حـديـث امام صادق (ع ) كه آشكارا مى گويد: آنچه بر طبق روايت , رسول خدا بر امام على (ع ) املا كرده , قرآن نيست و در آن هيچ آيه اى از قرآن نمى باشد بلكه به اين معناست كه پيامبر(ص ) علوم و معارف و احكام را املا كرده و على (ع ) آن را در صحيفه اى براى فاطمه (س ) نوشته است .
از اين رو, مصحف فاطمه (س ) ناميده شده يعنى نوشته اى كه پدر فاطمه , آن را برايش املا كرده و على (ع ) با دسـت خـود نـوشـتـه است .
و اين كه ائمه اهل بيت از اين كتاب علوم و معارف را مى آموزند .
و اين صحيفه , قرآن ديگرى نيست , چنان كه فتنه جويان تصور كرده اند زيرادانشمندان اسلام با اختلاف مذهبشان به شيعه و سنى , اتفاق دارند به اين كه قرآنى كه امروز مسلمانان در اختياردارند, كاملا هـمـان چـيزى است كه بر پيامبر(ص ) نازل شده بدون اين كه كلمه اى كم يا زياد شده باشد .
چرا كـه خداوند سبحان خودش نگهدارى و گردآورى آن را به عهده گرفته و فرموده است : (انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ) ((120)) و نيز فرموده است : (ان علينا جمعه و قرآنه ). ((121)) دانشمندان و محققان , روايات نادر و ضعيفى را كه مخالف با اين اجماع و تواتر, درباره حفظ كتاب خـدا بـرخـى نـويسندگان شيعه و سنى نقل كرده اند, مورد اعتنا قرار نمى دهند, بويژه كتابى كه خـداى تعالى از زمان پيامبر اكرم تاكنون , در هر عصرى و ميان هر نسلى صدها بلكه هزارها حافظ برايش آماده كرده است .
بـعـلاوه , قـرآن در دوران رسـول خـدا(ص ) نـوشته و گردآورى شده بود و پيامبر(ص ), تعدادى نويسنده , ويژه نوشتن وحى داشت و مسلمانان با توجه فوق العاده اى , نسلى پس از نسلى قرآن را به طـور مـسـتـقـيـم از پـيامبر(ص )مى گرفتند و با نوشتن , آن را به ديگران نقل مى دادند, و حتى گـروهى از صحابه آنچه را از قرآن حفظ داشتند برپيامبر(ص ) عرضه كرده بودند و او را تثبيت و تـقـرير فرمود و علماى اهل بيت از قبيل صدوق و مفيد و مرتضى وطوسى و علامه حلى , در طول قـرنـهـا و جـز ايـنها از دانشمندان در زمان ما, هر گاه در اين موضوع بحث كردند, آن رابه اثبات رساندند.
از امام زين العابدين (ع ) روايت شده است : (آيات قرآن , گنجينه هايى هستند, و هر گنجينه اى كه گشوده گردد,شايسته است كه در آن انديشيده شود.)
((123))از دوران صـحـابه پيامبر(ص ) تا زمان ما, مسلمانان به فهم و تفسير قرآن اهميت مى دادند .
از اين رو, علم تفسير درساختار انديشه اسلامى و پايه گذارى آن , تاءثير بسزايى دارد.
اصـول فـكـرى بـه سـبـب خـطـا در فـهم و تفسير قرآن به اختلاف و انحراف كشيده شده است .
انـديشه هاى گوناگون وروشهاى فكرى و فقهى فراوانى كه در صفوف اسلامى به وجود آمده , به دليل فهمها و استفاده هاى گوناگون از قرآن است .
عـلـم تـفـسـير, ريشه ها و روشهاى ويژه اى دارد .
از اين رو, مكتب اهل بيت (ع ) براى آن ريشه ها و روشهايى بر قراركرده كه بر پايه هاى زير بنا شده است : 1 ـ پـايـبـنـدى بـه حجت ظهور: اين مكتب توجه دارد به اين كه آنچه از ظاهر قرآن بر طبق فهم درسـت عربى معلوم مى شود, دليلى است كه پايبندى به آن لازم مى باشد, زيرا قرآن به زبان عرب نازل شده و بر طبق نظام لغوى در زمان نزولش مردم را مورد خطاب قرار داده و فرموده است : (انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ).
((124))2 ـ تـفسير قرآن به آنچه از پيامبر(ص ) و امامانى كه از آن حضرت گرفته اند, مبتنى باشد .
در اين صـورت ,پيامبر(ص ) بيان كننده كتاب خدا و عارف نسبت به معناى آن است , چنان كه مى فرمايد: (وما انزلنا عليك الكتاب الالتبى ن لهم الذى اختلفوا فيه ).
((125))3 ـ در فـهـم قـرآن و تفسير آن بايد به خرد توجه شود, زيرا خود قرآن , دستور داده است كه براى درك كـلام خـدا واستنباط معانى آن از خرد استفاده شود, آن جا كه فرموده است : (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها)(محمد/24)
((126)).
روش تفسير قرآن در مكتب اهل بيت اين چنين بر اصول قرآنى پايه ريزى مى شود .
از اين رو امامان اهـل بـيـت وساير دانشمندان اين مكتب از تفسير به راءى و بدون علم يا دليلى كه بر اين پايه قرار گرفته باشد, منع كرده اند.
سـنـت نـبـوى (نـامى است كه بر هر چه از پيامبر(ص ) صادر شده از قبيل گفتار, كردار, يا اقرار اطلاق مى شود).
((127))گروه صحابه , سنت نبوى را از پيامبر(ص ) يا به طور مستقيم و يا به نقل از كـسى كه از آن حضرت شنيده يا عمل ياتقرير او را مشاهده كرده , گرفته است .
در اين دوره هر چـند از طرف دروغ پردازان تلاشها شد كه سنت را به كذب بيالايند اما همچنان صحيح و محفوظ از كـذب بـاقـى ماند زيرا با وجود خود رسول خدا(ص ) و حضور گروهى كه به آنچه از آن حضرت شـنـيـده و ديـده انـد, گواهى مى دادند, شناخت صحيح و برطرف كردن اشتباه يا دورغ عمدى , كارآسانى بود.
اما پس از گذشت زمان و دور شدن از دوران پيامبر(ص ) عدم گردآورى سنت در نوشته منظمى كه مرجع مسلمانان باشد ـ چنان كه قرآن مرتب شده و در يك رساله جمع آورى گرديده است ـ و از سوى ديگر, چون سخن پيامبر(ص ) كلام بشر است , مغشوش ساختن آن ممكن و تشخيص دادن آن از سـخـنـان ساختگى دشوار مى باشد,بسيارى از روايات دروغ به آن حضرت نسبت داده شد و كلمات بسيارى كه از او صدور يافته بود, پوشيده ماند و يادچار تحريف گشت .
شـايسته است در اين جا روشن سازيم كه پيروان امامان اهل بيت , آنچه را كه درباره بيان احكام از امامان نيز صادرشده , در راستاى سنت و منبع براى احكام مى دانند زيرا آن حضرت فرموده است : (مـن دو چيز گرانقدر در ميان شما به امانت مى گذارم , يكى كتاب خدا (قرآن ) و ديگرى عترتم , كتاب رشته پيوسته اى از آسمان به سوى زمين است و عترت من خاندانم مى باشند و خداى لطيف و آگاه به من خبر داده است كه اين دو, هرگز از يكديگر جدانمى شوند تا هنگامى كه بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند .
پس ببينيد چگونه درباره آنها عمل مى كنيد).
((128))مـكـتب امامان اهل بيت (ع ) به دليل اين كه به حفظ سنت و نقل آن از امامان اهل بيت (ع ) و راويان پارسا اعتمادفراوان داشت , سنت را به عنوان امانت از گزند آفات نگاهدارى كرد اما بعدها درميان راويان , برخى از خبر سازان ,دورغ پردازان , غلات , مفوضه , مجسمه و ديگران پيدا شدند, چنان كه در مـيـان راويـان روايـات پيامبر(ص ) نيز چنين كسانى به وجود آمدند و به جعل احاديث و اخبار دروغ پـرداختند از اين رو, در اين مكتب براى اثبات صحت روايت , روشى علمى معين كرده اند كه مبتنى بر اصول زير است : 1 ـ هـيـچ حديثى كه منسوب به پيامبر(ص ) يا امامان باشد, پيش از آن كه در سند و متن آن كاملا تحقيق شود,پذيرفته نمى گردد.
2 ـ مهمترين دليل بر اثبات سنت , عدم مخالفت آن با كتاب خدا, و سنت متيقن و صحيح است .
بر طـبـق ايـن اصل در مكتب شيعه اماميه , هيچ كتاب حديثى , كه كليه احاديث آن صحيح باشد, به اثـبـات نـرسـيـده بلكه تمام كتابهاى حديث و روايت به عنوان مجموعه هاى حديثى قابل تحقيق علمى , پذيرفته شده است .
3 ـ پـايـه اسـاسى در قبول يك روايت در اين مكتب , صداقت راوى و وثاقت اوست , بدون توجه به مذهب وگرايش فكرى اش .
(شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذين اوحينا اليك وما وصينا به ابراهيم وموسى وعيسى ان اقـيـمواالدين ولاتتفرقوا فيه , كبر على المشركين ما تدعوهم اليه اللّه يجتبى اليه من يشاء ويهدى اليه من ينيب ).
((129))در اين خطاب الهى مى خوانيم كه خداوند به سوى اقامه دين و نهى از تفرقه در آن , دعوت فرموده اسـت .
ايـن دعـوت در حـقـيـقـت , خواندن به يك وحدت فكرى و سياسى است كه توان و نيروى مـسـلـمانان را در مقابل مبارزات اجتماعى و اعتقادى مخالف اسلام حفظ كند .
از اين خطاب , در مى يابيم كه عمل به قانون خدا و اجراى احكام آن به وسيله تشكيل يك جامعه و حكومت اسلامى و بر قرارى زندگى را بر اساس آن لازم دانسته است .
گـذشـتـه از ايـن دعـوت قرآن , ما مسلمانان وظيفه داريم تمام كوشش خود را در بر پايى دين و وحـدت مـسـلـمـانان واز بين بردن اختلاف و گروه گرايش متمركز سازيم .
پايه ها و نشانه هاى وحـدت براى همه كس , روشن است همه مسلمانان از شيعه و سنى بر اين اتفاق دارند كه هر كس شهادتين را بر زبان جارى كند مسلمان مى باشد, مسلمانان ,سود او و زيان آنها, زيان اوست .
از اين رو, تـمـام آنـها به ذات خداوند و كتابها و پيامبران و فرشتگان و قضاو قدر او وروز رستاخيز ايمان دارند و مى دانند كه رسالت اسلام بر پايه كتاب خدا و سنت پيامبر بزرگوارش حضرت محمد(ص ) اسـتـوار اسـت و تـمـام آنـها اجتهاد و استنباط احكام از كتاب و سنت را اجازه داده و به نتايج آن عمل كرده اند.
هـمچنين تمام مسلمانان در ايمان آوردن به فرائض اساسى اسلام و لزوم به جا آوردن آنها از قبيل نـمـاز, روزه ,حـج , زكـات , جـهـاد در راه خدا و امر به معروف و نهى از منكر و .. .
و اين كه (حلال محمد(ص ) تا روز قيامت حلال وحرام او تا قيامت حرام است ) اتفاق نظر دارند.
اخـتلاف ميان روشها و انديشه هاى گوناگون اسلامى كه مشاهده مى كنيم , اختلاف نظرى است كه براى حل آن ,بايد به يك گفت و گوى علمى و بحث بى طرفانه تن داد زيرا مسلمانان مؤظف اند در مقابل 5دشمنان خدا وانسانيت و حملات و نقشه هايى كه بر ضد آنان كشيده مى شود و براى از بين بردن اختلافات و درگيريهايى كه قوت آنها را به ضعف مى كشاند و هستى شان را تهديد به نابودى مى كند, صف واحدى تشكيل دهند.
در راءس كـسـانـى كـه وظـيـفـه حـفـظ وحـدت و گردآورى همه مسلمانان را بر عهده دارند, دانـشمندان , نويسندگان ومتفكران اسلامى هستند .
از اين رو بر اينها لازم است كوشش خالصانه خـود را مـتـوجه وحدت مسلمانان سازند واسلام را به عنوان يك باور و انديشه و قانون و تمدن به آنها معرفى كنند و شبهات و كوششهاى زيانبار اهل باطل را برطرف نمايند .
بهترين سخنى كه در پايان اين گفتار مى توانيم بگوييم دو آيه از قرآن مجيد است .
1ـ (واعتصموا بحبل اللّه جمعيا و لاتفرقوا).
((130))2ـ (ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه ).
((131))آخرين دعاى ما اين است : ستايش سزاوار ذات الهى مى باشد كه پروردگار جهانيان است .
نظرات شما عزیزان: