شهيد بزرگوار حضرت آيتاللَّه «سيد محمدباقر صدر» كه از علماى مجاهد نجف اشرف به شمار مىآمد، در ميان شيعيان لبنان نيز مريدان و پيروان بسيارى داشت. اكثر علماى لبنانى ساكن نجف اشرف، از محضر ايشان تلمذ كرده و روحيات جهادى و انقلابى خويش را مديون اين شهيد بودند كه از آن ميان مىتوان به دبيركل سابق حزباللَّه لبنان شهيد حجتالاسلام والمسلمين «سيد عباس موسوى» اشاره كرد.
ارادت خالصانهى شهيد صدر به بزرگ مرجع و رهبر شيعيان، حضرت امام خمينى(ره)، در ترويج روحيهى مجاهدت و شهادتطلبى پيروان او اثرات بهسزايى داشت. جملهى معروفِ «در امام خمينى ذوب شويد، همانگونه كه او در اسلام ذوب شد» در ميان پيروان شهيد صدر تأثير فراوانى براى پيوستن به انقلاب جهانى اسلامى داشت؛ به همين دليل، رژيم بعث عراق كه از بروز انقلاب و بر پايى حكومت اسلامى در همسايگى خويش بسيار هراسان بود، براى جلوگيرى از هر گونه تحرك و اعتراض به حكومت جبار بعث، اقدام به دستگيرى آيتاللَّه صدر و خواهر فاضلهاش «بنت الهدى» نمود. تحت شكنجه قرار دادن اين دو بزرگوار كه تفكرات ناب و انقلابىشان، براى حاكمان عراق بسيار مضرّ تشخيص داده شده بود، نتوانست آنان را به تسليم در برابر خواستهاى سازشكارانه رژيم بعث وا دارد.
سرانجام در روز 1359/1/19ه.ش (22جمادى الاول 1400ه.ق، 8 آوريل 1980م) آيتاللَّه صدر و خواهرش بنتالهدى، در اوج مظلوميت و غربت، به دست سفاكان حكومت بعث عراق در زندان به شهادت رسيدند؛ اما برخلاف آنچه حكام عراق فكر مىكردند، شهادت آن دو، نه تنها شعلهى برخاستهى درون سينههاى مريدان وى را خاموش نساخت كه آنان را به مقاومت و مخالفت رو در رو و صريح واداشت و از آن ميان، لبنان يكى از صحنههاى عظيم مخالفت با اين عمل جنايتكارانه بود.
«حزب بعث عراق» همواره از قدرتمندترين و بزرگترين احزاب سياسى لبنان به شمار مىآمد. عراق براى تثبيت جاى پاى خود در لبنان، با مسلح ساختن و اعطاى كمكهاى مالى بسيار به احزاب محلى و گروههاى تروريستى، شبكهى وسيع امنيتى و نظامى به رهبرى «عبدالمجيد رافعى» در منطقهى مهم خاورميانه ايجاد كرد. از عمده فعاليتهاى اين شعبهى حزب بعث،مىتوان به ترور مخالفين صدام در لبنان و حتى خارج از آن اشاره كرد. در كنار اين فعاليتها، به دليل فضاى ناامن موجود در لبنان و عدم توانايى دولت حاكم بر فعاليت احزاب، اين كشور بستر مناسبى براى فعاليتهاى سياسى و جاسوسى، و همچنين پايگاه مهمى براى نقل و انتقال سلاح و مهمات به عراق محسوب مىشد و از اهميت ويژهاى برخوردار بود.
چند روز قبل از اعلام رسمى خبر اعدام آيتاللَّه صدر و خواهرش،جمع كثيرى از شيعيان بيروت كه از بازداشت و شكنجهى آن دو بزرگوار به خشم آمده بودند، از منطقهى «حَيُّ السَّلُّم» در حومهى جنوبي بيروت حركت كردند. آنها با گذر از خيابان «بِئرالعَبِد»، دست به راهپيمايى اعتراضآميز عليه حزب بعث عراق زدند. مقر اصلى اين حزب كه فعاليتهاى نظامى گستردهاى در بيروت داشت، همچنين دفتر روزنامهى «بيروت» ارگان سياسى آن، در ساختمانى واقع در چهار راه «شرفّيه» در منطقهى شيعيان قرار داشت. جمعيت معترض، كه تصاويرى از شهيد صدر در دست داشتند و شعارهايى در محكوميت اعمال جنايتكارانهى صدام و حزب بعث مىدادند، به چهارراه شرفيّه نزديك شدند. نيروهاى مسلح بعثى كه آمادهى هر گونه درگيرى بودند، از داخل پنجرهها و بام ساختمان، اقدام به تيراندازى به سوى تظاهر كنندگان غير مسلح كردند. جمعيت معترض كه در ميانشان زنان و كودكان بسيارى به چشم مىخوردند، در پيادهروهاى اطراف و پشت ماشينهاى پارك شده در خيابان پناه گرفتند.
در اين اقدام بعثىها، مردجوانى به شهادت رسيد و تعدادى نيز مجروح شدند؛ ولى اين كار باعث شد تا خشم مردم افزون گردد و اولين جرقههاى درگيرى سختِ نظامى زده شود.
روز سه شنبه 1359/1/19 ه.ش (22 جمادى الاول 1400ه.ق، 8 آوريل 1980م) سه روز پس از درگيرى چهارراه شرفيه خبرگزارىها بهطور رسمى خبر شهادت آيتاللَّه صدر و خواهرش بنتالهدى را اعلام كردند. پخش اين خبر، باعث شد تا شيعيان جنوب بيروت ضاحيه به خيابانها بريزند. ساعتى بعد، جمعيتى بسيار عظيمتر از تظاهرات قبلى، از منطقهى بئرالعبد به طرف چهارراه شرفيه و از آنجا به طرف محل سفارت عراق در منطقهى ساحلى «سَمَرلَند» در حومهى جنوبى بيروت ادامهى مسير دادند.
نيروهاى مستقر در سفارت عراق كه از چند روز قبل در آماده باش كامل به سر مىبردند، تمامى خودروهاى متعلق به سفارت را به داخل پناهگاه برده و اطراف را سنگربندى كرده بودند و با وجودى كه بر بام ساختمان چهار طبقهى سفارت، نيروهايى مسلح به آر.پى.جى هفت و تيربار مستقر بودند، سعى كردند تا از درگيرى شديد با مردم خشمگين پرهيز كنند. درگيرى و تيراندازى مختصرى بين طرفين رخ داد؛ ولى كسى آسيب نديد. كاركنان سفارت با ديدن جمعيت خشمگين، درگيرى با آنها را به ضرر خويش دانسته، ولى از آن روز به بعد اقدام به اعمال شيطنتآميزى كردند.
در نزديكى سفارت عراق، بيمارستانى به نام «الزهرا(س)» قرار داشت كه متعلق به «مجلس اعلاى شيعيان لبنان» بود و توسط امام «موسىصدر» بنا شده بود. هر روز تيراندازىهايى از داخل سفارت عراق به طرف بيمارستان صورت مىگرفت كه وضعيت نا امنى براى كاركنان و بيماران بسترى در آنجا ايجاد كرده بود.
روزى نبود كه تعدادى از شيعيان مبارز لبنانى، به خصوص جوانان در بيروت و ديگر شهرها به دست نيروهاى بعثى ترور نشوند. اين جنايات خشم مسلمانان را دو چندان كرد و سرانجام جوانان پرشور و انقلابى شيعه تصميم خويش را گرفته، براى اينكه پاسخى دندان شكن به بعثىها داده باشند، طرحهايى براى وارد آوردن ضربات سنگين و شكننده آماده كردند. قدرت و جنايات حزب بعث عراق در لبنان، كه حتى به نيروهاى مزدور «سعدحداد» (سرگرد شورشىِ وابسته به اسرائيل) كمك مىكرد،باعث اين تصميم عظيم بود.
در طول تاريخ جنگهاى لبنان، اين اولين بارى بود كه ايدهى حمله به محلى، آن هم با خودروى حامل مواد منفجره و با وجود راننده، مطرح مىشد. شايد عدم دسترسى تكنيكهاى پيشرفتهى كنترل ماشين از راه دور، يكى از علل هدايت خودرو توسط راننده بود. اطمينان از اصابت بمب به هدف اصلى، و همچنين آماده كردن دشمن از اين كه در برابر خود نيرويى دارد كه حاضر است آگاهانه جان خويش را فدا كند، انگيزههاى ديگر اين كار بود.
با توجه به تركيب و شكل ساختمان سفارت، نقشهها طراحى شدند؛ ولى هنگامى كه مىرفت تا طرحها به مرحلهى عمليات نزديك شوند، رژيم عراق براى در امان ماندن از حملات شيعيان، ساختمان سفارت خود را از منطقهى شيعهنشين، به «رَملَهالُبِيضاء» در كنار منطقهى سنىنشين غرب بيروت، منتقل كرد.
ساختمان جديد سفارت، كاملاً بتونى، نوساز و بسيار مستحكم، با طراحى حفاظت فيزيكى عالى بود كه در نوع خود يك دژ بسيار قوى محسوب مىشد. يك ساختمان 3 طبقه و همچنين يك ساختمان 6 طبقه در كنار آن، محل جديد سفارت بود كه دفتر «خبرگزارى عراق» نيز در طبقهى چهارم، انبار مواد منفجره، و در طبقات زيرين، قرار داشت.
«ابو مريم»، جوان عراقى الاصل حدوداً بيست ساله، كه در نبردهاى گذشته عليه بعث عراق، در جبهههاى ايران، يك چشم، يك دست و يكپاى خود را از دست داده بود، هنگامى كه از طرح چنين عملياتى مطلع شد، مصرّانه درخواست كرد تا مجرى اين حمله باشد. با توجه به شرايط موجود سياسى و امنيتى، پذيرفته شد كه ابومريم عمليات شهادتطلبانه را كه اولين بار در لبنان اتفاق مىافتاد، انجام دهد.
ابومريم، پيش از عزيمت به عمليات، در ساعات آخر، شرط مهمى براى اين كار قائل شد و آن اين بود كه: «هيچ يك از احزاب و گروههاى عراقى حق ندارند اين عمليات را به خودشان منتسب كنند و فقط اعلام شود كه يكى از افراد مسلمان لبنانى اقدام به اين عمل كرد.»
روز سهشنبه 1360/9/24ه.ش (18صفرالمظفر1402ه.ق،15 دسامبر1981 م) حدود 9 ماه پس از شهادت آيتاللَّه صدر، هنگامى كه امور ادارى و به خصوص بخش اعطاى ويزا به مردم، تعطيل بود و به جز كاركنان و نيروهاى نظامى محافظ، هيچكس داخل آنجا نبود، بهترين ساعت براى عمليات تشخيص داده شد.
يك دستگاه خودروى «ولوو» سوارى سبزرنگ، با كمكهاى مالى تعدادى از مومنين لبنانى خريدارى شد. ماشين مملو شد از انواع مواد منفجره و لوازم انفجارى. هيچ نظم خاصى در آمادهسازى ماشين وجود نداشت؛ چرا كه اين اولين تجربهى عمليات شهادتطلبانه بود. حدود 250كيلوگرم مواد منفجره از جمله «تى.اِن.تى»، «سى 4«، «ديناميت» و غيره،در صندوق عقب و داخل اتاق ماشين جاسازى شد.
روز سه شنبه، در آستانهى اذان ظهر، ابومريم سوار بر ماشين بمبگذارى شده، به طرف درِ اصلى سفارت عراق راند و با كوبيدناتومبيل به ساختمان، چاشنى را زد و در يك لحظه جهنمى از آتش و خونپايگاه بعثيان عراق را در خود فرو برد.
اين عمليات، كه انجام آن در مخيّلهى هيچ يك از كارشناسان سياسى نظامى، احزاب و گروههاى لبنانى نمىگنجيد، تحليلها و نظريات مختلفى را به دنبال داشت. در اولين ساعات پس از انفجار، ادعا شد كه يك بمب به وزن صد كيلوگرم در پشت ديوار سفارت، در زمين شنى، كار گذاشته شده بود. راديوى رسمى دولت لبنان گفت: «شواهد نشان مىدهد كه انفجار در طبقهى سوم ساختمان رخ داده و گفته مىشود انفجار به خاطر بىاحتياطى اعضاى سفارت عراق در كار گذاشتن چاشنى انفجارى بوده است. سفارت عراق در بيشتر كشورهاى جهان نقش يك مركز تروريستى را ايفا مىكند».
خبرگزارى «پارس» (ايران) به نقل از «راديو فالانژيستها» گزارش داد: «علت انفجار، يك اتومبيل حاوى مواد منفجره بوده است كه توانسته بود از موانع امنيتى سفارت عراق بگذرد. اين اتومبيل پس از عبور از موانع، وارد طبقهى همكف شده و در پى تيراندازى شديد محافظان ساختمان به سويش، منفجر شد و ساختمان را ويران ساخت».
«كميتهى بررسى حادثه» كه از سوى دولت لبنان به تحقيق پيرامون اين حادثه پرداخته بود، در گزارش خود به نخستوزير لبنان، اعلام كرد: «حادثهى سفارت عراق بر اثر منفجر شدن مهماتِ داخل سفارت بودهاست. اين انفجار حاصل از نارنجكهاى موجود با قدرتى حدود 250كيلوگرم تى.ان.تى بوده كه سفارت عراق در انبار مهمات نگهدارى مىكرده است».
تا ساعتها پس از انفجار، كارشناسان نظامى، نگران وقوع انفجارهاى مجدد در ساختمان سفارت بودند؛ زيرا يك انبار مواد منفجره در زيرزمين سفارت، دست نخورده باقىمانده بود.
در اين انفجار، سفير عراق و منشى خصوصاش، خانم «بلقيس» (همسر عراقىِ «نزار قبانى» شاعر لبنانى) كشته شدند. «يونايتدپرس» گزارش داد كه در اين حادثه دست كم 20 تن از جمله سفير عراق كشته شده و 100 تن نيز مجروح شدهاند.
«بَثينَه الكَفراوى» در كتاب «حزب لبنان، حِصارِ بيروت» دربارهى تلفات انفجار سفارت عراق نوشته است:
«در اين انفجار كه طى آن ساختمان سفارت عراق به طور كامل منهدم شد،57 نفر كشته و 112 نفر مجروح شدند.»
دكتر «سعد ابوديه» در كتاب خود «دِراسَهَ تحليليه فىالعمليات الاستشهاديه»، تلفات عراق را در اين حادثه 32 كشته، 23 مفقودالاثر و 110 مجروح ذكر كرده است.
نظر به اينكه آن زمان جنگ ميان ايران و عراق در جبهههاى مرزى دو كشور جريان داشت، عراق بلافاصله ايران را متهم كرد كه در پشت اين قضيه قرار دارد. و به دنبال آن، سوريه را نيز در كنار ايران به عنوان حاميان و طراحان اين حمله متهم كرد.
علىرغم ادعاها و اتهامات عراق، «فرماندهى كل ارتش آزادىبخش عراق» (جِيشُالتَحرير العراقى القيادَهَ العامَه) با صدور بيانيهاى در بيروت، مسئوليت عمليات عليه سفارت عراق را بر عهده گرفت.
آنچه كه دربارهى اين عمليات مهم به نظر مىرسد، اين است كه با اينحمله، همهى ابهت و قدرت حزب بعث عراق در لبنان از بين رفت و نيروهاى تروريست عراق، در برابر خود، نيروهايى را ديدند كه ديگر حاضر نبودند بنشينند تا به وسيلهى آدمكشان بعثى ترور شوند.
ظهور نيروهاى شهادتطلب، كه براى ضربه زدن به دشمن از جان خويش مايه مىگذاشتند، طرحهاى دفاعى و نظامى عراق در لبنان را برهم زد. بر اثر اين عمليات، سفارت عراق تعطيل شد و امور ديپلماتيك آن توسط سفارت اردن در بيروت انجام مىگرفت.
ژنرال «الكساندرهيگ» وزير امور خارجهى وقتِ آمريكا، با ارسال تلگرام تسليتى به وزير خارجهى عراق، ضمن ابزار تأسف از بروز چنين حادثهاى، كارمندان سفارت عراق را «همكاران ديپلماتيك» خود خواند.
با وجودى كه انفجار و انهدام سفارت عراق در بيروت، اولين حمله از نوع شهادتطلبانه در لبنان مىباشد، ولى به دليل حساسيت موضوع و اينكه عليه يك نيروى خارجى بوده است، تاكنون هيچ حزب و گروه رسمى و غير رسمىاى مسئوليت آن را نپذيرفته است و در فهرست عملياتهاى شهادتطلبانه نيز در كتب و گزارشهاى منتشره، هيچ اشارهى مشروحى به آن نشده است؛ تنها، دكتر سعدابوديه در كتاب تحقيقى خودكه در اردن به چاپ رسيده است، اشارهاى گذرا و مختصر به عنوان آغاز عمليات شهادتطلبانه، به آن نموده است.
نظرات شما عزیزان: