صوائح تتبعها نوائح .
اينان صيحه زنندگانند كه نوحه و زارى به دنبال مى آورند.
امام حسين عليه السلام عرض كرد،يا اميرالمؤ منين فال بد مزن .
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: اى پسرم ! فال بد نمى زنم اما قلب من شهادت مى دهد كه كشته مى شوم .
على عليه السلام چون خواست از منزل خارج شود قلاب در به كمر آن حضرت گير كرد و كمر بند را باز كرد . بار ديگر آن را محكم بست ، و به سوى مسجد روان شد و اين بيت را مى خواند:
خلوا سبيل المؤ من المجاهد | ||
فى الله لا يعبد غير الواحد |
و يوقظ الناس الى المساجد
تا در جايگاه اذان ايستاد و اذان بيدار باش نماز را گفت و به داخل مسجد رفت .
از سوى ديگر، ابن ملجم آن شب در خانه قطام به عيش و عشرت مشغول بود در وقت سحر قطام با شنيدن بانگ اذان اميرالمؤ منين او را بيدار كرد و گفت :
صداى اذان على عليه السلام را مى شنوى ؟ ما حاجت تو را روا كرديم ، تو بر خيز و حاجت ما را بر آورده كن و خوشدل و مسرور باز آى و به عشرت و عيش بپرداز، آن گاه شمشير زهرآگين را به او داد.
ابن ملجم گفت : اى قطام ! مى ترسم كور و سياه دل باز گردم ، چون از رسول خاتم صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: نخستين شقى ، كشنده شتر صالح بود و شقى ترين و بدترين آيندگان قاتل على بن ابى طالب عليه السلام باشد. من مى خواهم كه بدترين خلايق نباشم . اما آن ملعون شمشير را گرفته به مسجد آمد، هنوز جماعتى در مسجد خفته بودند، خود را در ميان خفتگان انداخت و به خواب زد، اميرالمؤ منين عليه السلام بعد از اذان ، خفتگان را بيدار كرد و مى گفت : الصلوة ! الصلوة ! سپس در محراب به نماز ايستاد، حمد و سوره را خواند، ركوع به جا آورد به سجده نشست در سجده دوم آن ملعون فرصت يافته و شمشير بر فرق آن حضرت فرود آورد.
اتفاقا ضربت بر جاى وارد شد كه عمرو بن عبدود در جنگ خندق شمشير زده بود. ابن ملجم بعد از آن ضربت از مسجد گريخت ، و اميرالمؤ منين عليه السلام از آن ضربت بر زمين افتاد. امام حسين عليه السلام ! كدام ملعون شقى با تو اين كار را كرد.
حضرت خواب داد، تعجيل نكنيد، به زودى او را از اين در به داخل مى آورند.
مردى از عبدالقيس از آن در داخل مى شد. عبدالرحمن بن ملجم را ديد ايستاده و جهان بر او تيره و تار گشته ، و راه فرار را گم كرده او گرفت و پرسيد. اى ملعون ! شايد اميرالمؤ منين را تو زخم شمشيرى زدى ، مى خواست بگويد نه ، گفت آرى .
او را گرفته به داخل مسجد آورده و مردمان از هر طرف او را سيلى مى زدند تا او را در مقابل اميرالمؤ منين نشاندند.
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: اى برادر مرادى ! آيا امير بدى براى شما بودم ؟
گفت : نه يا على عليه السلام .
حضرت پرسيد: پس چرا چنين كردى و فرق مرا شكافتى ! ابن ملجم خاموش ايستاد و هيچ سخنى نگفت .
حضرت فرمود: كان امر الله قدرا مقدورا!
(130)اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: او را بيندازيد، در جنگ صفين ياور خوبى براى ما بود. افسوس به ضلالت و گمراهى و هواى نفس گرفتار شد.
اگر وفات كردم ، با ضربتى واحد او را قصاص كنيد، او را مثله و پاره و پاره نكنيد، و پيوسته از حال او در زندان تفحص مى كرد تا گرسنه نماند و مى فرمود: اسير خود را طعام دهيد.
طبيبان در تلاش بودند اما آن جراحت را علاجى نبود، وقتى اميرالمؤ منين على عليه السلام دانست از بستر سالم بر نمى خيزد حسين عليه السلام و فرزندان ديگر و اهل بيت خويش را فرا خواند و فرمود و وصيتى دارم هرگز فراموش نكنيد.
اى فرزندانم ! شما را به تقواى خداى تعالى و اطاعت او مى خوانم ، دنيا را طلب نكنيد و بر هيچ كسى فزونى نجويى ، سخن حق بگوييد، اگر چه به زيان شما باشد، بر يتيمان رحم و مروت داشته ، بايد، مسكين را طعام دهيد، گرسنگان را سير كنيد. دشمن ظالم و ياور مظلومان باشيد، در راه حق و صراط هدايت از ملامت نادانان نرنجيد.
پس روى به محمد حنفيه كرد و گفت : اى پسرم شنيدى كه برادران تو را وصيت كردم ، تو را هم وصيت مى كنم ، احترام دو برادر حسن و حسين عليه السلام را نگه دار و بدون مشورت و نظر آنان كارى انجام نده .
سپس رو به حسن و حسين عليه السلام كرد و فرمود: حسن جانم ، حسين عزيزم شما دو تا را هم وصيت مى كنم در حق برادران و خواهرانتان مهربانى كنيد و بدانيد پدرتان آنها را دوست دارد. پس مثل پدرتان آنان را دوست بداريد.
در اصلاح ذات البين و رفع اختلاف فاميلى جد و جهد كنيد، از رسول خدا شنيدم ، كه اصلاح ذات البين از نماز و روزه با ارزش تر است ، بستگان و خويشان را عزيز داريد و حال آنان را مراعات كنيد كه اين عمل ، حساب روز قيامت را سهل و آسان مى كند.
يتيم نوازى كنيد و در حق آنان احسان و نيكويى كنيد، چون وصيت پيامبرتان است .
الله ، الله ، قرآن متروك نشود و هيچ كس در عمل به آن از شما سبقت نگيرد. نماز را پاس داشته و بر پا داريد،چون نماز عمود خيمه دين است . زكات را فراموش نكنيد چون زكات خاموش كننده غضب الهى است . به روزه ماه مبار؟ رمضان همت گماريد،كه روزه سپر آتش دوزخ است . به مناسك حج آداب آن قيام كنيد كه حج از دستورات شريعت است . اى اهل بيت من ! از بر و تقوا استعانت جوييد، ظالم و گناهكار را هرگز يارى ندهيد. خداوند شما را حفظ كند و سنت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله را در ميان شما زنده نگه دارد. استغفر الله لى ولكم .
در روز بيست يكم ماه رمضان ، كه چون وفات حضرت نزديك شد ام كلثوم در كنار پدر بود، على عليه السلام فرمود: دخترم درب منزل را ببند، حسن عليه السلام مى گويد نزديك در نشسته بودم آوازى شنيدم مى گفت :
افمن يلقى فى النار خير ام من ياتى آمنا يوم القيامه . (132)پس آوازى ديگر شنيدم ، گفت : پيغمبر وفات يافت و اينك على بن ابى طالب عليه السلام را كشتند، امروز ركن اسلام خراب و ويران شد.
چون نگاه به پدر كردم ،از دنيا فارق شد، و به ديار بقاء شتافت .
امام حسن عليه السلام مى فرمايد: كفن آماده كرديم و باقى مانده حنوط رسول الله را آورديم ، من و برادرم حسين غسل مى داديم و محمد حنفيه آب مى ريخت پس از كفن كردن در تاريكى شب به جايگاهى كه غرى نام داشت برديم و دفن كرديم .
سحرگاه همان روز حسن بن على عليه السلام نماز جماعت را امامت نمود و بعد از نماز بر منبر نشست و اين خطبه كوتاه را ايراد فرمود:
اى مردم ! هر كسى مرا مى شناسد، كه مى شناسد و هر كسى مرا نمى شناسد، اسم خود را بيان مى كنم تا بداند و بشناسد. اى مردم ! در اين شب مردى را در خاك دفن كرديم كه اولين و آخرين و جميع خلايق از نظر علم و حلم به او نرسند، در كنار محمد مصطفى صلى الله عليه و آله مجاهدت هاى بسيار كرد هر گاه به دستور پيامبر به پيكار با كفار در ميدان جنگ حاضر مى شد، جبرئيل در يمين
(133)او و مكائيل در يسار
(134)او بود.
پيوسته پيروزى به دست او بود. اى مردم ! از درهم و دينار طلاى سرخ و سفيد چيزى به جا نگذاشته ، فقط هفصت درهم براى خريد خادمى براى خواهرم ام كلثوم كنار گذاشته بود، و كه آن هم به من دستور داد به بيت المال بسپارم .
بعد از شهادت آن حضرت ، ابن ملجم مرادى ، آن شقى اول و آخر را آوردند و با يك ضربت شمشير به مالك دوزخ سپردند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
زمستان 1379 هجرى شمسى
احمد روحانى
نظرات شما عزیزان: