از ضررهاى بخل همواره در بازار ماندن براى جمع كردن ثروت است . زيرا بازارها محل لانه كردن شيطان است . ابوامامه روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((چون ابليس به زمين فرود آمد گفت : پروردگارا مرا به زمين فرود آوردى و از درگاه خود راندى . پس برايم خانه اى قرار بده ، فرمود: (خانه ات ) حمال ، عرض كرد: برايم مجلسى قرار بده ، فرمود: بازارها و سر چهارراه ها، عرض كرد: خوراكى برايم مقرر بدار فرمود: آنچه بر آن نام خدا برده نشود. گفت برايم شرابى مقرر كن ، فرمود: هر مايع مست كننده اى ، گفت برايم مؤ ذنى تعيين كن ، فرمود: قره نى ، عرض كرد: برايم قرآنى قرار بده ، فرمود: شعر، عرض كرد: برايم كتابى معين فرما، فرمود: عيب گرفتن ، عرض كرد: برايم سخنى قرار بده ، فرمود: دروغ ، گفت : برايم آشكار گاه هايى مقرر بدار فرمود: زنان )).(149)
ديگر از راه هاى مهم ورود، شيطان تعصب در مذاهب و خواهشهاى نفسانى و كينه نسبت به دشمنان و كوچك شمردن آنهاست ، كه عابدان و فاسقان همه را هلاك مى كند، چرا كه سرزنش كردن مردم و نقل عيبهايشان صفت طبيعت انسان و از صفات درندگان است و هرگاه شيطان آن را در نظرش حق جلوه دهد و مطابق با طبيعتش باشد شيرينى آن بر دلش غلبه كند و با تلاش بسيار سرگرم آن شود و از آن كار شادمان است و گمان كند كه در راه دين مى كوشد در حالى كه در پيروى از شيطان تلاش مى كند.
يكى از اين گونه افراد را مى بينى كه نسبت به طرفدارى از على عليه السّلام تعصب مى ورزد، در حالى كه از نمونه هاى زهد على عليه السّلام و سيره آن حضرت يكى آن است كه در زمان خلافتش جامه اى مى پوشيد كه آن را به سه درهم خريده آستينهايش تا آرنج پاره بود، و فاسق حرير پوش را مى بينى كه خود را به اموال از حرام به دست آمده مى آرايد و نسبت به على عليه السّلام ادعاى دوستى مى كند، در حالى كه على عليه السّلام روز قيامت نخستين دشمن اوست . كاش مى دانستم اگر كسى فرزند عزيز كس ديگرى را كه نور چشم و حيات قلب پدر است بگيرد، او را بزند و موى بدنش را بكند و قطعه قطعه اش كند و اين حال با پدر آن فرزند ادعاى دوستى داشته باشد در نظر پدر چه وضعى خواهد داشت !
روشن است كه دين و شريعت در نظر على عليه السّلام از خاندان و فرزندان بلكه از حال خودش عزيزتر است و آنها كه مرتكب گناهان مى شوند دين را از طريق ارضاى شهوات قطعه قطعه مى كند و در نتيجه ابليس كه دشمن خدا و دوستان خداست دوستى مى كنند. پس ببين حال آنها در روز قيامت در محضر على عليه السّلام و دوستان خداى متعال چگونه خواهد بود. بلكه اگر پرده كنار رود و اينان بدانند چگونه نسبت به اولياى خدا در ميان امت محمّد صلّى اللّه عليه و آله مرتكب خيانت شده اند با توجه به كارهاى زشت خود شرم خواهند داشت كه ياد آن بزرگواران را بر زبان آورند آنگاه شيطان در خيال آنها مى اندازد كه هر كس با دوستى على عليه السّلام بميرد آتش پيرامون او نگردد در حالى كه هر كس ادعاى پيروى از مذهب امامى كند و به اراده او نرود، آن امام دشمن اوست ، زيرا به او مى گويد: مذهب من عمل بود نه سخن گفتن با زبان و سخن گفتن براى عمل كردن است نه براى ياوه گويى پس چرا در عمل و راه و روشى كه پيمودم و به سوى خدا حركت كردم با من مخالفت كردى و به دروغ مذهبم را ادعا كردى )).
مى گويم : از جمله رواياتى كه از طريق شيعه در اين مورد وارد شده ، روايتى است كه كافى به اسناد خود از جابر از امام باقر عليه السّلام نقل كرده و گويد: ((حضرت به من فرمود: اى جابر آيا كسى كه ادعاى شيعه بودن مى كند او را بس است كه از دوستى خانواده ما دم بزند؟ به خدا شيعه ما نيست مگر كسى كه از خدا بترسد و اطاعتش كند. اى جابر شيعيان ما شناخته نمى شوند جز با فروتنى و خشوع و امانت و بسيارى ياد خدا و نماز و روزه و نيكى به پدر و مادر و رسيدگى به همسايگان فقير و مستمند و وامداران و يتيمان و راستگويى و خواندن قرآن و اين كه زبان خود را از (حرف زدن ) درباره مردم نگاه دارند مگر خوبيهايشان را بگويند و امين فاميل خود باشند. جابر عرض كرد: اى پسر پيامبر امروز هيچ كس را با اين اوصاف نمى شناختيم . فرمود: اى جابر به راه هاى مختلف نرو آيا براى شخص كافى است كه بگويد على را دوست دارم و پيرو اويم ولى با اين حال فعاليت دينى نكند، پس اگر بگويد: من پيامبر خدا را دوست دارم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه بهتر از على عليه السّلام است . آنگاه از سيرت پيامبر پيروى نكند و به سنت آن حضرت عمل ننمايد دوستى پيامبر هيچ نفعى به حال او ندارد. پس از خدا بپرهيزيد و براى (نعمتهايى ) كه در پيشگاه خداست عمل كنيد، خدا با هيچ كس خويشاوندى ندارد، محبوبترين و گرامى ترين بندگان در نزد خدا با تقواترين و فرمانبردارترين آنهاست ، اى جابر: به خدا جز با اطاعت نتوان به خداى متعال نزديك شد و برات آزادى از آتش در اختيار ما نيست و هيچ كس بر خدا حجت ندارد، هر كس فرمانبردار خدا باشد دوست ماست و هركس نافرمانى خدا كند دشمن ماست و ولايت ما جز با عمل و ورع به دست نيايد)).(150)
اين حديث را در كتاب علم از بخش عبادات و در كتاب (( اخلاق الاماميه و اداب الشريعه )) از بخش عادات نيز نقل كرده ايم و چون بسيار مناسب اين جا بود و بيشتر مردم سخت به آن نيازمندند دوباره آن را نقل كرديم .
كافى به اسناد خود از حنان بن سدير روايت كرده مى گويد: ((ابوالصّباح كنانى به حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد: به خاطر شما چه نارواييهايى از مرد مى بينيم ! امّا فرمود: مگر به خاطر من از مردم چه مى بينى ؟ گفت : هرگاه ميان من و مردى سخنى رد و بدل مى شود به من مى گويد: جعفرى خبيث ، فرمود: شما را به من سرزنش مى كنند؟ ابوالصباح گفت : آرى ، فرمود: به خدا در ميان شما كسانى كه پيروى جعفر مى كنند بسيار اندكند! همانا صحابه من كسى است كه ورعش بسيار باشد و براى آفريدگارش عمل كند و به پاداش او اميدوار باشد. اينان اصحاب منند)).(151)
كلينى به اسنادش از موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: ((از پدرم بسيار مى شنيدم كه مى فرمود: از شيعيان ما نيست كسى كه در پارسايى و ورع به درجه اى نرسيده باشد كه زنان پرده نشين در پشت پرده از ديندارى او سخن بگويند و از دوستان ما نباشد كسى كه در شهرى باشد كه ده هزار مرد در آن باشند و خدا پارساتر از او در ميان آنها آفريده باشد)).(152)
ابوحامد گويد: تعصب يكى از مهمترين راه هاى ورود شيطان است كه بيشتر مردم به وسيله آن هلاك شده اند و منبرها در اختيار گروهى قرار گرفته است كه ترسشان از خدا كم و بينش دينى آنان اندك و تمايلشان به دنيا قوى و حرصشان بر جلب مريد بسيار است ، و جز با تعصب نمى توانند به مقامى برسند و پيروانى به دست آورند. پس مقام و مريد خواهى را در سينه هايشان نيكو دانستند و مردم را از حيله هاى شيطان در آن امر باز نداشتند، بلكه خودشان از شيطان در تنفيذ حيله هايشان نيابت كردند. پس خود هلاك شدند و ديگران را نيز هلاك كردند. خداى متعال توبه ما و ايشان را بپذيرد. يكى از پيشينيان گويد: به ما خبر داده اند كه ابليس گفته است گناهان را براى امت محمّد صلّى اللّه عليه و آله بياراستم و آنان با طلب آمرزش كمرم را شكستند، پس گناهانى را در نظرشان آراستم كه در مورد آنها استغفار نمى كنند و آن گناهان خواهشهاى نفسانى است . شيطان ملعون راست گفته است زيرا مردم نمى دانند كه اين خواهش ها از عواملى است كه آدمى را به گناهان مى كشاند، پس چگونه از آنها استغفار كنند؟ از بزرگترين حيله هاى شيطان اين است كه انسان خود را به اختلافات مردم كه در مذهب و نزاعهاى خصوصى دارند سرگرم كند. ابن مسعود گويد: گروهى در مجلسى نشستند و به ياد خدا پرداختند، شيطان آمد كه آنها را حركت دهد و از هم جدا سازد ولى نتوانست . پس نزد رفقاى ديگرى آمد كه درباره دنيا سخن مى گفتند و در ميان آنها اختلاف انداخت پس برخاستند و به نزاع و كشتار يكديگر پرداختند وى اين گروه منظور شيطان نبودند در نتيجه گروهى كه سرگرم ذكر خدا بودند به ميانجى گرى ميان آنها مشغول شدند و از آن مجلس ذكر خدا پراكنده شدند و شيطان جز اين هدفى نداشت .
ديگر از راه هاى مهم ورود شيطان (به قلب ) اين است كه عوام و افراد كم سواد را كه از علم بهره كافى ندارند وادار مى كند كه در ذات و صفات خدا و مطالبى كه عقلشان به آن نمى رسد بينديشند تا بدين وسيله آنها را در اصل دين به شك اندازد يا درباره خداى متعال گرفتار اوهامى شوند كه خدا منزه از آنهاست و در نتيجه انسان كافر يا بدعت گذار مى شود حال آن كه خود از اين كار شادمان است و به آنچه در انديشه اش خطور كرده مى بالد و گمان مى كند كه شناخت و بينش همين است و اين مطالب از تيزهوشى و فزونى عقل بر او كشف شده است ، در حالى كه نادان ترين مردم كسى است كه خود را عاقل مى داند، و عاقل ترين مردم كسى است كه به خودش خوش گمان نباشد و به پرسيدن از علما حريص باشد. روايت شده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((شيطان نزد يكى از شما مى آيد و مى گويد: تو را كه آفريده است ؟ آن شخص مى گويد: خداى متعال ، شيطان مى گويد: پس خداى متعال را كه آفريده است ؟ و هرگاه يكى از شما چنين انديشه اى در خود يافت بايد بگويد به خدا و رسولش ايمان دارم ، زيرا اين اقرار شك را از بين مى برد)) (153) بنابراين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى چاره كردن اين وسوسه به بحث دستور نداده است ، زيرا اين وسوسه در مردم عوام به وجود مى آيد نه دانشمندان و بر عوام سزاوارتر است كه ايمان بياورند و به عبادتها و امور زندگى شان مشغول شوند و علم را به علما واگذارند. شخص عامى اگر زنا يا دزدى كند به از آن است كه راجع به علم سخن بگويد زيرا كسى كه بدون آگاهى و پختگى ، در علم مربوط به خدا و دين خدا سخن بگويد ندانسته كافر مى شود مانند كسى كه خود را به دريا بيفكند در حالى كه شناگر نيست . حيله هاى شيطان در مورد اعتقادات و مذهب ها بى شمار است و هدفمان از آنچه ايراد كرديم فقط ذكر نمونه اى در اين باره بود.
ديگر از راه هاى مهم ورود شيطان (به دل ) بدگمانى به مسلمانهاست از اين رو خداى متعال فرموده است : (( اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم . )) (154) هر كس بر ديگرى از روى گمان به بدى حكم كند شيطان او را به غيبت وا مى دارد در نتيجه يا هلاك شود يا در اقدام به اداى حقوق او كوتاهى كند يا در احترامش سستى نمايد يا در او به نظر حقارت بنگرد و خود را از او بهتر بداند و تمام اين امور را هلاك كننده است . لذا دين از اين كه انسان خود را در معرض تهمت قرار دهد منع كرده است و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرموده است : ((از مواضع تهمت بپرهيزيد)) (155) تا آنجا كه صفيه يكى از همسران پيامبر گويد: (( پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله در مسجد معتكف بود پس نزد او آمدم (صفيه ) و با او سخن گفتم و چون شب شد برگشتم . پيامبر برخاست و همراهم آمد. پس دو مرد از انصار به پيامبر برخوردند و سلام كردند و گذشتند. پيامبر آنها را صدا زد و فرمود: اين زن صفيه دخت حيّى است . عرض كردند اى رسول خدا آيا ما به تو جز خوبى گمان ديگرى مى بريم ؟! پيامبر فرمود: شيطان مانند خون در بدن آدمى جارى است و ترسيدم كه گمان بدى به دلتان راه يابد)) (156) پس ببين چگونه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با مهربانى ، دينشان را حفظ كرد و چطور نسبت به امتش مهربان است و راه پرهيز از تهمت را به آنان مى آموزد تا دانشمند پارسا كه به ديندارى مشهور است در حالات خود سهل انگار نباشد و از روى خودپسندى بگويد: به شخصى مانند من جز گمان خوب نمى رود زيرا تمام مردم به پارساترين و پرهيزكارترين و عالمترين افراد به يك چشم نمى نگرد، بلكه به بعضى با ديده رضايت و به بعضى با ديده خشم و نارضايتى مى نگرد.
(( و عين الرضا عن كل عيب كليلة
از اين رو پرهيز از بدى و دورى از تهمت زدن به اشرار لازم است زيرا اشرار به تمام مردم گمان بد مى برند پس هرگاه انسانى را ديدى كه به مردم بدگمان است و در جستجوى عيبهاست بايد بدانى كه باطنش پليد است و همان پليدى باطنى است كه اثرش به بيرون تراوش مى كند و ديگران را مانند خود مى بيند، زيرا مؤ من در جستجوى يافتن راه عذر است و منافق در جستجوى عيبهاست و مؤ من درباره تمام مردم از قلبى پاك برخوردار است . اين بود بعضى از راه هاى ورود شيطان به دل و اگر مى خواستم تمام راه ها را بررسى كنم توانش را نداشتم به همين اندازه اكتفا مى كنم زيرا مشت نمونه خروار است . پس هر صفت نكوهيده اى كه در انسان وجود دارد اسلحه شيطان و يكى از راه هاى ورود شيطان (به دل ) است .
و لكن عين السخط تبدى المساويا ))(157)
نظرات شما عزیزان: