و نيز فرمود: (( و لا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفؤ اد كل اولئك كان عنه مسؤ ولا. )) (172) اين آيه دلالت مى كند بر آن كه كار دل مانند كار گوش و چشم است و از آن بخشيده نمى شود.
و نيز خداى متعال فرمود: (( و لا تكتمو الشهادة و من يكتمها فانه آثم قلبه . )) (173) و خداى سبحان فرمود: (( لا يؤ اخذكم اللّه باللغو فى اءيمانكم و لكن يؤ اخذكم بما كسبت قلوبكم . )) (174)
بنابراين در اين مساءله به عقيده ما حقيقت آن است كه انسان تا زمانى كه بر كارهاى دل از آغاز آشكار شدن تا رسيدن به مرحله عمل به وسيله اعضا احاطه كامل نيافته بر اسرار آن مطلع نمى شود. پس مى گوييم نخستين چيزى كه وارد دل مى شود خطور است . مانند اين كه صورت زنى به دلش خطور كند كه در راه پشت سر اوست و اگر به آن سمت توجه كند او را خواهد ديد. مرحله دوم ميل شديد به نگاه كردن به اوست و آن جنبش شهوتى است كه در طبيعت شخص وجود دارد و اين ميل به نگاه نتيجه خطور اولى است و آن را ميل غريزى مى ناميم كه خطور اول حديث نفس نام دارد. مرحله سوم حكم دل است كه بايد به اين زن نگاه كرد، زيرا وقتى طبيعت انسان به چيزى مايل شود تا موقعى كه موانع جلو آن را نگيرند از قصد و نيت منصرف نمى شود، مثلا گاه شرم يا ترس او را از نگاه كردن منع مى كند، و نبودن اين موانع گاه بر اثر انديشيدن است و به هر حال حكمى است عقلى و اعتقاد نام دارد و آن در پى خطور قلبى است . ميل چهار تصميم قطعى بر نگاه است و آن را قصد انجام كار مى ناميم . گاه اين قصد سرآغاز ضعيفى دارد ولى هرگاه دل به خطور اول گوش دهد تا نفس را به خود جذب كند، اين قصد استوار مى گردد و اراده قطعى مى شود، و گاه پس از قطعى شدن اراده پشيمان مى شود و كار را ترك مى كند و گاه بر اثر عارضه اى از كار غافل مى شود و آن را ترك مى كند و گاه چيزى مانع او مى شود و انجام كار را بر او غير ممكن مى سازد. بنابراين اينجا چهار حالت براى قلب وجود دارد كه مربوط به پيش از انجام كار به وسيله اعضاست ، خطور كه همان حديث نفسى است ، سپس ميل است آنگاه اعتقاد است و بعد از آن قصد است . پس مى گوييم : بر آنچه به دل (انسان ) خطور مى كند مؤ اخذه نمى شود، چون اين مقدار در اختيار انسان نيست و همچنين است ميل و هيجان شهوت ، زيرا آن دو نيز به اراده انسان نيست و مقصود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از حديث زير همين دوتاست كه فرموده : ((از امتم بخشوده شده آنچه به نيت و دلش خطور كند)) (175) بنابراين حديث نفس عبارت است از آنچه در نفس خطور مى كند و در پى آن اراده انجام نيست . امّا به عزم و قصد حديث نفس نمى گويند بلكه حديث نفس نظير موردى است كه از عثمان بن مظعون روايت شده آنجا كه مى گويد: ((اى پيامبر خدا همانا نفسم با من سخن مى گويد كه خوله را طلاق بدهم . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: دست نگهدار همانا نكاح سنت من است (نه طلاق ) گفت : نفسم با من سخن مى گويد كه آن را سركوب كنم ، فرمود: دست نگه دار اختگان امتم كسانى هستند كه هميشه روزه اند. عرض كرد: نفسم با من سخن مى گويد كه گوشت خوردن را ترك كنم ، فرمود: دست نگهدار من آن را دوست دارم و اگر هر روز بر آن دست يابم آن را مى خورم و اگر از خدا بخواهم آن را به من مى رساند)).(176)
پس اين امورى كه به دل خطور مى كند و همراه آنها تصميم بر انجام كار نيست حديث نفس نام دارد از اين رو (عثمان ) با پيامبر مشورت كرد، زيرا تصميم و قصد انجام آن را نداشت . امّا سومى كه دل معتقد به انجام آن است و به صدور آن حكم مى كند، ميان دو صورت اختيارى و اجبارى مردد است و حالات در آن مختلف است . پس آن كه اختيارى است شخص مؤ اخذه مى شود و آن كه اجبارى است مؤ اخذه نمى شود. و امّا چهارم كه قصد انجام كار است انسان به آن مؤ اخذه مى شود، جز اين كه اگر انجام ندهد مهلت داده مى شود. پس اگر از ترس خدا آن را ترك كند و از قصد آن پشيمان شود برايش حسنه اى نوشته مى شود، زيرا نيت گناه ، گناه است و خوددارى از آن و جهاد با نفس ثواب ، و قصد بر طبق غريزه دليل بر غفلت كامل از خدا نيست و خوددارى از گناه يا جهاد بر خلاف غريزه محتاج به قدرت زيادى است ، پس تلاش او در مخالفت با غريزه و كار كردن براى رضايت خداى سبحان بيشتر از تلاش او در پيروى از شيطان و موافقت با غريزه است ؛ لذا برايش يك ثواب نوشته مى شود، زيرا تلاش در ترك را بر تلاش انجام دادن ترجيح داده است . و اگر انجام گناه را به سبب ترس از خدا به تاءخير نمى اندازد بلكه مانعى موجب تاءخير آن مى شود برايش گناهى نوشته مى شود، زيرا قصد فعل اختيارى قلب است .
دليل بر اين شرحى كه داده شد مطلبى است كه در صحيح مسلم وارد شده و به لفظ حديث پيوسته است كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((فرشتگان گويند: پروردگارا اين بنده توست و قصد گناه دارد در حالى كه بيناست . خدا بفرمايد: مراقبش باشيد اگر انجام داد يك گناه بر او بنويسد و اگر ترك كرد برايش حسنه بنويسيد چون به خاطر من آن را ترك كرده است )) (177) و آنجا كه گفته است : (( ((لم يعملها)) )) مقصود آن است كه براى خدا ترك كرده است ، امّا هرگاه تصميم بر گناهى بگيرد و به سبب غفلت يا علت ديگرى نتواند انجام دهد، چگونه برايش حسنه نوشته مى شود؟ در حالى كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((مردم بر حسب نيتهايشان محشور مى شوند)) (178) و ما مى دانيم كسى كه شب تصميم بگيرد كه صبح مسلمانى را بكشد يا با زنى زنا كند و همان شب بميرد در حال اصرار بر گناه مرده است و بر طبق نيتش محشور مى شود در حالى كه قصد گناهى كرده و انجام نداده است .
دليل قطعى بر اين مطلب روايتى است كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيده و فرموده است : ((هرگاه دو مسلمان با شمشيرهايشان با هم برخورد كنند قاتل و مقتول هر دو در دوزخند. عرض شد: اى رسول خدا قاتل گنهكار است مقتول چه گناهى دارد؟ فرمود: مقتول نيز قصد كشتن طرف مقابل را داشت )).(179)
اين روايت صراحت دارد كه مقتول فقط با قصد كشتن طرف مقابل اهل دوزخ شده با آن كه مظلوم كشته شده است . پس چگونه پندارند كه خدا (كسى را) به نيت و قصد مؤ اخذه نمى كند بلكه بنده در برابر هر كارى كه در اختيار اوست مؤ اخذه مى شود، مگر اين كه با حسنه اى آن را جبران كند. شكستن تصميم با پشيمانى ، حسنه است ؛ از اين رو (برايش ) حسنه نوشته مى شود، ليكن اگر بر اثر مانعى گناه نكند حسنه نمى باشد، امّا انسان در برابر آنچه به دل خطور مى كند و نيز حديث نفس و رغبت زياد به گناه مؤ اخذه نمى شود، چون اين امور در اختيار انسان نيست و مؤ اخذه به اين امور تكليفى خارج از توان انسان است ، به همين جهت است كه پس از نزول اين آيه : (( و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللّه . )) (180) گروهى از صحابه خدمت پيامبر خدا آمدند و گفتند: آنچه در توان ما نيست به ما تكليف فرموديد، در نفس يكى از ما چيزى پديد مى آيد كه دوست ندارد كه در دلش ثابت بماند آنگاه به آن محاسبه مى شود؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شايد شما سخنى را مى گوييد كه بنى اسرائيل گفتند: شنيديم و اطاعت نكرديم ، بگوييد: شنيديم و اطاعت كرديم پس خداى متعال با فرو فرستادن اين آيه بر آنها گشايش نازل فرمود: (( لا يكلف اللّه نفسا الا وسعها. )) (181)
مى گويم : در (( احتجاج )) (182) از طريق شيعه روايتى از اميرالمؤ منين عليه السّلام در ضمن حديثى طولانى رسيده است ((اين آيه (284 بقره ) بر پيامبران و امتهاى پيشين عرضه شد به سبب سنگين بودنش از پذيرش آن سرباز زدند، ولى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله آن را پذيرفت و بر امتش عرضه داشت . آنها نيز قبول كردند، و چون خداى سبحان پذيرش آنها را ديد با علم به اين كه توان آن را ندارند فرمود حال كه امت تو اى پيامبر اين آيه را با همه سختيهايش پذيرفتند با اين كه ديگر امتها نپذيرفتند بر من لازم است كه آن (بار سنگين ) را از دوش امتت بردارم ، و فرمود: (( لا يكلف اللّه نفسا الا وسعها. ))
ابوحامد مى گويد: از اين آيه آشكار مى شود كه هر كارى از كارهاى قلب كه در اختيار و توان انسان نيست آدمى به آن مؤ اخذه نمى شود، و اين است پرده بردارى از اين اشتباه . تمام كسانى كه گمان مى كنند هر چه بر دل بگذرد حديث نفس نام دارد، و كسانى كه ميان اين سه قسم فوق نگذارند ناگزير در اشتباه مى افتد. چگونه انسان در برابر كارهاى قلبى مؤ اخذه نشود در حالى كه تكبر، خودپسندى ، رياكارى ، نفاق ، بخل و همه پليديها از كارهاى قلب است ، بلكه گوش و چشم و دل تماما مورد سؤ ال واقع مى شوند، يعنى كارهايى كه در اختيار انسان است ، بنابراين اگر چشم بى اختيار به نامحرمى بيفتد مؤ اخذه نمى شود و اگر دوباره نگاه كند مؤ اخذه خواهد شد چون امرى اختيارى است . و همچنين آنچه به دل خطور مى كند همين حكم را دارد، بلكه دل مؤ اخذه شدن سزاوارتر است زيرا دل اصل است ، پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: تقوا در اين جاست )) (183) و به دل اشاره فرمود.
خداى متعال فرمود: (( لن ينال اللّه لحوفها و لا دماؤ ها و لكن يناله التقوى منكم . )) (184) و تقوا در دل است . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((گناه بسيار بر دل چيره مى شود)) (185) و نيز فرمود: ((خوبى چيزى است كه دل به آن مطمئن شود اگر چه به تو فتوا دهند.)) (186) تا آنجا كه مى گوييم : هرگاه فتوا دهنده به وجوب چيزى فتوا دهد و خطا كند در مقابل كارش ماءجور است ، بلكه هر كس گمان كند كه با وضوست بايد نماز بخواند پس اگر نماز خواند آنگاه يادش آمد كه خوانده است در مقابل آن نماز ثواب مى برد. پس اگر ترك نماز كرد سپس يادش آمد كه نخوانده است كيفر مى شود. هر كس در بسترش زنى يافت و گمان كرد همسرش است در نزديكى كردن با آن گنهكار نيست ، اگر چه معلوم شود كه زن بيگانه اى بوده است و اگر گمان كند زن بيگانه اى است و با او نزديكى كند و معلوم شود همسرش بوده معصيت كرده است . تمام اين احكام به دل نظر دارد نه به اعضاى بدن .
شرح اين مطلب كه آيا وسوسه شيطان در هنگام ذكر خدا بكلى قطع مى شود يا نه ؟
بايد دانست دانشمندانى كه مراقب دلهايند و به صفات و شگفتيهاى دل مى نگرند در اين مساءله اختلاف دارند و پنج گروه شده اند. گروهى گويند: وسوسه (شيطان ) با ياد خداى متعال قطع مى شود زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هرگاه (بنده ) ياد خدا كند شيطان خاموش مى شود)). (187) گروهى گفته اند: ريشه وسوسه (با ذكر خدا) از بين نمى رود و در دل جريان دارد ولى بى اثر است ، زيرا دل هرگاه پر از ذكر خدا شود از متاءثر شدن با وسوسه مصون مى گردد. مانند كسى كه به كار مهمى سرگرم است اگر در حال سخن گفتن صدايى به گوشش برسد نمى شنود، (188) گروهى گفته اند: وسوسه و اثرش از بين نمى رود ولى بر دل نتواند غالب شود و گويى از دور و بگونه اى ضعيف وسوسه مى شود. گروهى گفته اند: در هنگام ذكر خدا لحظه اى وسوسه از بين مى رود و با وسوسه لحظه اى ياد خدا معدوم مى شود و در زمانهاى نزديك به هم ذكر خدا و وسوسه پياپى مى آيند: و به سبب نزديك بودن وسوسه به ذكر خدا گمان مى رود كه آن دو با هم پياپى مى آيند همانند توپى كه در بعضى از جاهاى آن نقطه هايى است و هرگاه با سرعت چرخانده شود نقطه ها را به صورت دايره مى بينى ، چون با حركت سريع نقطه ها به هم متصل مى شوند. اين گروه استدلال كرده اند كه سكوت شيطان هنگام ذكر خدا از پيامبر وارد شده ولى ما با وجود ذكر خدا وسوسه را مشاهده مى كنيم و جز به اين صورت كه ذكر شد نمى توان آن را توجيه كرد، گروهى گفته اند: وسوسه و ذكر (خدا) همواره و پياپى در دل مى آيد و قطع نمى شود، و همان طورى كه انسان گاه در يك حالت با چشمش دو چيز را مى بيند دل نيز مجراى دو چيز مى شود پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هر بنده اى چهار چشم دارد دو چشم در سر كه با آن امور دنيايش را مى بيند و دو چشم در دل كه امور دينش را با آن مى بيند)) (189) محاسبى اين قول را اختيار كرده است .
قول صحيح در نزد مؤ لف آن است كه تمام اين نظريه ها صحيحند ولى هيچ كدام در حدى نيستند كه بتوانند تمام اقسام وسوسه ها را در بر گيرند بلكه هر گروهى به نوعى از وسوسه توجه كرده و از آن خبر داده است ، در حالى كه وسوسه سه نوع است : 1-يك نوع وسوسه مشتبه ساختن حق به باطل است كه كار شيطان است و به آدمى مى گويد: ترك لذتها و نعمتها نكن كه عمر طولانى است و در اين عمر طولانى شكيب در برابر شهوتها دردى است بزرگ ، در اين حال هرگاه بنده عظمت خداوند و عظمت پاداش و كيفرش را به ياد آورد و بگويد: شكيب در بربر شهوتها سخت است ولى صبر بر آتش سخت تر از آن است و بناچار يكى را بايد برگزيند، پس هرگاه بنده وعده و وعيد خدا را به ياد آورد و ايمان و يقينش را تجديد كند شيطان سكوت مى كند و مى گريزد، زيرا شيطان نمى تواند بگويد: آتش سخت تر از شكيب بر معاصى نيست و نمى تواند بگويد: گناه آدمى را به دوزخ نمى كشاند، زيرا ايمان بنده به قرآن شيطان را دفع و وسوسه اش را قطع مى كند، همچنين به انسان وسوسه مى كند تا به علم و عمل خويش عجب كند و به آدمى مى گويد: كدام بنده است كه خدا را چون تو بشناسد و بپرستد پس چه بسيار در پيشگاه خدا ارزش دارى . در اين حال بنده به ياد مى آورد كه شناخت و توان و دل و اعضايش كه علم و عملش به وسيله آنهاست تمام اينها را آفريده است ، پس از كجا به خود عجب كند. در اين صورت شيطان ساكت مى شود. زيرا شيطان نمى تواند بگويد: اين نعمتها از خدا نيست چرا كه معرفت و ايمان ، آن را رد مى كند پس اين ، نوعى از وسوسه است كه بكلى از عارفانى كه به نور ايمان و معرفت بينش يافته اند بدور است .
نوع دوم آن است كه شيطان با تحريك شهوت و به هيجان آوردن آن وسوسه كند و اين نوع به دو بخش تقسيم مى شود. يكى آن كه بنده به گناه بودنش يقين كند و ديگر آن كه غالب به گناه بودنش داشته باشد. پس اگر يقين كند، شيطان از هيجانى كه در تحريك شهوت مؤ ثر باشد دست مى كشد ولى از تحريك بطور كلى دست نمى كشد و اگر گمان به گناه بودن داشته باشد به طورى كه در دفع آن نياز به مجاهده باشد وسوسه (شيطان ) موجود خواهد بود ولى وسوسه بر انسان چيره نمى شود.
نوع سوم آن است كه وسوسه شيطان فقط در مورد خطورهاى قلبى و يا به ياد آوردن حالات گذشته باشد و با اين كه در نماز به فكر كارهاى ديگر باشد. مثلا هرگاه به ياد خدا روى بياورد، تصور مى كند كه شيطان ساعتى دور مى شود، امّا بر مى گردد و مجددا دفع مى شود و باز بر مى گردد. پس ذكر و وسوسه در پى هم مى آيند و انسان تصور مى كند كه ذكر و وسوسه با هم هستند تا فهم وى معناى قرائت و آن خطورهاى قلبى را در بر بگيرد به طورى كه گويى وسوسه و ذكر در دو جاى دل قرار دارند. براستى بعيد است كه وسوسه شيطان بكلى بر طرف شود به گونه اى كه هرگز خطور نكند، ولى محال نيست ، زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هر كس دو ركعت نماز بگزارد كه در آن نفس خود را به چيزى از امور مربوط به دنيا حديث نكند خدا گناه گذشته و آينده اش را بيامرزد)).(190) اگر اين عمل قابل تصور نبود، پيامبر آن را ذكر نمى فرمود جز اين كه فقط براى قلبى تصور است كه محبت خدا بر آن چيره شده باشد تا آن اندازه كه حريص ذكر خدا شود، زيرا گاه كسى كه دلش غرق فكر درباره يك دشمن است حتى در مدت انجام دو ركعت يا ركعتها نماز به دشمنش فكر مى كند و جز آن انديشه چيزى به فكرش خطور نمى كند. همچنين است كسى كه غرق در محبت است . گاه در دل در گفتگوى با محبوب خود غرق در انديشه او مى شود، بطورى كه جز سخن محبوبش هيچ چيز به قلبش خطور نمى كند و اگر ديگرى با او سخن بگويد نمى شنود و اگر كسى از برابرش عبور كند گويى او را نمى بيند. هرگاه براى انسان اين حالت از ترس از دشمن و حرص به مال و مقام قابل تصور باشد چگونه در ترس از دوزخ و حرص به بهشت قابل تصور نباشد، ولى بر اثر ضعف ايمان به خدا و روز جزا حالت اخير كمتر ديده مى شود.
هرگاه در تمام اين اقسام و انواع وسوسه بينديشى در خواهى يافت كه هر يك از نظريه هاى ياد شده صحيح است ولى در جاى مخصوص خودش ، خلاصه آن كه رهايى از شيطان در يك آن يا يك ساعت دور به نظر مى آيد، ولى رهايى در طول يك عمر بعيد يا محال است . وسوسه عوارض دنيا و پول آن جز با دور افكندن و جدايى قطع نمى شود. پس انسان تا آنگاه كه چيزى را اضافه بر نيازش مالك است اگر چه يك دينار باشد شيطان او را در نماز از انديشيدن در آن رها نمى سازد، كه چگونه نگاه دارد و در چه راهى خرج كند و چگونه پنهان بدارد تا هيچ كسى كه چنگالهايش را در دنيا فرو برده و انتظار دارد كه از شيطان رها شود مانند كسى است كه در عسل فرو رود و گمان كند كه مگس روى او نمى نشيند و اين محال است ، بنابراين دنيا باب مهمى براى وسوسه شيطان است و يك در ندارد بلكه درهاى زيادى دارد.
يكى از حكيمان گفته است : شيطان از طريق گناهان نزد آدميزاده مى آيد. اگر امتناع كرد از راه خير خواهى مى آيد تا او را در بدعتى بيفكند، و اگر خوددارى كرد او را به سخت گيرى نسبت به خودش وا مى دارد تا آنچه را بر او حرام نيست بر او حرام سازد، و اگر باز هم سر، باز زد در وضو و نمازش او را به شك مى اندازد تا علم او را بر طرف كند، و اگر امتناع كرد كارهاى نيك را بر او آسان سازد تا مردم او را شكيبا پاكدامن ببينند، پس دلهاى آنان به او مايل شود و به نفس خود عجب كند و به آن سبب هلاك شود. در اين حالت است كه آدمى بايد با دشمن سخت مبارزه كند چون آخرين درجه است و اگر اين مرحله را پشت سر بگذارد درهاى بهشت به رويش باز مى شود.
نظرات شما عزیزان: