شبلى گويد: هيچ روزى براى خدا گرسنگى نكشيدم جز اين كه دردى از حكمت و عبرت در دلم گشوده شد كه هرگز نديده بودم ، و پوشيده نيست كه هدف نهايى از عبادتها فكرى است كه انسان را به شناخت و ديدن حقايق واقعى برساند، و سيرى مانع از آن است و گرسنگى در آن را مى گشايد، و معرفت درى از درهاى بهشت است ؛ بنابراين سزاوار است كه همواره با گرسنه بودن در بهشت را بكوبد، از اين رو لقمان به پسرش گفت : پسركم هرگاه معده پر شود انديشه بخوابد و حكمت لال شود و اندام ها از عبادت فرو مانند.
ابوزيد گويد: گرسنگى ابرى است كه هرگاه بنده گرسنه شود از دل حكمت ببارد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((روشنى بخش حكمت گرسنگى است و دورى از خدا در سيرى است ، و نزديك شدن به خدا دوستى مسكينان و نزديكى به آنهاست ؛ سير نشويد كه نور معرفت از دلهايتان برود و هر كه شب بيدار بماند و با معده سبك از طعام نماز بگزارد حورالعين بيدار بمانند تا صبح شود.))(380)
فايده دوم ،
نازكى و صفاى دل است كه با آن براى درك لذت مناجات و متاءثر شدن از ياد خدا مهيا مى شود؛ چه بسا ذكرى كه با حضور قلب بر زبان جارى شود ولى قلب از آن لذت نبرد و متاءثر نگردد تا آنجا كه گويى ميان زبان و دل مانعى است كه همان قساوت قلب است ، و گاه در بعضى از حالات دل نازك مى شود و سخت از ياد خدا متاءثر مى شود و از مناجات لذت مى برد كه تهى بودن معده آشكارترين عامل آن است ؛ ابوسليمان مى گويد: آنگاه شكم من به پشتم بچسبد عبادت در كام جانم شيرين مى آيد.
جنيد مى گويد: بعضى ميان خود و خدا توبره اى از غذا قرار مى دهند و مى خواهند شيرينى مناجات را دريابند.
ابوسليمان گويد: دل هرگاه گرسنه و تشنه شود زلال و نازك مى شود، و چون از آب و غذا سير شود كور و خشن گردد، در اين صورت متاءثر شدن دل به لذت مناجات امرى است سواى آسان شدن انديشه و به دست آوردن معرفت ؛ پس اين فايده دوم بود.
فايده سوم ،
قبول شكست و خوارى و بر طرف شدن سرمستى و شادمانى و غرورى است كه سر منشاء آن طغيان و غفلت از خداست ، و نفس با هيچ چيزى شكسته و خوار نمى شود آن گونه كه با گرسنگى خوار مى شود و در حال گرسنگى در برابر پروردگارش آرام و خاشع و از ناتوانى و خوارى خود آگاه مى شود، زيرا توانش ضعيف و راه چاره اش با چند لقمه اى كه از دست داده بسته شده و به شربت آبى كه به او نرسيده دنيا بر او تيره و تار شده است ، و تا انسان خوار و ناتوانى خود را مشاهده نكند عزت و قدرت مولاى خود (خدا) را نمى بيند، و سعادت انسان تنها در اين است كه همواره با چشم خوارى و ناتوانى به خود و به مولاى خود به ديده قدرت و غلبه و عزت بنگرد، پس بايد همواره گرسنه و خوار و محتاج مولاى خود باشد و مزه درماندگى را بچشد، از اين روست كه چون دنيا و گنجينه هاى آن بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرضه شد فرمود: ((نمى خواهم بلكه يك روز گرسنگى مى كشم و روزى سير مى شوم پس هرگاه گرسنه شوم صبر مى كنم و زارى مى كنم و چون سير شوم شكر مى كنم .))(381) يا چنان كه فرمود:
شكمبارگى و همخوابگى درى از درهاى دوزخ و ريشه آن سيرى است ، و خوارى و شكستگى درى از درهاى بهشت و ريشه آن گرسنگى است . هر كس درى از درهاى دوزخ را ببندد بطور حتم درى از درهاى بهشت برايش گشوده شود، زيرا آن دو مانند مشرق و مغرب در مقابل هم هستند؛ پس نزديك شدن به يكى از آنها موجب دور شدن از ديگرى است .(382)
فايده چهارم ،
اين است كه بلا و عذاب خدا و نيز اهل بلا را از ياد نبرد، زيرا انسان سير گرسنگان و گرسنگى را فراموش مى كند، و بنده باهوش بلايى را مشاهده نكند جز اين كه از بلاى آخرت ياد مى آورد. پس از تشنگى خود تشنگى مردم را در صحراى رستاخيز به ياد مى آورد و از گرسنگى خود گرسنگى دوزخيان را كه آنان هرگاه گرسنه شوند از درخت زقّوم و درخت خارتر خورانيده مى شوند و از چرك جراحت ها و زرد آب زخم ها نوشانده مى شوند و سزاوار نيست عذاب آخرت و دردهاى آن از نظر بنده پنهان بماند، زيرا احساس ترس را بر مى انگيزد و هر كس به بيمارى و خوارى و بلا و كمى مال گرفتار نشود عذاب آخرت را از ياد ببرد و آن عذاب در نفسش مجسم نشود و بر قلب وى غلبه نكند از اين رو سزاوار نيست كه بنده در زحمت يا مشاهده بلا باشد و سزاوارترين بلايى كه او را به زحمت مى اندازد بلاى گرسنگى است زيرا در آن به غير از ياد كردن عذاب آخرت پنج فايده مهم هست ، و يكى از عللى كه موجب شد بلا به انبيا و اوليا و نيكان به ترتيب درجات نيكى آنها اختصاص يابد همين است ، از اين روست كه چون به يوسف عليه السّلام گفته شد، چرا گرسنه مى مانى با آن كه گنج هاى زمين در اختيار توست ؟ فرمود: مى ترسم سير شوم و گرسنه را از ياد ببرم ، بنابراين يادآوردن گرسنگان و محتاجان يكى از فايده هاى گرسنگى است زيرا اين يادآورى انسان را به ترحّم و غذا دادن و مهربانى به خلق خدا فرا مى خواند و انسان سير از درد گرسنه بى خبر است .
فايده پنجم ،
اين فايده از بزرگترين فايده هاست و آن شكستن ميل به تمام معصيت ها و مسلط شدن بر نفس امّاره است ، زيرا سرچشمه تمام گناهان شهوت ها و نيروهاست و ناگزير اساس نيروها و شهوت ها غذاهاست ، پس كاستن از غذاها هر نيرو و شهوتى را ضعيف مى كند، و تمام سعادت ها در اين است كه انسان بر نفس خود مسلط باشد و تمام بدبختى ها در اين است كه نفس بر او مسلط شود، و چنان كه بر چهار پاى چموش جز با گرسنگى دادن و لاغر كردن آن مسلط نمى شوى و چون سير شود نيرو بگيرد و سركش شود و چموشى كند، نفس نيز چنين است .
به يكى از انسان ها گفته شد: تو را چه شده است كه با پير شدن به بدنت نمى رسى و بدنت شكسته شده است ؟ گفت : براى اين كه زود دچار غرور و كبر مى شود، و علنى فساد مى كند، مى ترسم نسبت به من چموش شود و مرا به هلاكت افكند، اگر آن را به سختى ها وادار كنم محبوب تر است نزد من كه مرا به كارهاى زشت وادار سازد.
ذوالنون گويد: هرگز سير نشدم مگر اين كه معصيت خدا يا قصد آن را كردم .
عايشه گويد: همانا نخستين بدعتى كه پس از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله پديد آمد سيرى بود، براستى مردم چون شكم هايشان سير شود نفوس آنها با سركشى آنها را به طرف دنيا برد، در گرسنگى يك فايده نيست ، بلكه مخزن فايده هاست ؛ از اين رو گويند: گرسنگى گنجينه اى از گنجينه هاى خداى متعال است .
كمترين چيزى كه با گرسنگى دفع مى شود شهوت همخوابگى و شهوت سخن گويى است زيرا شخص گرسنه گرفتار شهوت حرف زدن زياد نمى شود در نتيجه از آفت هاى زبان مانند غيبت ، دشنام ، سخن چينى ، دروغ و ديگر گناهان رها مى شود، پس گرسنگى او را از تمام اين گناهان باز مى دارد و هرگاه سير شود نياز به شوخى دارد پس ناگزير غيبت مردم را مى كند ((و مردم را به رو در آتش نيفكند جز سخنان بى فايده اى كه زده اند)).(383) امّا شهوت همخوابگى و فساد آن پوشيده نيست و گرسنگى شرّ آن را كم مى كند. پس هرگاه انسان سير شود نمى تواند بر شهوتش مسلط شود و اگر تقوا مانع او شود نگاهش را نتواند حفظ كند، چشم نيز زنا مى كند چنان كه شهوت همخوابگى ممكن است به زنا انجامد و اگر با پوشش تقوا بر چشمش مسلط باشد نمى تواند بر فكرش تسلط داشته باشد. پس افكار بد و حديث نفس كه عامل شهوتند به دل او خطور مى كند و مناجات او را پريشان مى سازد و بسا كه اين پريشانى در بين نماز بر او عارض شود. ما آفت فرج و زبان را به عنوان مثال آورديم وگرنه عامل تمام گناهان اعضاى هفتگانه نيرومند شدن به وسيله سيرى است ، حكيمى گفت : هر مريدى كه خود را با سياست به صبر وادارد پس يك سال به نان خالى اكتفا كند و از نان خالى هم كاملا سير نشود، خدا خرج زن داشتن را از او بردارد (نيازى به زن نخواهد داشت ).
فايده ششم ،
دور ساختن خواب و ادامه شب زنده دارى است زيرا كسى كه سير شود زياد آب بنوشد و هر كه بسيار آب بنوشد بسيار بخوابد، از اين رو يكى از پيران در سر سفره به يارانش مى گفت : گروه مريدان بسيار نخوريد كه زياد آب بنوشيد و خوابتان زياد شود و در نتيجه بسيار زيان ببينيد، هفتاد صديق به اجماع معتقد بودند كه پرخوابى از بسيار نوشيدن است و بسيار خوابيدن موجب تباه شدن عمر، و از دست دادن نماز شب ، و كودنى طبع ، و سنگدلى است ، و عمر گرانبهاترين گوهرهاست و سرمايه بنده است كه با آن تجارت مى كند، و خواب نوعى مرگ است و زيادى آن عمر را كوتاه مى كند، و فضيلت نماز شب نيز پوشيده نيست و با خوابيدن از بين مى رود، و هرگاه خواب بر انسان غالب شود شيرينى عبادت را در نمى يابد، و شخص عزب اگر در حال سيرى بخوابد محتلم شود و احتلام نيز او را از نماز شب باز مى دارد و ناگزير است كه يا با آب سرد غسل كند و اذيت شود و يا به حمام برود و بسا كه در شب نتواند حمام برود، و نماز شب او فوت شود و به خرج حمام محتاج مى شود و بسا كه در حمام چشمش به عورتى بيفتد و در آن نيز خطرهايى است كه در كتاب طهارت نقل كرديم ، و تمام اين امور نتيجه سيرى است ، ابوسليمان گفته است : محتلم شدن نوعى عقوبت است ، و دليل آن گفتار اين است كه احتلام مانع عبادات زيادى مى شود، زيرا غسل در هر حالى دشوار است ، بنابراين خواب سرچشمه بلاهاست و سيرى خواب مى آورد و گرسنگى آن را قطع مى كند.
فايده هفتم ،
گرسنگى آن است كه مواظبت بر عبادت را آسان مى سازد زيرا خوردن مانع از عبادت هاى بسيار مى شود. انسان بايد زمانى را براى غذا خوردن و چه بسا زمانى را براى خريد و پخت غذا صرف كند، آنگاه بايد زمانى را براى شستن دست و خلال كردن در نظر بگيرد و بسيار بايد دنبال آب برود، چون بسيار آب مى نوشد پس اگر اين اوقاتى را كه براى خوردن مصرف مى كند در ذكر و مناجات و ديگر عبادت ها صرف كند بسيار بهره ببرد. سرى گويد: على جرجانى را ديدم كه سويقى را مى مكيد، به او گفتم : چه چيز تو را به اين كار واداشت ؟ گفت من محاسبه كردم كه در فاصله ميان جويدن و مكيدن هفتاد بار مى توان ذكر گفت : از اين رو چهل سال است كه نان را نجويده ام (384) پس او را ببين كه چقدر به وقت خود توجه داشت و عمرش را به جويدن ضايع نكرد، و هر نفسى از عمر گوهر ارزنده اى است كه نتوان قيمتى برايش در نظر گرفت پس سزاوار است از آن گنجينه كاملى فراهم شود كه در آخرت بماند و تمام نشود، يعنى عمر در ياد خدا و بندگى او سپرى شود.
ديگر از كارهايى كه با پرخورى دشوار مى شود مداومت بر طهارت و در مسجد ماندن است چون در اين صورت نياز دارد براى آشاميدن آب و دفع آن (از مسجد) خارج شود و آن ضرر دارد.
از جمله فايده هاى گرسنگى روزه گرفتن است ، زيرا روزه گرفتن براى كسى ممكن است كه به گرسنگى عادت كرده باشد؛ بنابراين در روزه و ادامه اعتكاف (در مسجد) و ادامه طهارت و پرداختن به عبادت به جاى سرگرم شدن به خوردن و لوازم آن سودهاى بسيار است و تنها بى خبرانى كه ارزش دين را نشناخته اند، آن را كوچك شمرده و به زندگى دنيا خشنود و به آن مطمئن شده اند: (( يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الا خرة هم غافلون . )) (385) ابوسليمان دارانى به شش آفت از آفت هاى سيرى اشاره كرده و گفته است : هر كه سير شود شش آفت به او رسد: از دست دادن شيرينى عبادت ، دشوار شدن حفظ دانش ، محروميت از مهربانى به مردم زيرا كسى كه سير باشد گمان مى كند كه تمام مرد سيرند، و سنگين شدن در عبادت ، افزونى شهوت ، و ديگر اين كه مؤ منان گرسنه پيرامون مسجدها مى گردند و سيران پيرامون مزبله ها.
فايده هشتم ،
كم خورى حفظ سلامتى بدن و دفع بيماريهاست ، زيرا علت بيمارى پرخورى و به وجود آمدن زياد اخلاط در معده و رگهاست . بيمارى مانع از عبادت مى شود و دل را پريشان مى كند و آدمى را از انديشيدن و ياد خدا باز مى دارد و زندگى را تيره مى سازد و انسان به خون گرفتن و حجامت و دارو و پزشك احتياج پيدا مى كند. تمام اين امور هزينه دارد و كسب اين هزينه ها مستلزم زحمت و گاه ارتكاب گناه و وارد شدن در شبهه ها خواهد بود، پس در گرسنگى اثرى است كه تمام اين امور را دفع مى كند.
حكايت شده كه هارون الرشيد چهار پزشك هندى ، رومى ، عراقى ، سوادى را گرد آورد و گفت : هر يك از شما بايد دارويى را كه عوارضى در پى ندارد توصيف كند، هندى گفت : آن دارو كه به عقيده من عارضه اى به دنبال ندارد هليله سياه است ، رومى گفت : تخم شاهى است . عراقى گفت : آب داغ است ، سوادى كه داناترين آنها بود گفت : هليله معده را مى كند (مسهل است ) و اين بيمارى است و تخم شاهى معده را لزج مى كند و اين بيمارى است و آب داغ معده را سست مى كند و اين نيز بيمارى است . گفتند: پس چه دارويى نزد توست ؟ گفت : دارويى كه به عقيده من دردى به همراه ندارد اين است كه تا ميل به غذا نباشد غذا نخورد، و در حالى كه هنوز به غذا اشتها دارد از آن دست بكشد. همه گفتند: راست مى گويى .
براى يكى از پزشكان اهل كتاب گفتار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شد كه فرمود: ((يك سوم (معده ) براى غذا و يك سوم نوشيدنى و يك سوم براى نفس كشيدن است ))، او به شگفت آمد و گفت : درباره كم خورى سخنى محكم تر از اين سخن نشنيده ام و اين سخنى استوار است .
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((شكمبارگى ريشه بيمارى و پرهيز عين دواست و به هر بدنى آنچه عادت كرده است برسانيد.))(386) گمانم تعجب پزشك ياد شده را برانگيخته است از اين حديث نه حديث بالا.
ابن سالم گويد: هر كه با آداب نان گندم خالص بخورد بيمار نشود جز بيمارى مرگ . به او گفته شد: منظور از آداب چيست ؟ گفت : پس از گرسنه شدن نان گندم بخورد و پيش از سير شدن دست بكشد.
يكى از پزشكان دانشمند در نكوهش پرخورى گفت : همانا سودمندترين چيزى كه وارد معده انسان مى شود انار است ، و زيانبارترين چيزى كه وارد معده مى شود غذاى شور است و اگر غذاى شور كمتر بخورد برايش بهتر از بسيار خوردن انار است .
و در حديث مشهور است : ((روزه بگيريد تا سالم شويد)) (387) بنابراين روزه گرفتن و گرسنگى و كم خورى بدن را از بيمارى ها و دل را از طغيان و سرمستى و ديگر امراض در امان مى دارد.
فايده نهم ،
سبك شدن هزينه است زيرا كسى كه به كم خورى عادت كند مال اندك او را بس است ، و آن كه به سيرى عادت كند شكمش طلبكار شود و هر روز دست بر شكم خود بگذارد و بگويد: امروز چه مى خورى ؟ پس مجبور خواهد شد كه به كارهايى وارد شود و از راه حرام مال به دست بياورد و به گناه افتد يا از حلال به دست آورد و دچار زحمت شود و خوار گردد، و بسا كه چشم طمع به خلق بدوزد و آن كمال خوارى است ، در حالى كه مؤ من كم خرج است .
يكى از حكيمان گويد: من حوائج خود را با صرفنظر كردن از آنها بر مى آورم اين كار برايم راحت تر است .
ديگرى گويد: هرگاه بخواهم از ديگرى براى شهوت يا فزون طلبى وام بگيرم از خود وام مى گيرم به اين طريق كه شهوت يا فزون طلبى را ترك مى كنم و آن برايم بهترين وام است .
ابراهيم ادهم درباره قيمت برخى خوردنى ها از يارانش مى پرسيد به وى پاسخ مى دادند گران است . وى مى گفت : با نخريدن آن را ارزان كنيد.
سهل گويد: پرخور در سه خصلت نكوهيده است : اگر اهل عبادت است كسل مى شود، اگر اهل كسب است از آفت ها در امان نيست ، و اگر از كسانى است كه چيزى به او مى رسد مى گويد: خدا با من منصفانه عمل نكرده است . خلاصه سخن آن كه عامل هلاكت مرم حرص ورزى آنها به دنياست ، و علت حرص ورزى آنها شكمبارگى و شهوت همخوابگى است ، و علت شهوت رانى شكم پرستى است و كم خورى تمام اين درها را كه درهاى آتش است مى بندد، و با بسته شدن آنها درهاى بهشت گشوده مى شد. چنان كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((با گرسنگى همواره در بهشت را بكوبيد.))(388) پس كسى كه به گرده نانى در هر روزى قناعت كند، در ديگر خواسته هايش قانع باشد، و آزاد گردد و از مردم بى نياز و از رحمت آسوده شود و براى عبادت خدا و تجارت آخرت فراغت مى يابد و از مردانى خواهد شد كه هيچ تجارتى و خريد و فروشى آنها را از ياد خدا باز نمى دارد، علت اين كه كسب آنها را از ياد خدا باز نمى دارد آن است كه با قناعت بى نياز شده اند امّا انسان محتاج را ناگزير از ياد خدا باز مى دارد.
نظرات شما عزیزان: