امّا سخنى كه ابوحامد در اين باب در مورد لعن يزيد بيان كرده سزاوار است پوشيده بماند و نقل روايت نشود.
غزالى گويد: جايز نيست بدون تحقيق مسلمانى را به كفر و فسق نسبت دهد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((اگر مردى ديگرى را به كفر و فسق نسبت دهد و او چنين نباشد خود مرتد شود.))(553)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((اگر مردى بر كافر بودن مرد ديگر شهادت دهد كفر به يكى از آن دو باز مى گردد، در صورتى كه (او واقعا) كافر باشد و به مفاد اين سخن ، اگر شخص منسوب به كفر كافر نباشد نسبت دهنده به سبب تكفير او كافر مى شود.))(554) معناى سخن اين است كه ديگرى را تكفير كند در حالى كه مى داند مسلمان است ؛ بنابراين ، اگر گمان كند به سبب بدعت گذارى يا غير آن كافر است و او را تكفير كند خطاكار و كافر خواهد بود.
لعن و دشنام به مردگان گناهش بيشتر است . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((مردگان را دشنام ندهيد چرا كه آنان از دنيا رفته و در گرو اعمال از پيش فرستاده خويشند.))(555)
نفرين كردن بر انسان حتى بر شخص ستمگر، به لعن نزديك است ؛ مثلا گفته است : تنش سالم مباد، خدا او را تندرست قرار ندهد، و نفرين هايى از اين قبيل تماما نكوهيده است . در حديث است : ((ستم رسيده بر ظالم نفرين مى كند تا ظلمش را جبران كند آنگاه براى ستمگر در برابر ستم رسيده روز قيامت فضيلت خواهد بود.(556)
آفت نهم غنا و شعر است
ما در كتاب سماع غناى حرام و حلال را بيان كرديم و ديگر تكرار نمى كنيم .
مى گويم : خلاصه گفتار ابوحامد در كتاب سماع كه در آخر آن كتاب ايراد شده اين است كه حكم سماع از چهار صورت بيرون نيست : حرام محض ، مباح ، مستحب ، مكروه .
سماع حرام شامل بيشتر مردم يعنى جوانان و دنيا پرستان مى شود چرا كه سماع ، صفات نكوهيده اى را كه بر دل هاى اينان غالب است تحريك مى كند.
سماع مكروه شامل كسانى است كه از حالت عادى و انسانى خارج نمى شوند ولى به عنوان لهو آن را عادت خود قرار مى دهند.
سماع مباح براى كسى است كه از آن هيچ لذتى جز آواى خوش نمى برد.
سماع مستحب براى كسى است كه محبت خدا بر دل او مسلط است و صفات پسنديده او را تحريك مى كند. اين بود سخن ابوحامد.
در كافى از امام صادق عليه السّلام درباره اين آيه شريفه روايت شده كه منظور از قول زور، غناست (557) (( فاجتنبوا الرجس من الا وثان و اجتنبوا قول الزور.))
و از آن حضرت در مورد اين آيه : (( لا يشهدون الزور )) روايت شده كه منظور غناست . (558)
و از آن حضرت عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ((غنا يك دهم نفاق است )).(559)
از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده : غنا از امورى است كه خداوند بر آن وعده دوزخ داده است و اين آيه را تلاوت فرمود: (( و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه . )) (560)
و از آن حضرت روايت شده : ((در صورتى كه خدا حق را از باطل جدا ساخته غنا جايى ندارد.(561) در تهذيب از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه راجع به فروش كنيزان آواز خوان از آن حضرت سؤ ال شد فرمود: ((خريد و فروش آنها حرام و تعليم دادنشان كفر و گوش دادن به آوازشان نفاق است .))(562)
از آن حضرت روايت شده است : ((زن آوازه خوان ملعون است و هر كه از درآمد كسب او بخورد ملعون است .))(563)
از آن حضرت عليه السّلام روايت شده است : ((مزد زن آوازه خوانى كه عروس ها را مى آرايد بى اشكال است و جزء زنانى نيست كه مردان بر او وارد مى شوند.))(564)
از امام باقر عليه السّلام درباره كسب زنان آوازه خوان سؤ ال شد فرمود: ((اگر زنى است كه مردان بر او وارد مى شوند كسب او حرام است ولى در كسب زنى كه به مجلس عروس ها دعوت مى شود اشكالى نيست و آن مفاد گفتار خداست : (( و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه . )) (565)
در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) است كه : ((مردى از امام چهارم عليه السّلام درباره خريدن كنيز خوش آواز پرسيد، فرمود: ((اگر او را بخرى و بهشت را به يادت بياورد بر تو باكى نيست .)) (566) منظور اين است كه آن كنيز با خواندن قرآن و فضيلت هايى كه غنا نيست بهشت را يادآور شود، چرا كه غنا ممنوع است . پايان
در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ((در قرآن خواندن صدايت را در گلو بگردان چرا كه خداى متعال صداى خوب را دوست مى دارد، صدايت را در فضاى دهان بگردان .))(567)
امام صادق عليه السّلام روايت شده كه بگويد: ((پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: قرآن را با لحن عرب ها و صداى آنها بخوانيد، و از آواز فاسقان و مرتكبان كبيره بپرهيزيد، زيرا پس از من گروهى بيايند كه قرآن را مانند آواى غنا در گلو بگردانند و كسانى كه در قرآن را به غنا و نوحه و مانند رهبانان بخوانند جايز نيست و اين عمل مقبول درگاه خدا نمى شود، ((دلهاى آنان و دلهاى كسانى كه كار آنان را خوش دارند وارونه است .))(568)
ما در كتاب آداب تلاوت قرآن از بخش عبادات (569) روايات ديگرى در اين مورد نقل كرده ايم و از مجموع آنها استنباط مى شود كه حرام بودن غنا و شنيدن آن و آموختن و اجرت گرفتن و غيره آن غنايى است كه در زمان امويان و عباسيان رايج بوده كه مردان بر زنان وارد مى شدند و زنان به شوخى و ياوه گويى مى پرداختند و با آلات لهو و چوب ها بازى مى كردند، امّا غير از اين نوع غنا يا مستحب است ، چون تلاوت قرآن با آواز و هر چه وسيله اى براى ياد خدا و قيامت باشد، يا مكروه و مباح است ، چنان كه ابوحامد بيان كرد و بعيد نيست كه حكم غنا در مورد بعضى از مصاديقش نسبت به تفاوت درجات مردم مختلف باشد، زيرا غنايى كه شايسته فرومايگان است لايق صاحبان مروت نيست .
ابوحامد مى گويد: امّا شعر سخنى است كه خوبش خوب و بدش بد است ، جز اين كه تمام وقت سرگرمى به شعر نكوهيده است . و رسول خدا فرمود: ((اگر شكم يكى از شما پر از چرك و خون شود تا آن را ببيند برايش به از آن است كه پر از شعر شود.))(570)
از بعضى بزرگان درباره شعر سؤ ال شد. در جواب گفت : به جاى آن ذكر خدا بگو چرا كه ذكر خدا بهتر از شعر است . خلاصه خواندن شعر و نظم آن حرام نيست ، اگر در آن سخن ناپسندى نباشد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله : ((بعضى از شعرها حكمت است .)) (571) آرى مقصود از شعر (مكروه ) ستايش و نكوهش و سرودن غزل هاى عشقى است كه گاه دروغ در آن وارد مى شود. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((حسان (بن ثابت ) را به هجو كردن كفار امر فرمود.)) (572) ستايش بسيار (در شعر) اگر چه دروغ باش در حرام بودن مانند دروغ نيست مانند گفته حبيب شاعر:
(( و لو لم يكن فى كفه غير روحه |
لجادبها فليتق اللّه سالئله )) (573) |
شاعر درجه اعلاى بخشندگى را وصف كرده است اگر فرد ممدوح بخشنده نباشد دروغ است و اگر بخشنده باشد مبالغه و از صنايع ادبى در شعر است و قصد شاعر اظهار اعتقاد به آن نيست . در محضر رسول خدا اشعارى خوانده شده كه اگر بررسى شود نظير شعر مبالغه آميز ياد شده در آنها يافت مى شود و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از آن منع نفرمود. عايشه مى گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله كفش خود را تعمير مى كرد و من آواز مى خواندم . عايشه گفت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى نگريستم پس پيشانى آن حضرت غرق كرده و از آن دورى پديد آمد، من مبهوت شدم كه حضرت به من نگاه كرد و فرمود: چرا مبهوت شده اى ؟ عرض كردم : اى رسول خدا به شما نگريستم كه در پيشانى تان عرق نشسته و از آن نورى پديد آمده است و اگر ابوكثير هذلى شما را مى ديد و مى دانست كه شما سزاوارتر به شعر و هستيد. پيامبر فرمود: اى عايشه ابوكثير هذلى چه مى گفت ؟ عرض كردم : او مى گفت :
(( و مبراء من كل غبر رحيضه |
برقت كبرق العارض المتهلل ))(574) |
عايشه گفت : پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله كفش خود را بر زمين گذاشت و به طرف من آمد و پيشانى مرا بوسيد و فرمود: اى عايشه خدا به تو جزاى خير دهد هيچ روزى مثل امروز از تو شادمان نشدم .))(575)
وقتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله غنايم جنگى را تقسيم مى كرد، دستور داد به عباس بن مرداس چهار ماده شتر جوان بدهند. عباس بسرعت برخاست و در شعر خود به شكايت پرداخت و در شعر ديگر گفت :
(( و ما كان بدر و لا حابس |
و قد كنت فى الحرب ذاتدراء |
و لم اعط شيئا و لم امنع )) (576) |
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شرّ زبان او را از من قطع كنيد پس ابوبكر او را برد و صد شتر براى وى انتخاب كرد. آنگاه برگشت در حالى كه از خشنودترين مردم بود. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او فرمود: آيا درباره من شعر مى گويى ، او پوزش خواست و مى گفت : پدر و مادرم به فدايت شعر را در زبان خود مانند حركت مورچه احساس مى كنم . آنگاه شعر زبان مرا مى گزد چنان كه مورچه (انسان را) مى گزد. و مرا از گفتن شعر گزيرى نيست . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تبسم كرد و فرمود: ((عرب شعر را رها نمى كند تا شتر ناله را رها كند)) (577) يعنى عرب دست از شعر بر نمى دارد.
مى گويم : ابوحامد معناى شعر را و اين كه بر كدامين سخن اطلاق مى شود بيان نكرد و چنان كه آفات نظير آن را شرح مى داد.
پس بايد دانست كه شعر بر دو معنى اطلاق مى شود: يكى سخن هماهنگ و با قافيه چه حق باشد و چه باطل و بر سخن هماهنگ حق حمل مى شود. حديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله : ((بعضى از اشعار حكمت است )) و نيز حديث ((براى خدا گنجينه هايى در زير عرش است و كليد آنها در زبان شاعران است )) بر شعر حق ، صادق است ، و همچنين تمام رواياتى كه در ستايش شعر رسيده است چنان كه بيان خواهيم كرد زيرا مقصود از سخن حق و موزون سخنى است كه از دروغ خالى باشد. دوم سخنى است كه داراى تخيلات آزار دهنده و دروغ هاى بى اساس باشد، چه وزن و قافيه داشته باشد يا نداشته باشد و تمام رواياتى كه در نكوهش شعر رسيده است بر اين نوع شعر حمل مى شود و قريش كه قرآن را شعر خواندند و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شاعر گفتند منظور همين نوع شعر بوده است . چرا كه قرآن موزون نيست همچنين از اين قبيل است مجادلات متكلمان و شبهه هاى بيهوده و گمراه كننده در مورد مذهب ها. امام باقر عليه السّلام در مورد اين آيه شريفه (( و الشعراء يتبعهم الغاوون ، )) فرمود: ((آيا ديده ايد كسى از شاعرى پيروى كند؟ مقصود آيه گروهى هستند كه فقيه شده اند براى غير خدا كه آنان خود گمراهند و ديگران را نيز گمراه مى كنند.)) (578) امام صادق عليه السّلام فرمود: ((منظور از شعرا در آيه ، گروهى هستند كه دانش و فقه آموختند بى آن كه عالم باشد، پس خود گمراهند و ديگران را گمراه كردند.))(579) بعضى از علماى اماميه (580) (طاب ثراهم ) گفته اند: آيه در مورد كسانى نازل شده است كه دين خدا را تغيير داده و با امر خدا مخالفت كرده اند. آيا هرگز ديده ايد كه كسى از شاعرى پيروى كند همانا مقصود از شعرا در آيه كسانى هستند كه به راءى خود دينى جعل كرده اند و مردم از آنها پيروى مى كنند فرمود: (( ((الم تر انهم فى كل واد يهيمون . )) يعنى شاعران با سخنان باطل مناظره مى كنند و با دلايل باطل گرايان استدلال نموده و به هر راهى مى روند به اين معنى كه دين خدا را تغيير مى دهد (( و انهم يقولون ما لا يفعلون . )) مردم را پند مى دهند و خود پند نمى گيرند، نهى از منكر مى كنند و خود كار زشت انجام مى دهند، امر به معروف مى كنند و خود اهل معروف نيستند. فرمود: ((آنها كسانى هستند كه حق آن محمّد صلّى اللّه عليه و آله را غصب كردند.))
امّا از جمله رواياتى كه در ستايش شعر به معناى اول (شعر حق ) از طريق شيعه رسيده روايت صدوق (ره ) در كتاب (( عيون اخبار الرضا (ع ) به اسنادى از حسن از عبداللّه بن فضل هاشمى است كه گفت : امام صادق عليه السّلام فرمود: ((هر كس درباره ما شعرى بگويد خدا برايش در بهشت خانه اى بنا كند.))(581)
و به اسنادش از همان حضرت عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: ((هيچ شاعرى درباره ما شعرى نگويد مگر اين كه روح القدس او را تاءييد و كمك مى كند.))(582)
و به اسنادش از حسن بن جهم روايت كرده كه گفت : شنيدم حضرت رضا عليه السّلام مى فرمود: ((هيچ مؤ منى در مدح ما شعرى نگويد، جز اين كه خدا در بهشت شهرى كه بيش از هفت برابر دنيا وسعت دارد برايش بسازد و در آن شهر هر فرشته مقرب و هر پيامبر مرسلى او را زيارت مى كنند.))(583)
و به اسنادش از اميرالمؤ منين عليه السّلام روايت شده كه : ((مردى از على عليه السّلام در مورد نخستين گوينده شعر سؤ ال كرد، فرمود: آدم ، پرسيد: شعرش چه بود؟ فرمود: چون آدم از آسمان به زمين فرو فرستاده شد و زمين و فراخى زمين و هواى آن را ديد و هابيل كشته شد، آدم عليه السّلام گفت :
(( تغيرت البلاد و من عليها |
و قل بشاشه الوجه المليح ، )) تا آخر، حديث )) (584) |
مؤ لف تهذيب (585) به اسنادش از خلف به حماد از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده گويد: عرض كردم : ((ياران ما از پدرانت (ع ) روايت مى كنند كه شعر در شب و روز جمعه و ماه رمضان و در شبانگاه مكروه است و من قصد كردم كه در رثاى ابوالحسن (موسى بن جعفر عليهما السّلام ) شعر بگويم ولى ماه رمضان بود. حضرت فرمود در شب جمعه ماه رمضان ، شبانگاه و ديگر ايام در رثاى ابوالحسن عليه السّلام شعر بگو كه خداوند بر اين كار به تو پاداش خواهد داد.))
در حديث صحيح از على بن يقطين از امام هفتم عليه السّلام روايت كرده گويد: ((از حضرت راجع به خواندن شعر در طواف پرسيدم فرمود: هر شعرى كه شرعا مجاز شمرده شده اشكال ندارد.))(586)
در حديث صحيح از على بن جعفر از برادرش امام هفتم عليه السّلام روايت شده كه گفت : ((از آن حضرت راجع به شعر خواندن در مسجد پرسيدم ؟ فرمود: اشكالى ندارد.))(587)
امّا از جمله رواياتى كه در نكوهش شعر به معناى باطل (معناى اول ) رسيده روايت جعفر بن ابراهيم در حديث صحيح از امام چهارم عليه السّلام است كه فرمود: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده است : ((هر كس را كه شنيديد در مسجد شعر مى خواند بگوييد: خدا دهانت را بشكند. مسجدها را براى تلاوت قرآن ساخته شده است .)) (588) اين حديث بر شعر باطل حمل مى شود.
همچنين است روايتى كه سماعه در حديث موثق نقل كرده گويد: ((از امام سجاد در مورد خواندن شعر پرسيدم كه آيا وضو را مى شكند يا شخص به رفيقش ستم كند يا دروغ بگويد. حضرت فرمود: ((آرى مگر شعرى باشد كه در آن سخن راست بگويد يا كم باشد سه بيت يا چهار بيت ، امّا اگر شعر بسيار و باطل بخواند وضو را مى شكند.))(589)
ممكن است مقصود از شكسته شدن وضو كاسته شدن ثواب آن به خاطر شعر و مستحب بودن تجديد وضو باشد نه اين كه اعاده وضو واجب شود.
امّا روايتى كه حمّاد بن عثمان و ديگران در حديث صحيح از امام صادق عليه السّلام نقل كرده اند كه فرمود: ((شعر در شب ، و ماه رمضان در شب و روز خوانده نشود، اسماعيل از او سؤ ال كرد: پدرم اگر چه در مدح ما باشد، فرمود: اگر چه در مدح ما باشد.))(590)
همچنين روايت حمّاد در حديث صحيح از آن حضرت عليه السّلام كه فرمود: ((بر شخص محرم و روزه دار و در حرم و روز جمعه و شب نقل شعر مكروه است ، حمّاد گفت : عرض كردم : اگر چه شعر حق باشد؟ فرمود: اگر چه شعر حق باشد)). (591) بر شعر موزونى حمل مى شود كه شامل تخيلات باطل و دروغ باشد، چون حق بودن موضوع شعر مانند حكمت و پند يا مدح ائمّه عليهم السّلام موجب نمى شود كه از مبالغه شعر دروغ آن را خارج سازد. بنابراين اگر تهى از مبالغه دروغ باشد موزون بودنش اشكال ندارد.
نظرات شما عزیزان: