مقدمه
يكي از حياتيترين اهداف و منافع يك كشور، تأمين و حفظ امنيت ملي است. تحقق اين مهم در گرو شرايطي است كه دولت و بويژه ملت بخصوص، از تواناييهايي بهرهمند باشند كه بتوانند با هرگونه تهديد يا اقدام عليه منافع و ارزشهاي مادي و معنوي خود كه آنها را حياتي ميدانند، مقابله نمايند در مفهوم سنتي و سختافزار امنيت، دولتها ميكوشند تا از طريق تقويت هرچه بيشتر بنيه نظامي خود، از ميزان آسيبپذيري و تهديدات بكاهند. در اين راستا، سعي دولت به عنوان متولي رسمي امنيت جامعه برآن است كه با جذب سرمايههاي داخلي و جلب همكاري طبقات و اقشار خاص از طريق بالابردن سطح آموزشها و ارتقاي كيفيت ادوات جنگي، نيروهاي ويژه تأمين كننده امنيت را در برابر تجاوزات و توطئههاي احتمالي مجهز كرده و آماده دفاع نمايند. در اين نگرش، مقوله تأمين و تضمين امنيت جامعه به صورت يك وظيفه برعهده نيروهاي مسلح اعم از ارتش و ساير نيروهاي امنيتي گذارده ميشود و روابط دولت با مردم نيز در حد ارتباط با قشر يا اقشار خاص و نه همه آحاد ملت، خلاصه و محدود ميگردد.
روند مذكور تا پيش از وقوع انقلاب اسلامي، در ايران نيز رايج و متداول بود. اما رخداد انقلاب با مشاركت گسترده مردم، رويه تكيه دولت به طبقات خاص كه عمدتاً به دليل تأمين منافع خود، اتكاي دولت به خويش را تحمل ميكردند، دگرگون ساخت و تكيه نظام پيش از آن كه بر طبقه خاصي باشد، بر عموم ملت قرار گرفت و بدين گونه مخروط واژگونه قدرت در دوران حكومت شاهنشاهي، حالت طبيعي خود را بازيافت و بر قاعده وسيع و با ثبات خود يعني حمايت مردم قرار گرفت و بدين گونه از آسيبپذيري و تزلزلي كه در حالت غيرطبيعي خود با آن مواجه بود، رها گشت.
بدين ترتيب، در جمهوري اسلامي ايران، حفظ نظام سياسي، حفظ و گسترش اسلام ناب، حفظ تماميت ارضي و تأمين منافع و نيازهاي حياتي اقتصادي جزو مهمترين اهداف و ارزشهايي قلمداد شد كه تهديد عليه آنها، تهديد عليه امنيت ملي به حساب ميآمد. در اين بين، بسيج كه نيروي متشكل از قواي داوطلب و مردمي بود، با داشتن تواناييهاي فرهنگي و اجتماعي و گستردگي ردههاي تحت پوشش و بخصوص انعطافپذيري و سرعت عمل ناشي از تركيب غالباً جوان آن، ضمن اينكه هزينهاي اندك صرف ميكرد و در شرايطي كه جمهوري اسلامي با محدوديتهايي براي افزايش سطح بازدارندگي و توانايي ملي در ابزارهاي متعارف قدرت ملي با انواع تهديدات مواجه بود، نقش حياتي در تأمين و حفظ امنيت ملي در جمهوري اسلامي ايفا نمود.
و بدين گونه در نظام انقلابي ايران، حضور و مشاركت گسترده مردم و بويژه جوانان، محدوده تنگ امنيتي را تحت تأثير خود قرار داد و آن را از حالت انحصار به نيروهاي رسمي خارج ساخت و به يُمن احساس مسؤوليت همگاني، مقوله امنيت ملي در چارچوب دفاع از انقلاب و آرمانهاي بلند آن جنبه عمومي به خود گرفت.
ناپايداري و ناكارآمدي امنيت حاصل از اجبار
امنيت كه بسياري آن را از وجوه توسعه ميدانند، نه بدان معني است كه هيچ اتفاق ناهنجاري در جامعه رخ ندهد و آرامش مطلق بر آن حكمفرما باشد، بلكه بدان مفهوم است كه افراد خود را در پناه قدرت مشروع حاكم بر جامعه، ايمن احساس كنند. در ايجاد ثبات و نظم و برقراري امنيت در اجتماع، راه كارهاي مختلفي وجود دارد كه شايعترين و در دسترسترين آنها، اِعمال زور از طريق مراجع قدرت است كه گرچه به سرعت نتيجه آن در قالب نظم و امنيت نمادين ظهور مييابد، ليكن اثر آن موقتي، گذرا و ناپايدار است؛ زيرا در صورتي كه نظم اجتماعي و امنيت عمومي در جامعهاي بيشتر صبغه سياسي و رسمي به خود بگيرد و ابعاد اجتماعي و فرهنگي آن ضعيف شوند، يعني ضعف در اجتماع و وفاق اجتماعي عام، به همان نسبت نيز روابط كنشگران در تمام سطوح بر پايه سوگيري عاطفي و خاصگرا به صورت دوست و دشمن تعريف ميشود و به همان نسبت ميزان اعتماد عمومي متقابل، تضعيف گشته و علقه امنيتي آنها برجسته ميگردد. در سايه چنين نظمي، افراد و گروهها احساس امنيت مالي، جاني، فكري و جمعي نميكنند و در غياب طراوت فرهنگي و اجتماعي، انسانها جهت پاسخگويي به نيازهاي خود اجباراً به صورت حيوانات سياسي با يكديگر رابطه برقرار ميكنند، رابطهاي كه به بيان همگي، ارباب و نوكري است و ملاك حق نيز زور خواهد بود. نتيجه مستقيم حاكميت چنين رابطهاي، انحصار امر تأمين امنيت به گروهي خاص كه غالباً نيروهاي نظامي و انتظامي است، ميباشد كه به دليل جدايي آنان از مردم و گاهي اوقات احساس تقابل ميان آحاد مردم و اين نيروها، اميد چنداني به كارآيي ايشان هم نيست. چه آنكه بيخبري و جدايي نيروهاي نظامي از متن مردمي كه تأمين امنيت ايشان را برعهده دارند، بزرگترين ضربه را بر پيكر نهاد ارتش در جامعه وارد ميسازد و آن را در مواقع حساس از كارآيي و كارآمدي باز ميدارد. نمونههاي دال بر اين واقعيت در تاريخ سياسي معاصر فراوان است كه برجستهترين آن شكست و اضمحلال ارتش رضاخاني در جريان تهاجم بيگانگان طي جنگ جهاني دوم است كه در عمل ناكارآمدي ارتشي را كه به تعبير جلال آل احمد از محاصره هرات در زمان قاجار- كه آن هم با لنگر انداختن چند كشتي جنگي انگليسي در بندر بوشهر رها شد- تا آن زمان جنگي نديده بود، به اثبات رساند. با اندك توجهي به وضعيت ارتش در آن عصر درمييابيم كه به رغم ساختار به ظاهر مستحكم و نظم قوي حاكم بر آن، به دليل جدايي و فاصله ميان توده مردم و اين جمع، با ميزان آسيبپذيري بالايي روبرو است و توان دفاع از كشور تأمين امنيت را فاقد ميباشد.
در نظامهاي توتاليتري همچون رژيم پهلوي كه امنيت ملي صرفاً به مدلولهاي سختافزاري دلالت داشت و امنيت و قدرت مترادف نظاميگري تعريف ميشدند، حريم «ملي» به رأي جامعه خلاصه شده و توهم «امنيت مطلق» سايه سنگين خود را بر سرتاسر جامعه افكنده بود و لذا با بيتوجهي به فاصله عميق موجود ميان نيروهاي امنيتي و مردم سعي و جديت بر آن بود كه با تأمين امكانات فوقالعاده براي نيروهاي نظامي، درك چنين خلائي را منتفي سازد، چه آنكه شاه نظاميان را پشتيبان اصلي خود ميدانست. وي شمار نفرات نظامي را به ترتيب از 000/200 در سال 1342 به 000/410 نفر در سال 1356 افزايش داد. همچنين، بودجه سالانه ارتش را از 293 ميليون دلار در سال 1342 به 8/1 ميليارد دلار در سال 1352 و پس از چهار برابر شدن قيمت نفت، به 3/7 ميليارد دلار در سال 1355 رساند. علائق شاه تنها به خريد تسليحات و بودجههاي سالانه ارتش محدود نميشد. او به رفاه افسران، نظارت بر آموزش آنها، شركت در مانورهاي نظامي و پرداخت حقوق و پاداشهاي هنگفت، مزاياي شغلي گوناگون از جمله مسافرتهاي متعدد خارجي، امكانات درماني پيشرفته، خانههاي مرفه سازماني و فروشگاههاي ويژه ارزان قيمت نيز به شدت علاقهمند بود. همچنين، بيشتر كارهاي دولتي را با لباس نظامي انجام ميداد؛ و اغلب از افسران ارتش به دليل نجات ملت در جريان كودتاي 28 مرداد 1332 قدرداني ميكرد. در يك كلام، سرنوشت شاه و ارتش آنچنان درهم تنيده شده بود كه او در مصاحبه با يك پژوهشگر امريكائي، خودش را نه مانند لويي چهاردهم (پادشاه فرانسه)، بلكه همانند رضاشاه يك ارتشي ميناميد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و با هدف اصلاح اين نقطه ضعف در ساختار دفاعي كشور (ارتش) تدابيري انديشيده شد كه اعزام واحدهاي ارتشي به روستاها و شركت در فعاليتهاي جهاد سازندگي، يكي از آنها بود كه با هدف پالايش و تزكيه روحي نظاميان از رهگذر ارتباط با متن مردم و اطلاع از رنجها و مشكلات و نيز انتظارات آنان از نيروهاي حافظ امنيت خود، انجام گرفت. گرچه اقداماتي از اين دست ميتوانست در دراز مدت، استحكام و همراهي هرچه بيشتر ميان نظاميان و توده مردم را سبب گردد و به شكلگيري احساس «مسؤوليت» حفظ و پاسداري از امنيت مردم را در اذهان ارتشيان، به وجود آورد، اما وقوع جنگ تحميلي و ضرورت دفاع همه جانبه از كيان نوپاي اسلامي كه تعلل و تأخير را روا نميداشت، باعث گرديد كه جهت حفظ امنيت ملي و دفع تهاجم رژيم بعث، ساختاري كارآمد و توانمند انجام اين مهم را به عهده گيرد. شكلگيري بسيج مستضعفين با توجه به اين پيشينه كه برآمده از متن مردم بود، از جمله مهمترين ابتكارات امام راحل بود كه با درك اين واقعيت كه سرمايهگذاري روي نيرو و توان مردمي، امنيتي پايدار و ژرف را به ارمغان ميآورد و اين كه امنيت برآمده از اجبار و اِعمال فشار دوامي نخواهد داشت ، تحقق پذيرفت.
بسيج در مفهوم اسلامي خود داراي حوزهاي وسيع و كاربردي عميق و گسترده است. مفهوم بسيج در فرهنگ اسلامي، ماهيتي ايدئولوژيك و عميقاً اعتقادي دارد. واژه «بعثت» به معناي برانگيختگي و خيزش، همچنين واژههاي «قيام» ، «جهاد» ، «تحريض» و امثال آن همين مفهوم را تأييد ميكند. قرآن كريم، به پيامبر در موضع فرماندهي نيروهاي رزمنده چنين فرمان ميدهد: « يا ايُّها النَّبيُ حَرِّضِ الْمؤمِنينَ عَلَي الْقِتالِ: اي پيامبر نيروهاي مؤمن را به پيكار خونين عليه دشمن (بسيج كن)، تحريك كن و برانگيزان.» با عنايت به نگرش و نحوه ارزيابي مقوله امنيت از منظر امام خميني (ره)، وجود چنين نيروي برانگيخته و با انگيزهاي براي ريشهكن كردن زمينههاي نا امني ضروري و لازم بود. برخلاف بسياري از نگرشهاي سنتي كه در مواجهه با جرائم و قانون شكنيها، مقصرين اصلي را حفظ افراد مجرم محسوب ميكنند، دريافت امام با پارهاي نگرشهاي مرسوم در علوم اجتماعي جديد همخواني زيادي دارد كه زمينههاي اجتماعي و فرهنگي و ساختار مناسبات اقتصادي حاكم را براي يافتن عامل وقوع جرم مورد پرسش قرار ميدهند. بديهي است امام متأثر از بينش اسلامي، يكسره در دام نگرشهاي دترمنيستي يا جبرگرايانه كه هرگونه اراده و اختيار و مسؤوليت فرد انسان را در اين قبيل رخدادها انكار ميكنند، نميافتاد. اما توجه به عوامل معدّه و زمينههاي تسهيل كننده رفتار نابهنجار، نكتهاي نبود كه از ديد تيزبين امام غافل بماند. به عنوان مثال امام، مسأله شيوع مواد مخدر در كشورهاي جهان سوم و از جمله ايران را براي تخدير فكر و انرژي نسل جوان آن، توطئه استعمارگراني ميدانست كه هر نوع هوشياري و آگاهي ملتها را مانعي در جهت دستيابي به اهداف سلطهگرانه خود پنداشته و از طريق گوناگون براي برداشتن اين مانع اقدام ميكنند. ناگفته پيداست چنين نحوه نگرشي به مفهوم امنيت، وجود عوامل و نيروهايي را ايجاب ميكرد كه نه از روي وظيفه بلكه براساس احساس تكليف (كه امري دروني و وجداني است) به شناسايي زمينهها و ريشههاي ناامني در جامعه و در نهايت، مقابله با آنها اقدام كنند.
دروني شدن نظم، ضامن امنيت پايدار
در علوم انساني و اجتماعي، روشهاي متعددي براي تحقق جامعهپذيري و حصول اطمينان از رعايت ارزشها و هنجارهاي اجتماعي توسط آحاد جامعه شناخته شده است كه قويترين و اطمينان بخشترين آن راهها، فرهنگپذيري يا دروني كردن ارزشهاست به گونهاي كه هر فرد با اعتقاد و ايمان قبلي نسبت به صحت و درستي ارزشها، رعايت آنها را بر خود فرض بداند و از درون ضمير خود، كشش و تمايل قلبي براي رفتار متناسب با آنها احساس كند و ميل به تخلف از هنجارها را نه به لحاظ ترس از افشا يا عوامل بيروني ديگر، بلكه به عنوان امر ناخوشايند در ضمير خود سركوب كند. در واقع، به منظور تحقق امنيت واقعي جامعه، بايد يك مكانيسم خود تنظيم كننده، توسعه يافته و به طور مؤثر كاركردي داشته باشد تا حرص و طمع فردي و خودخواهي تحت كنترل درآيد، بدون اين كه در اين روند، انگيزهها و محركها خفته و خاموش گردد يا زندگي اجتماعي، طفيلي و انگلوار گسترش يابد. اميل دوركيم- جامعه شناس شهير فرانسوي- نيز به درستي متذكر ميشود كه در تحليل نهايي، پايه هر نظم اجتماعي را عاطفه تشكيل ميدهد. زيرا تنها در اين صورت، اگر فرد ميل به وابستگي عاطفي تعميم يافته را در نظام شخصيتي خود كسب كرده باشد، همه انسانها را از خود ميداند و در قبال همه احساس تعهد و تكليف ميكند و همگان در تعريف او از دوستي جاي ميگيرند. به همين جهت، تحقق يك نظم اجتماعي كاملاً عقلاني آن گونه كه ماكس و وبر ميانديشند، قابل تصور نيست.
در نظمي كه مبتني بر تعهدات مشترك، براي بسيج افراد از ذخاير هنجاري و آرماني استفاده ميشود و مشاركت در روابط گفتماني بيشتر پيرامون حق و تكليف، منزلت اجتماعي و عدول از آنها دور ميزند. به عبارت ديگر، در چنين نظمي كوشش ميشود كه افراد در جريان روابط اجتماعي به نوعي مفاهمه اجتماعي پيرامون تعهدات و انتظارات اجتماعي نائل آيند. در تحقق چنين نظمي، برخي تا آنجا به نقش و تأثيرگذاري عميق تحول دروني در تغييرات اجتماعي بها ميدهند كه همچون سوروكين معتقدند عوامل خارجي نقش تعيين كنندهاي ندارد، بلكه «تحول» در ذات هر جامعه و بيشتر متأثر از عوامل داخلي ميباشد. سوروكين در كتاب «پويايي شناسي اجتماعي فرهنگي» تأكيد دارد كه در هر زمان، زمينههاي تحول در جامعه از درون پديد ميآيد و همانند نفس كشيدن انسان، تحولپذيري در سرشت هر جامعه نهفته و از آن جدا ناشدني است و هر اجتماع در خودش بذر دگرگوني را دارد. به نظر او انگيزه و يا عوامل خارجي تنها قادر به افزايش يا كاهش سرعت اين روند هستند. قرآن كريم نيز به اين واقعيت توجه دارد و به استناد آيه شريفه «اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِم» حتي جهتگيري مشيت الهي را مسبوق به تغيير و تحول دروني اجتماعات بشري خواهان تكامل و پيشرفت ميداند. در اين بين، از آنجا كه وجه غالب سرمايه اجتماعي عموماً گزينههاي روابط عاطفي موضع اجتماعي است، كسي كه در چنين نظمي از منزلت بالاتري بهرهمند باشد، از نفوذ و احترام بيشتري برخوردار است و از اين رو ميتواند با استفاده از نفوذ و احترام خود نزد عده بيشتري از ديگران با فعال كردن تعهدات آنها، ديگران را وادار به انجام كاري مطابق با ميل و هدف خود نمايد.
حضرت امام خميني (ره) با بهرهگيري از منزلت والاي خويش به عنوان يك مرجع ديني و با هدف انجام تكليف الهي خود، در جريان انقلاب اسلامي مردم را به تحرك دروني واداشت. اما با اتخاذ چنين شيوه كارآمدي، موفق شد خيل عظيمي از جوانان را آنچنان به تحرك و كنترل از درون وادارد كه نظير آن در تاريخ ملتها كمتر يافت ميشود. حضرتش با عنايت به اين واقعيت كه ناامني ريشه در بيايماني دارد و بيايماني ريشه همه نابسامانيها در عرصه فرهنگ، اقتصاد، سياست و... است و تنها با دروني شدن ارزشها به اين نابسامانيهاو آشفتگي خاتمه داده ميشود، در پي آن بود تا راهكاري مؤثر به منظور تحقق اين هدف والا بيايد تا ضمن حفظ و حراست از بنيانهاي اخلاقي جامعه، زمينه رشد و ارتقاي كشور در همه عرصهها را فراهم آورد و در اين رهگذر، عرصه مشاركت و تشويق و ترغيب هرچه بيشتر مردم به دخالت در امور كشور را راهكاري مؤثر و كارآمد تشخيص داد كه تجربه پيروزي انقلاب اسلامي و دفاع پيروزمند ملت ايران در برابر متجاوزين طي جنگ تحميلي، گواهي بر صحت و حُسن اين انتخاب و گزينش ميباشد. نيز فضاي سالم اخلاقي حاكم بر جوانان بسيجي در خطوط مقدم و مناطق جنگي كشور در طول هشت سال دفاع مقدس در مقايسه با ناهنجاريهاي معمول نظاميان در ساير جنگها كه معمولاً با فسادهاي جنسي گسترده نظاميان همراه است، گواه ديگري بر صحت محور قراردادن ايمان در تأمين امنيت از سوي امام راحل ميباشد. در حالي كه سالها پس از اتمام جنگ ويتنام، هنوز فحشاي حاصل از حضور نظاميان امريكا در جنوب شرق آسيا دامنگير ملتهاي آن سامان است، به وضوح شاهد بوديم كه اخلاق جنسي حاكم بر بسيجيان ما در مناطق جنگي و غير آن، از وضعيت متعارف عامه مردم و ساكنان هر منطقه، پاكتر و سالمتر بود.
در اين بين، توجه به يك نكته و احتراز از غلتيدن به خطايي فاحش در ارزيابي اين نيروي شگرف تأثيرگذار بر روحيه جوانان ايراني، ضروري است و آن كاريزمايي دانستن چنين نيروي برانگيزانندهاي است. گرچه شايد شخصيت فرهمند و كاريزماتيك رهبران بتواند در بسيج افراد تأثير بگذارد اما به ندرت قادر به تحول بنيادين آنان به نحوي است كه حاضر به جانفشاني و ايثارگري باشند؛ چه آنكه فقط احساسات بدون پشتوانه آگاهي را برميانگيزد و سرمايهگذاري بر امر ناپايداري چون احساسات نيز نميتواند مبناي عمل در يك حركت زيربنايي با هدف ساختن افراد و ايجاد تحرك و پويايي در آنان قرار گيرد. بنابراين، رابطه ميان رهبر و پيرو در بينش سياسي اسلام نميتواند رابطهاي صرفاً عاطفي باشد، بلكه به منافع پيروان نيز معطوف ميباشد. گرچه ممكن است بخشي از پيروان رهبر براساس رابطه كاريزمايي از وي تبعيت كنند، عدهاي بيشمار نيز ممكن است به اين دليل از او اطاعات نمايند كه وي خود را متعهد به حل مشكلات آنها نموده است. در شرايط انقلاب نيز رهبران ميكوشند مسايلي از جمله شخصيت دادن به آحاد ملت را كه در ميان همه گروهها و طبقات مشترك است، مورد تأكيد قرار دهند. به اين معني كه معمولاً رهبران مسايل را به وجود نميآورند، بلكه آنها را از شرايط عيني اخذ ميكنند و از طريق وسايل بسيج، آن را به جمعيت انتقال ميدهند. امام راحل با وجداني ساختن احترام به خويشتن با عزت نفس انساني و ايجاد درجه بالايي از حس مسؤوليت اجتماعي در آحاد ملت ايران، نشان داد كه ارج نهادن به مردم ابزاري مؤثر در غنا بخشيدن و بسيج منافع انساني در راه هدف والاي خود است. به دليل باور و ايمان امام (ره) به قدرت و توان بالاي مردم و اين كه هيچگاه به آنان بسان گلهاي كه در صورت از كف رفتن هدايت ايشان، راه به بيراهه خواهند برد، نميگريست. سعي آن بزرگوار بر درونيسازي باورهاي ارزشي و ديني قرار داشت و در اين بين، پايبندي حضرتش به انگيزههاي دنيوي موجب تضمين مضاعف اين باورها در تحريض بسيجيان در پاسداشت امنيت ملي گرديد.
اصولاً بايد به اين نكته عنايت داشت كه دوگانگي دنيا و آخرت از سپيده دم تاريخ در ذهن و انديشه انسان پديد آمده است و سرچشمه دوگانگي و گسستگي تحت عنوان دين و دنيا (كه يكي به امور آخرت و ديگر به زندگي اين جهان)، مذهب و جامعه، خدا و طبيعت و... گرديده است. اما در واقع دين و دنيا، مذهب و اجتماع يك كل واحدند نه دو پديده متفاوتي كه در عالم انديشه در مقام دوختن جامعهاي به نام مذهب متناسب با اندام اجتماعي برآئيم و به مذهب به مثابه امر بيروني بنگريم. با عنايت به اين معنا كه دين در بستر دنيا و مذهب در جامعه است كه هويت و معنا مييابد، امام راحل براي موفقيت در بسيج و اداره جنگ تحميلي و ساير عرصهها كه متكي به حضور مردم بود، يكسره از متغيرهاي ديني توشه نگرفته است يا چنانكه انتظار ميرود فقط از متغيرهايي از جنس غيردنيوي بهرهگيرد بلكه كاركرد آن به اتكايش به امور دنيوي و برون ديني نيز بوده است. عامل دين با عبور از دنيا و به تعبير دقيقتر در جوف آن است كه ميتواند كاركرد مثبت داشته باشد. نحوه عملكرد امام نشان داد توازن ميان متغيرهاي ديني و غيرديني است كه قدرت تأثير و بسيج را براي مرجع ديني فزوني ميدهد.
اين نحوه نگرش و برداشت حضرت امام (ره) از نيروي مردم اختصاص به زماني نداشت كه حضرتش بر مسند قدرت قرار گرفته و مجاري امور را به دست گرفته بود و شايد به رغم برخي، ناشي از نياز براي دفع تهاجم و توطئههاي احتمالي ديگر بوده باشد بلكه در دوران پيش از پيروزي انقلاب اسلامي هم ميتوان ريشههاي آن را پي گرفت. در حالي كه تمام گروههاي سياسي در ايران، انتظار وقوع انقلاب و سرنگوني رژيم شاه را در كوتاه مدت نداشتند و در تحليلهاي خود راههايي همچون جنگ چريكي كه مستلزم مبارزه طولاني و بلند مدت بود راه پيشنهاد ميكردند؛ زيرا آنها به نيروي خارقالعاده مردم، ايمان نداشتند، تنها رهبر فقيد انقلاب بود كه به اين نيروي عظيم ايمان و باور داشت و با ملاحظه تمام ظرفيت مردم، خواستههاي بلند بالا (از جمله سرنگوني شاه) و قاطعيتهايي در نيل به آنها عرضه ميداشت كه از سوي نيروي سياسي، نوعي بيسياستي و بلندپروازي تلقي ميشد و حتي نيروهاي داخلي انقلاب نيز نگران عدم همراهي مردم با اين خواستهها و ناكامي نهضت بودند. ارادت و ايمان حضرت امام (ره) به آحاد ملت تا آنجاست كه ايشان در پاسخ به تلگراف آيتا... حكيم در ذيقعده 1382 هـ .ق (يعني 17 سال پيش از رخداد انقلاب) خاضعانه ميفرمايند: اينجانب دست اخلاص خود را به سوي جميع مسلمين دراز كرده و از عموم طبقات براي حفظ احكام اسلام و استقلال ممالك اسلامي استمداد ميكنم.» و باز با اعتقاد به نيروي كارآمد مردم است كه حضرتش دامنه ديد خود نسبت به تهديداتي را كه متوجه اسلام است، از موارد نازل و پيش پا افتاده، فراتر بوده و حفاظت و پاسداري از اصل اسلام را به عنوان هدف غايي دنبال ميكند:
در اذهان ما فرو رفته كه منكرات فقط همينهايي هستند كه هر روز ميبينيم و ميشنويم: مثلاً اگر در اتوبوس نشستهايم، موسيقي مبتذل پخش شد يا فلان قهوهخانه كار خلافي مرتكب شد، يا در وسط بازار كسي روزه خورد و امثال آن فقط منكرات ميباشند و بايد از آن نهي كرد. به آن منكرات بزرگ توجه نداريم. آنها را كه دارند حيثيت اسلام را از بين ميبرند و حقوق ضعفا را پايمال ميكنند، بايد نهي از منكر كرد.
و آنگاه اوج توانمندي ملت در پاسداري از حريم دين كه سرمنشأ شكلگيري امنيت در ساير ابعاد است به منصه ظهور ميرسد كه بين آحاد مردم و عوامل رسمي تأمين كننده امنيت (نيروهاي نظامي)، هماهنگي و وحدت برقرار باشد: «اين مردمي كه روزي از يك پاسبان ميترسيدند، حالا ديگر از توپ و تانك نميترسند؛ غارتگران و مفسدهجويان از اين وحدت كلمه وحشت دارند و سعي دارند آن را بشكنند.» و در جاي ديگر ميفرمايند:
من احساس غرور ميكنم كه اين ارتش با مردم چنان مختلط و پيوسته است كه مثل دو برادر هستند، اين غرور دارد. اسلام هم همين را ميخواهد، افراد ارتش در صدر اسلام با مردم يكي بودند و جدايي نداشتند و از مردم بودند.
مسلم است آنگاه كه به جاي چنين همدلي و هماهنگي، احساس جدايي و ناهمگوني ميان ملت و نهاد تأمين كننده امنيت حاكم باشد، حتي اگر مظاهر ايمان نيز اقامه گردد، جامعه ايمن نخواهد بود. به عنوان مثال، غارت كشور در زمان حكومت سابق كه مصداق بارز نقض امنيت ملي بود، در حالي صورت ميگرفت كه مردم هرچند مناسك ديني را به جاي ميآورند، اما به دليل كنارهگيري از سياست و مذموم دانستن دخالت در امور سياسي، در برابر اين امر حساسيتي نشان نميدادند. امام راحل در اين رابطه ميفرمايند:
شما هرچه ميخواهيد نماز بخوانيد، آنها نفت شما را ميخواهند. به نماز شما چه كار دارند. آنها معادن ما را ميخواهند، آنها ميخواهند ما آدم نباشيم، از آدم ميترسند... لذا هر وقت آدمي در مملكت پيدا شد يا كشتند يا از بينش بردند و يا نگهدارياش كردند كه سياسي است. اين تبليغ سوئي است كه آنها كردند تا شما را از سياست كنار بگذارند، از دخالت در امور دولتي كنار بگذارند و خودشان هر كاري ميخواهند بكنند و كسي نباشد جلوي آنها را بگيرد.
كوتاه سخن اين كه در نظر حضرت امام (ره) هر آنچه حضور مردم در صحنه و احساس همدلي و هماهنگي آنان با مسؤولين متولي نظم را خدشهدار نمايد، آسيبي بر امنيت ملي قلمداد ميگردد. مخدوش شدن چهره اسلام در جهان به واسطه اعمال و كاركردهاي ناصواب دوستان انقلاب، از جمله مهمترين اين آسيبها در نظر آن حضرت بود:
ما امروز از دوستان ميترسيم. خيلي دوستان بيتوجه به موقعيتي كه در آن واقع هستيم، كار ميكنند كه مكتب ما در دنيا، مكتب فاسد قلمداد بشود، مكتب ما عقب افتاده قلمداد شود. اين است كه ما را رنج ميدهد و نگران كرده ...
امام كه به ارزش امنيت حاصل از حضور مردم و تأثير شگرف آن بر دفع آسيبهاي احتمالي متوجه هماهنگي ميان مردم و نهادهاي رسمي متولي نظم كاملاً آگاهي داشتند، توصيههاي مهمي در اين زمينه عرضه داشتهاند كه به برخي از آنها ميپردازيم:
1) رعايت عدالت: «در اينجا بايد پاسداري از عدالت باشد. پاسداري از عدالت اين است كه خود پاسدار داراي عدالت باشد تا بتواند از عدالت پاسداري كند». «بايد متوجه باشيد مبادا از اين اختياراتي كه حالا پيدا كردهايد و از اين قدرتي كه الآن پيدا كرديد و از زير بار آن قدرت ظالم بيرون رفتيد، خودتان يك قدرت ظالمه باشيد و به برادران خودتان تعدي كنيد...» «ملتها اگر نان جو بخورند و در پناه حكومت عدل و قانون، در امنيت بسر برند، بهتر از اين است كه داراي قصر و زندگي كذايي باشد ولي آزادي و امنيت نداشته باشند. مهمترين موضوع در زندگي اطمينان و امنيت است كه جز در پناه حكومت عدل و قانون بدست نميآيد.»
2) سرمايهگذاري بنيادي برروي منابع انساني: «اقتصاد، زود قابل جبران است. اما نيروي انساني سالهاي طولاني لازم است تا يك انساني به مرحله انساني برسد.»
3) احتراز از اختلاف از رهگذر اولويت بخشي به منافع ملي در برابر منافع صنفي و گروهي: «الآن جمهوري اسلامي، امانتي است در دست ما. اگر ما در اينجا يك وقتي خداي نخواسته با هم خلاف بكنيم، بين سپاه پاسداران اختلافي باشد، آنها با شما خلاف و اختلافي بكنند، قشرهاي ديگر ملت با هم سر دنيا خلاف كنند، اگر اين طور باشد ما نميتوانيم اين امانت را به اهلش رد كنيم؛ بايد امانت را به اهلش رد كنيم، جمهوري اسلامي را به آخر برسانيم و احكام اسلام را در كشور خودمان اول و انشاءا... در همه كشورها بسط بدهيم.»
از جمله آنچه به بروز اختلاف و در نتيجه، اولويت بخشيدن به منافع فردي بر منفعت ملي در دامن ميزند، اجراي روند ناصحيح توسعه سياسي است. اگر نوسازي به درستي هدايت نشود، به حس آزادي بدون حس مسؤوليت، انتخاب بدون اعتقاد و سرانجام بياعتنايي كامل به آنچه در جامعه ميگذرد، ميانجامد. بديهي است در صورت رخداد چنين وضعيتي براي جوامعي مثل جامعه انقلابي ما كه پايههاي امنيت خود را بر باورهاي مردمي استوار ساخته، دشمنان انقلاب به سادگي ميتوانند ذهن نسلي كه به هيچ روي تجربه مستقيم و ملموسي از رژيم پيشين و نقش و رسالتي كه نسل اول انقلاب ايفا نمود و تحول ايجاد شده توسط آنان ندارد، با انگشت نهادن بر برخي مشكلات و نابسامانيهاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي موجود نسبت به اصل انقلاب و نظام برآمده از آن را مشوش ساخته و انواع القائات و ارزشهاي پوچ را جايگزين ارزشهاي اصيل ملي- اسلامي گردانند و بدين سان، پشتوانه مردمي امنيت و ثبات نظام را دستخوش آسيب نمايند.
بسيج: نماد امنيت پايدار ناشي از حضور جوانان پيرو ولايت
به استناد تاريخ انقلاب اسلامي، پايدارترين نوع امنيت اجتماعي آن است كه بر سازگاري هنجاري افراد و احساس همدلي و يكرنگي هرچه بيشتر آنان نسبت به يكديگر استوار شده باشد. بديهي است اتخاذ راهكارهايي كه به تقويت و گسترش روزافزون اين احساس كمك رساند، بطور قطع به همان ميزان ضريب امنيتي جامعه را نيز افزايش ميدهد. از جمله سازوكارهاي مؤثر در اين رابطه، ايجاد و تقويت روح فرانگري و ترجيح منافع ملي بر منافع فردي و شخصي در جامعه است كه تنها با گسترش فرهنگ مشاركت و بويژه احترام و ارج نهادن به شخصيت افراد است كه ميتوان به تبلور و تجلي آن اميدوار بود. امام با عنايت به اين واقعيت و نيز تأثيرگذاري و كارآمدي مشاركت جوانان در عرصههاي مختلف ميفرمايد:
«جوانان متعهد در طول تاريخ و خصوصاً دانشجويان مسلمان در نسل حاضر و در نسلهاي آينده، سرمايههاي اميدبخش اسلام و كشورهاي اسلامي هستند. اينانند كه با تعهد و سلاح و استقامت و پايداري ميتوانند كشتي نجات امت اسلامي و كشورهاي خود باشند و اين عزيزانند كه استقلال و آزادي و ترقي و تعالي ملتها مرهون زحمات آنان است.»
گفتار مذكور، بازتاب نگرش كلي اسلام و اهتمام و توجه اين مكتب به نقش فعال و تعيين كننده قشر جوان در پاسداري از ارزشها كه محور و مبناي امنيت است، ميباشد: پيامبر مكرم اسلام (ص) در واپسين لحظات عمر مباركش، در دفع تهاجم احتمالي دشمنان اسلام، نوجواني به نام اسامه بن زيد را به فرماندهي يك لشگر مجهز و آماده منصوب نمود. امام صادق (ع) نيز در نامهاي كه براي يكي از رهبران تشكيلات تبليغاتي علويان در ايران فرستاد، فرمود: بر شما واجب است كه سراغ جوانها را بگيريد؛ آنها هنوز قلبهايي پاك و خالص دارند، همچون زميني آماده براي كشت، آنها به هدايت نزديكتر و مساعدترند. امام علي (ع) نيز ميفرمايد: و انّما قَلْبُ الْحَدثِ كَالْاَرضِ الْخاليهِ و ما اُلْقيَ فيها مِن شَيءٍ قَبِلَتْه، دل نوجوان بسان زمين مهيا و آمادهاي است كه از هر سبزه و گياهي تهي ميباشد، هر بذري كه در آن افشانده شود ميپذيرد... و امام خميني (ره) به صراحت مسؤوليت سنگين جوانان را گوشزد مينمايد:
اي جوانان عزيز! و اي دانشجويان و دانشمندان! و اي اميد امروز و فرداهاي امت و اسلام! امانت بزرگ استقلال و آزادي كه از دام دو قطب شرق و غرب با مجاهدت و فداكاري ملت عظيمالشأن ايران به دست آمده است، به شما سپرده شده و مسؤوليت بزرگي به عهده همه گذاشته است، همه ملت و خصوص دانشجويان مسلمان كه رهبران آينده هستند، مسؤول نگهباني از اين امانت بزرگ الهي ميباشند.
فراهم ساختن بستر مشاركت مردم و به ويژه جوانان در قالب بسيج مستضعفين از سوي امام (ره)، با توجه به اين اصل بنيادين كه تمايل به مشاركت و رهبري در هر جامعهاي از جمله عوامل مهم انگيزش برخي از انسانها- بويژه تحصيلكردگان- است و در صورتي كه توزيع قدرت به طور وسيعي انجام نشود و از آن براي ايجاد تعديل و هماهنگي استفاده نگردد، ممكن است توانائيهاي ارزشي تا بدان حد زوال پذيرد كه خشونت جمعي محتمل الوقوع شود، قابل توجيه و درك است، چه آن كه با تشكل جوانان در اين نهاد ضمن آن كه توانائيهاي ارزشي پاس نهاده شد، از پيامدهاي سوء احساس عدم مشاركت نيز تا حد زيادي كاسته و بدين گونه امنيت عمومي تضمين ميگرديد... «تا شما جوانان بيدار و ساير قشرهاي ملت بزرگ با اين شور و شعور در صحنه حاضريد، به كشور جمهوري اسلامي آسيبي نخواهد رسيد.»... «ما هميشه محتاج به شما جوانان هستيم... شما حافظ امنيت منطقه هستيد و اين خدمت بزرگي است كه به برادران و خواهران خود نموديد». و در فرازي ديگر ميفرمايند: «... علاوه بر ارتش، اين سربازان ملي و پاسداران ملي را در مملكت نياز داريم...»
مسلم است كه ميزان مشاركت و كارآمدي قشر جوان در عرصه تأمين امنيت كه امري توأم با خطرات احتمالي است، بسته به شرايطي كه در ادامه به آن ميپردازيم، در نوسان ميباشد
نظرات شما عزیزان: