و مال خود را بر اساس دوستى خدا به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و گدايان و در راه آزاد كردن بردگان بهد، و نماز را برپا دارد، و زكات را بپردازد.
و درباره اخلاق پسنديده آنان مى فرمايد: و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا، و الصابرين فى الباساء و الضراء و حين الباس ، اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون (بقره : 177)
و آنان كه چون عهد بندند، به عهد خود وفا مى كنند، و در سختى و زيان و به هنگام جنگ شكيبايند، آنانند كسانى كه راست گفته اند. آنان همان پرهيزگارانند. جمله (الذين صدقوا) صدق در ايمان و عمل را شامل مى شود.
فايده اندك جلوه دادن در ديد كافران
س 470- اندك جلوه دادن مسلمانان در ديد كافران چه فايده داشت كه خداوند سبحان مى فرمايد: و اذا يريكموهم اذا التقيتم فى اعينكم قليلا، و يقللكم فى اعينهم ، ليقضى الله امرا كان مفعولا، والى الله ترجع الامور. (انفال : 44)
و آنگاه كه چون با هم برخورد كرديد، آنان را در ديدگان شما اندك جلوه داد، و شما را نيز در ديدگان آنان كم نمودار ساخت ، تا خداوند كارى را كه انجام شدنى بود تحقق بخشد، و كارها به تنها سوى خدا بازگردانده مى شود.
ج - خداوند متعال دو مقصود داشت : يكى تحقق جنگ ، و دوم شكست كفار، كه با كم نمودار ساختن مسلمانان در ديد كافران زمينه آن دو فراهم گرديد: ليقضى الله امرا كان مفعولا
معناى برترى داشتن بنى اسرائيل بر تمام جهانيان
س 471- آيا از آيه شريفه زير مى توان استفاده كرد كه بنى اسرائيل از تمام جهانيان افضل هستند؟
خداوند مى فرمايد: و يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم و انى فضلتكم على العالمين . (بقره : 47 و 122)
اى فرزندان اسرائيل ( حضرت يعقوب عليه السلام ) آن نعمتم را كه بر شما ارزانىداشتم ، و اينكه شما را بر جهانيان برترى دادم ، ياد كنيد.
ج - از سياق آيه شريفه تنها بر مى آيد كه خداوند متعال گروهى از آنها را تفضيل و برترى داده است ؛ زيرا حدود هشت هزار شخصيت از ميان بنى اسرائيل به پيامبرى رسيده اند، كه حضرت موسى و عيسى عليهماالسلام نيز از آنان هستند. و لازم نيست تفضيل فرد فرد بنى اسرائيل باشد، يا اينكه شايد مراد تفضيل آنان بر اهل عالم عصر خودشان باشد، نه بر اهل تمام عالم هاى بعد از خودشان .
معناى ولايت در قرآن
س 472- معناى (ولايت ) در گفتار خداوند متعال چيست آنجا كه مى فرمايد: الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور (بقره : 257)
خداوند سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند، آنان را از تاريكى ها به سوى نور بيرون مى آورد.
ج - معناى ولايت خدا بر بنده اين است كه بنده طورى شده اراده او اراده خدا، و رضاى او رضاى خدا، و خشم او خشم خدا گردد، و از خود هيچ اراده و اختيارى نداشته باشد. چنانكه خود در جاى ديگر مى فرمايد: الا، ان اولياء الله ، لاخوف عليهم ، و لاهم يحزنون . (يونس :62)
آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است ، و نه آنان اندوهگين مى شوند.
اين آيه شريفه (ولى ) را در بنده استعمال مى كند، زيرا ولايت مانند دوستى ، طرفينى است ، و در اينجا ولايت به معناى آن است كه اراده خدا اراده بنده ، و خشنودى خدا خشنودى بنده گردد.
ولى الله در قرآن
س 473- آيا ولى الله داريم ؟
ج - بله ، خداوند متعال مى فرمايد: الا ان اولياء الله لاخوف عليهم ، و لا هم يحزنون . (يونس : 62)
آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى شوند.
و از زبان حضرت يوسف عليه السّلام نيز مى فرمايد: انت وليى فى الدنيا و الآخره ، توفنى مسلما (يوسف : 101)
(اى خدا) تنها تو در دنيا و آخرت مولاى منى ، مرا مسلمان بميران .
يعنى در حالى كه مسلمان باشم روحم را قبض نما، و اين درخواست مرگ از خدا نيست ، بلكه طلب اسلام در هنگام توفى و قبض روح است .
تفاوت (لاخوف عليهم ) و (لاهم يحزنون )
س 474- معناى (لاخوف عليهم ) و (لاهم يحزنون ) و تفاوت آن دو چيست ؟
ج - (لاخوف عليهم ) يعنى (لايخافون ) و از مخاوف و مهاول قيامت ايمن هستند، و (لاهم يحزنون ) يعنى حزن و اندوه ندارند.
معناى و وجدك ضالا فهدى
س 475- معناى جمله (و وجدك ضالا فهدى ) (ضحى : 7) در سوره (الضحى ) چيست ؟
ج - يعنى (ووجدك غير معروف ) خداوند متعال تو را گمنام يافت ، بعد معروفيت كرد، و آوازه رياست او چنانكه مشاهده مى كنيم عالم گير شد.
معناى لها ماكسبت و علها مااكتسبت
س 476- مقصود از (كسبت ) و (اكتسبت ) در آيه شريفه لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت (بقره : 286): (آنچه به دست آورده به سود اوست ، و آنچه با اصرار و پافشارى كسب نموده به زيان اوست .) چيست ؟
ج - (كسبت ) مطلق صدور فعل را شامل مى شود، و (اكتسبت ) صدور فعل به نحو تكلف و با اصرار و زور است كه با مخالفت و تمرد و معصيت سازش دارد.
معناى علم در قرآن كريم
س 477- منظور از (علم ) در قرآن چيست ؟
ج - مقصود خداشناسى و معرفت است .
س 478- آيا علم ، خود عمل است ؟
ج - خير، علم ، فهم و درك است .
س 479- آيا علوم رياضى و طبيعى در عرف قرآن علم نيستند؟
ج - در عرف قرآن كريم خير، عرف قرآن آنها را علم نمى نامند، مثلا آيا مى توانيم گفتار خداوند متعال را كه مى فرمايد: و الذين اوتوا العلم (نحل : 27، اسراء: 107، حج : 54، قصص : 80، عنكبوت : 49 و...)؛ (و كسانى به آنان علم عطا شده است ) را به (كسانى كه به آنان رياضى و فيزيك عطا شده ) معنا كنيم ؟!
س 480- علمى كه در آيه شريفه و روايت ذيل مطرح است ، چه نوع علمى است ؟ خداوند سبحان مى فرمايد: يرفع الله الذين آمنوا منكم ، و الذين اوتوا العلم درجات . (مجادله : 11)
تا خدا رتبه كسانى از شما را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه (بر حسب ) درجات بلند گرداند. و نيز در روايت آمده است : العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء. (162) دانس ، نورى است كه خداوند در قلب هر كس كه بخواهد مى افكند.
ج - علم نافع ، علمى است كه در انسان ، نور معرفت و ايمان به خدا و شناسايى اسماء و صفات الهى را ايجاد كند.
معناى ونفخت فيه من روحى
س 481- منظور از (روحى ) كه خداوند متعال در قرآن به خود نسبت مى دهد چيست ؟ آنجا كه ميفرمايد: و نفخت فيه من روحى (ص : 72)
و از روح خود در بشر دميدم .
ج - نسبت روح به خدا نسبت تشريفى است مانند (بيتى ).
س 482- هل الارواح متساويه فى الافراد؟(163) ج - روح به نحو كلى متواطى نيست ، بلكه داراى افراد مختلف است مانند روح كامل و اكمل و ناقص . و دليل اختلاف مراتب الروح هو اختلاف الافراد فى الكفر و الايمان ، و الطاعه و العصيان ، لانها اوصاف للروح ، لاللبدن .(164) و كتاب و سنت نيز در موارد فراوان ، تفاوت انسانها را به روح مى داند. از جمله خداوند متعال در قرآن مردم را به دو دسته تقسيم نموده و مى فرمايد: و العصر، ان الانسان لفى خسر، الا الذين امنوا، و عملوا الصالحات ، و تواصوا بالحق ، و تواصوا بالصبر (عصر 1 3)
سوگند به عصر، كه واقعا انسان دستخوش زيان است ، مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده و همديگر را به حق و شكيبايى سفارش كنند. و كنتم ازواجا ثلاثه ، فاصحاب الميمينه ما اصحاب الميمنه ؟ و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه ؟ و السابقون السابقون ، اولئك المقربون (واقعه : 7 11)
و شما سه دسته مى شويد: ياران دست راست ، چه ياران دست راست ؟! و ياران دست چپ ، چه كسانى ياران چپ ؟! و سبقت گيرندگان مقدمند. آنانند كه مقربان (درگاه الهى ) هستند.
نيز در جاى ديگر باز مردم را به دو دسته تقسيم كرده و مى فرمايد: فاما الذين شقوا ففى النار... و اما الذين سعدوا ففى الجنه (هود: 106 108)
پس كسانى كه تيره بخت شده اند، در آتش اند... و كسانى كه نيكبخت شده اند در بهشت هستند...
راز اضافه روح و... به خدا
س 483- آيا اضافه (بيت ) و (روح ) به خداوند متعال چنانكه مى فرمايد: (ان طهرا بيتى ) (بقره : 125): (كه خانه ام (كعبه ) را پاكيزه نماييد.) و نيز مى فرمايد: نفخت فيه من روحى . (حجر: 29): (از روح خود در آن دميدم .) اضافه تشريفى است يا واقعيت دارد، يعنى آيا واقعا خداوند بيت و يا روح دارد؟
ج - خداوند متعال مالك همه اشياء است ، چنانكه مى فرمايد: له ما فى السموات و الارض (بقره : 116)
تمام آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست .
و همه اشياى خارجيه هيچ استقلال و امتيازى از خود ندارند قائم به او هستند، بنابراين اگر (بيت )، (ارض )، (عبد) را به خود نسبت مى دهد و مى فرمايد: (بيتى ) (بيت الله ) و (ارضى )، (روحى ) و (عبدى ) در عين حال كه همگى واقعيت دارد، يك نوع تشريف و اكرام مضاف نيز هست .
شجره ملعونه در قرآن كريم
س 484- مقصود از الشجره الملعونه فى القرآن (اسراء: 60): (درخت لعنت شده در قرآن ) در آيه 60 سوره اسراء چيست ؟
ج - از سياق آيات و نيز از روايات (165) استفاده مى شود كه مراد (بنى اميه ) است .
اخلاقى عرفانى
راه رسيدن به كمالات عاليه
س 485- راه رسيدن به كمالات عاليه چيست ؟
ج - از قرآن و سنت به دست مى آيد كه طريق رسيدن به كمالات عاليه ، انقطاع كلى از ما سوى الله است . و ملاك وصول به كمال ، رفع تعلقات يعنى بريدن از همه چيز، حتى از خود و خواسته هاى خويش است .
راه هاى خودسازى
س 486- مگر چند راه به خدا داريم كه خداوند در قرآن كريم (سبل ) را با صيغه جمع ذكر نموده و مى فرمايد: و الذين جاهدوا فينا، لنهدينهم سبلنا (عنكبوت : 69)
و كسانى كه درباره ما بكوشند، به يقين آنان را به راه هاى خود رهنمون مى گرديم .
ج - در روايت آمده است : الطرق الى الله بعدد انفاس الخلائق (166) به شماره خلائق به سوى خدا راه وجود دارد.
بنابراين ، هر كس طريقى خاص به خداى متعال دارد.
س 487- يعنى براى هر فردى راهى غير از شرع وجود دارد؟
ج - پس شرع چيست ؟! يعنى راه هاى معرفت خداوند سبحان با بيان معصوم و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و امام عليه السلام ، به شماره خلائق است . يكى از اين راه ها، معرفت نفس است كه بهترين راه ، و وجه موصول و اقرب طرق است ، و راه هاى ديگر هم داريم .
اساسا در تقرب الى الله تعالى در شرع بياناتى داريم ، بيانات نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه هدى عليهم السلام بيانات شرعى است ، و طريق معرفت نفس در آيات و روايات بيان شده است ؛ ولى عموم علماى عامه اين را عنوان كرده اند كه طريق معرفت نفس اقرب است ولى در شرع بيان نشده است ، و عرفا از پيش خود بدان عمل كرده اند، و مرض خدا قرار گرفته است ، و از اين راه ، مشايخ هر كدام راهى را كه نزديكتر تشخيص داده اند به مريدانشان القاء كرده و دستور داده اند. و اين (طريقت )(167) ناميده شده است .
و كار به جايى رسيده كه (شريعت ) در يك طرف ، و (طريقت ) در طرف مقابل قرار گرفته است ، و علت اين امر راهمان عدم بيان شرع دانسته اند. ليكن صحيح اين است كه آيات كريمه و روايات اين راه را بيان كرده اند.
تلازم علم و عمل
س 488- آيا علم و عمل و درجات آن دو با هم تلازم دارند؟
ج - علم و عمل با هم يك نوع ارتباط دارند و علم ، عمل را در پى دارد.
س 489- آيا علم علت تامه براى عمل است ؟
ج - علت تامه نيست و نمى تواند باشد، خداوند سبحان مى فرمايد: و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا (نمل : 14)
و با آن كه دل هايشان بدان يقين داشت ، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند.
علم يك نوع اقتضاء است براى عمل ، نه تمام علت و علت تامه . خداوند متعال هم مى فرمايد: آنان نفسشان يقين داشت ولى با اين حال انكار كردند. اگر رابطه علم و عمل عليت ، و علم ، علت بود، تخلف صورت نمى گرفت پس علم علت تامه براى عمل نيست .
س 490- اگر آنان واقعا معرفت داشتند، مخالفت نمى كردند.
ج - ولى خداوند سبحان مى فرمايد: و استيقنتها انفسمهم و يقين همان معرفت است .
س 491- پس چه چيز موجب مى شود كه انسان بر خلاف علمش ، عمل كند؟
ج - هوى و هوس و پيروى از تمايلات نفسانى ، محرك انسان به سوى عمل مى گردد، و اراده از آنها منبعث مى شود.
چه چيز موجب محبت حضرت حق مى شود؟
س 492- چه چيز موجب محبت حضرت حق مى شود؟
ج - ذكر و ياد او، ذكر موجب زيادى معرفت ، و زيادى معرفت موجب زيادى محبت مى گردد تا مرحله فناء كه در اين صورت خوف و ترس از نامطلوب در او نمى ماند. خداوند سبحان مى فرمايد: الا ان اولياء الله لاخوف عليهم و لاهم يحزنون (يونس : 62)
آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى شوند.
كمال توبه و معرفت واقعى چيست ؟
س 493- كمال توبه و معرفت واقعى چيست ؟
ج - كمال توبه براى هر كس ميسر نيست ؛ زيرا توبه رجوع به صفت عزت خداوند متعال است ، و عزت خدا همان خويشتن دارى اوست و اينكه نمى خواهد كسى در مقابلش اناگو باشد. تائب بايد به مقامى برسد، كه من و تو در ميان نبيند، و غير حق از ماسوى و حتى خود را نيابد، و معرفت بدون رسيدن به مقام عزت حاصل نمى شود، زيرا در مناجات شعبانيه مى خوانيم : و الحقنى بنور عزك الابهج ، فاكون لك عارفا، و عن سواك منحرفا(168) و مرا به نور درخشان صفت عزتت بپيوند، تا شناساى تو گشته ، و از غير تو منحرف گردم . يعنى از ماسوى چشم بپوشم و غير تو را نبينم .
مراحل توبه چيست ؟
س 494- مراحل توبه چيست ؟
ج - توبه دو بازگشت از خداوند متعال به بنده ، و يك بازگشت از بنده به سوى خداوند سبحان است . نخست خداوند به بنده توبه و رجوع نموده و او را متوجه گناهش مى كند، سپس بنده به سوى خداوند توبه و بازگشت مى كند، آنگاه خداوند با مغفرت به سوى بنده رجوع نموده و توبه او را مى پذيرد. خداوند سبحان مى فرمايد: لقد تاب الله على النبى و المهاجرين و الانصار... ثم تاب الله عليهم ليتوبوا، ان الله هو التواب الرحيم . (توبه : 117 و 118)
به يقين خدا بر پيامبر و مهاجران و انصار رجوع نمود... پس خدا به آنان توفيق توبه داد، تا توبه كنند، بى ترديد خدا توبه پذير و مهربان است .
آثار گناهان در پديده هاى طبيعى
س 495- آيا گناهان در موجودات نيز اثر مى گذارند؟ براى نمونه خسوف و كسوف نيز مربوط به اعمال بندگان است ؟
ج - هر پر كاهى كه در ته چاهى حركت مى كند، (موج بر مى دارد و) تا به آسمانها اثر دارد. خداوند متعال مى فرمايد: و لو اهل القرى آمنوا و اتقوا، لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض (اعراف : 96)
و اگر مردم آبادى ها ايمان آورده و به تقوا گرايند، قطعا بركاتى از آسمان زمين بر ايشان مى گشاييم .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه گناهان در جلب خيرات و نزول بركات اثر دارند. بنابراين ، در كسوف خورشيد و خسوف ماه نيز كه از جمله خيرات و بركات هستند، اثر دارند. علماى نجوم نوشته اند: خسوف تا سه ماه در موجودات از قبيل نباتات و حيوانات اثرات بد مى گذارد و به حال آنها ضرر دارند؛ چه رسد به گرفتگى خورشيد با آن فوايدى كه نور خورشيد براى موجودات دارد.
نظرات شما عزیزان: