كسى نامى از آن نشنيده بود، ضمن بر عهده گرفتن مسئوليت حمله به سفارت آمريكا، گفت: «ما سازمان «الوحدويين الاشتراكيين العرب الخلايا الوطنيه الفاعله - خوف» هستيم و اعلام مىكنيم كه اين حمله به انتقام جنايات آمريكا در لبنان بوده است و اين عمليات به مناسبت 13 نيسان )13 آوريل) آغاز توطئه و تهاجم آمريكا و اسرائيل عليه مردم لبنان، انجام گرفت».
«يان بلك» و «بنى موريس»، در «جنگهاى نهانى اسرائيل» مدعى شدهاند:
«اين كاميون از سوى شيعيان مبارز از درهى بقاع به حركت در آمده بود».
دكتر «سعد ابوديه» در تحقيقات خود دربارهى ماهيت سازمان جهاد اسلامى، و همچنين احتمالات ديگر دربارهى عاملين حمله به سفارت آمريكا، نوشته است:
«سازمان جهاد اسلامى براى كسى شناخته شده نبود و فقط طى تماسهاى تلفنى اعلام موجوديت مىكرد. اولين بار پس از انفجار بمب در برابر سفارت فرانسه در بيروت كه روز دوشنبه 1361/3/3 ه.ش (24مه 1982م) رخ داد و12 كشته و 27 مجروح در برداشت، و پس از اينكه در روز سهشنبه 1361/12/24 ه.ش (15 مارس 1983 م) در درگيرى با نيروهاى آمريكايى در بيروت، پنج سرباز آمريكايى را مجروح كردند و مسئوليت آن را بر عهده گرفتند، اعلام موجوديت كردند.»
دربارهى ديگر سازمانهاى مخفى كه مسئوليت اين حمله را بر عهده گرفتند، اين نكته حائز اهميت است كه آنها هدف خود را انتقام خون شهداى اردوگاههاى فلسطينى «صبرا» و «شتيلا» ذكر كردهاند. بر اساس همين گفتهها، برخى مسئولين اسرائيلى از جمله «يهودابِن مئير» نمايندهى وزارت خارجهى اسرائيل، بدون اينكه سندى بر گفتههاى خود ارائه دهد،مدعى شد كه سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) مستقيم و يا غيرمستقيم در اين حادثه دست داشته است.
چه بسا بر اساس همين نظريات بود كه دستگاه اطلاعاتى - امنيتى لبنان، بيش از 100 نفر از فلسطينىها و شيعيان لبنانى را به اتهام دست داشتن در اين حادثه بازداشت كرد و براى بازجويى به بازداشتگاهها منتقل نمود و پس از اينكه مشخص شد آنها هيچ گونه ارتباطى با عاملين حادثه نداشتهاند، به جز چهار نفر، بقيه را آزاد كردند.
بعضى اظهارات مسئولين اسرائيلى، اين نظرات را كه شيعيان لبنان و يا سازمانهاى فلسطينى در اين حمله نقش داشتهاند، رد كرده و احتمال اين را كه اسرائيل در پشت اين ماجرا قرار داشته باشد، بالا برد؛ از جمله اينكه «موشه آرنز» وزير دفاع اسرائيل تصريح كرد: «اين حادثه وجههى اسرائيل را دربارهى ترتيبات دفاعى در لبنان بالا برد.»
با توجه به همه اين اظهارات و تحليلها، آنچه مهم جلوه مىكند، اين است كه بدون شك اين حمله از سوى مسلمانان انقلابى لبنانى انجام شدهاست، كه براى مقابله با سياستهاى استكبارى آمريكا در حاكم گردانيدن دولت فالانژيستها جهت سركوب مسلمانان، صورت گرفته است؛ اما مسئلهى مهم اين است كه چگونه گروهى ناشناس و مجهول الهويه، كه ظاهراً هيچ گونه سابقهى فعاليت اطلاعاتى و عملياتى قوى نداشتهاند و فقط با حملات انفجارى دشمن خود را مجبور به عقبنشينى مىكنند،توانستهاند به چنين اطلاعاتى ارزشمند دست پيدا كنند و اين ضربهى سنگين را بر دستگاه عظيم اطلاعاتى سازمان سيا در خاورميانه وارد آورند؟
همهى آنچه در تحليلهاى غربى و ديگران دربارهى اين حادثه و عاملان آن عنوان شده است، از عدم شناخت قدرت مسلمانان به خصوص شيعيان انقلابى سرچشمه مىگيرد. فرض محال كه اين حمله كار گروههاى اطلاعاتى - امنيتى اسرائيل و يا سازمان اطلاعاتى شوروى «كا.گ.ب» باشد، در طول تاريخ شكلگيرى اين سازمانها، هرگز چنين عمليات عظيمى به چشم نمىخورد كه يك نفر از آنان سوار بر ماشين مملو از مواد منفجره، خونسرد و بشاش، خود را به هدف بكوبد. عمليات شهادتطلبانه را به اين صورت و با اين تفاسير، شيعيان پايه گذارى كردهاند كه نتايج ارزشمندى هم در برداشته است.
اين كه برخى مدعى شدهاند اشخاص ناشناس در تماس با روزنامهها و خبرگزارىها، خود را جزئى از انقلاب ايران معرفى كردهاند، جاى بسى تأمل دارد؛ چرا كه نيروى عمل كننده، پس از عمليات به هدف اصلى خود دست يافته است، پس ديگر لزومى ندارد خود را به طور كامل معرفى كندو يا اگر از جايى حمايت يا هدايت مىشود، خط و ربط خود را لو داده و همهى اطلاعات خود را ارائه دهد. از لحاظ اطلاعاتى و امنيتى نيز اين امر كاملاً مردود و باطل مىباشد و حتى مىتوان آن را بخشى از توطئهاى حساب شده عليه انقلاب اسلامى ايران دانست. همهى اين تحليلها و متهم كردن كشورها، در راستاى هدف ضعيف شمردن قدرت مسلمانان لبنانى و كسانى است كه مرگ را بر زندگى در زير بار ذلت اشغال و سلطهى صهيونيسم ارجح مىدانند.
قصد بر اين است كه عنوان كنند نيروهاى مسلمان اين كشور هيچ قدرتى از خود نداشته و همهى اتكايشان به ديگر كشورهاست. با ارائهى اين نظريات انحرافى، به راحتى مىتوان دولت ايران را مورد اتهام قرار داد و ضربهاى كه دولت به ظاهر بزرگى مثل آمريكا به عنوان ابرقدرت غرب را در گيجى فرو برده است، به گردن كسى انداخت، و براى كاستن از اثرات روانى و روحى اين حادثه در افكار عمومى آمريكا، وعدهى انتقامگيرى به طرف مقابل داد؛ چرا كه اگر عاملى براى حادثه معرفى نشود، چه كسى را بايد مورد تهديد قرار داد؟
نظرات شما عزیزان: