- فرمود: همگى از آن (مقام ) فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است ، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسيد، هر كس از هدايتم پيروى كند، نه گمراه ميشود و نه تيره بخت ؛ و هر كس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت زندگى تنگ (و سختى ) خواهد داشت ، و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم .
س 181- امر به سجده بر آدم ، تشريعى بوده است يا تكوينى ؟
ج - شبيه به تشريعى بوده و تكوينى نبوده است ، زيرا به نص قرآن ، ابليس تخلف كرد.
خداوند متعال مى فرمايد: ففسق عن اءمر ربه (كهف : 50)
پس ابليس از فرمان پروردگارش تخلف نمود.
و در تكوين تخلف معنى ندارد، زيرا خداوند سبحان در جاى ديگر مى فرمايد: انما اءمره اذا اراد شيئا ان يقول له كن ، فيكون (يس : 82)
- تنها كار خداوند وقتى بخواهد خبرى را پديد آورد، اين است كه به مى گويد: موجود شو، و آن چيز بى درنگ پديد مى آيد.
س 182- آيا امر تشريعى ، مستلزم تشريع رسول و نبى است ؟
ج - آنچه در باب نبوت عامه و خاصه بحث مى شود همگى مربوط به عوالم انسانى است و معلوم نيست كه در عالم ملائكه هم امر تشريعى ، مستلزم تشريع و رسول و نبى و امثال اينها باشد.
س 183- آيا ابليس از ملائكه بود؟ و اگر بود چگونه تخلف و عصيان كرد و حال آنكه خداوند درباره آنها مى فرمايد: بل عباد مكرمون ، لايسبقونه بالقول و هم باءمره يعملون (انبياء: 26 و 27)
بلكه ملائكه بندگان گرامى خداوند هستند كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند و تنها بر طبق فرمان او عمل مى كنند.
همچنين مى فرمايد: لا يعصون الله ما اءمرهم ، و يفعلون ما يؤ مرون (تحريم : 6)
- از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى كنند، و آنچه را كه ماءمورند انجام مى دهند.
ج - مخلوقاتى قبل از حضرت آدم عليه السّلام بوده اند كه خداوند ملائكه را فرستاد و آنها را از بين بردند و ابليس را به عنوان اسير با خود بردند، و به نص قرآن ابليس از ملائكه نبود، بلكه از جن بود. خداوند متعال مى فرمايد: فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه (كهف : 50)
پس همه ملائكه سجده نمودند، بجز ابليس كه از جنيان بود و از فرمان پروردگارش سرپيچى نمود.
شيطان به معناى (شرير) معناى عامى دارد، ولى ابليس اسم خاص براى فرد و معهود است كه اعوان و انصار نيز دارد، خداوند متعال مى فرمايد: انه يراكم هو و قبيله من حيث لاترونهم . (اعراف : 27)
قطعا او و قبيله اش شما را از آنجا كه آنها را نمى بينيد، مى بينند.
و در اخبار (رجعت )(68) آمده است : بعد از اينكه امام زمان (عج ) عالم را پر از عدل و داد نمود، حضرت امام حسين عليه السّلام با لشگريان و اصحاب و يارانش ، و نيز يزيد و لشگريان او رجعت مى كنند و با هم مى جنگند و امام حسين عليه السّلام و اهل بيت و اصحابش بر آنها غالب و پيروز مى شوند، و سيدالشهداء عليه السّلام مدتى در زمان امام زمان (عج ) مى ماند، بعد امام زمان (عج ) از دنيا مى روند و حضرت امام حسين عليه السّلام او را تجهيز، غسل و كفن نموده و بر او نماز مى خواند و آن حضرت را به خاك مى سپارد، بعد از امام حسين عليه السّلام نيز حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام رجعت مى نمايند و همراه با لشگريانش با لشگر ابليس مى جنگند و بر ابليس پيروز مى شوند. چون مى خواهند او را به قتل برسانند. ابليس مى گويد: انى من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم و لما يكن .
من از مهلت داده شدگان تا روز و وقت مشخص هستم ، و هنوز آن زمان فرا نرسيده است در ادامه روايت آمده است : فيخلى عنه و ياءتى (بعده ) رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم و يريد قتله بآله (حربه ) فيهرب من بين يديه الى بيت المقدس ، فيصل اليه النبى صلى اللّه عليه و آله و سلم فيذبحه على صخره بيت المقدس .(69) لذا اميرالمؤ منين عليه السّلام او را رها مى كند، و بعد از او رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم مى آيد و مى خواهد كه وى را با ابزار جنگى بكشد، ولى از دست آن حضرت فرار مى كند و به بيت المقدس مى رود، سپس پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به او مى رسد و بر روى (صخره بيت المقدس ) او را سر مى برد.
س 184- آيا ابليس در برابر حضرت آدم عليه السّلام استكبار نمود، يا مستقلا در مقابل خدا؟
ج - حضرت آدم عليه السّلام در ميان بود و خداوند متعال او را عزيز گردانيده بود. ابليس گفت : (انا خير منه ) (ص : 76)
من بهتر از او (آدم عليه السلام ) هستم .
ابليس خود را ديد و (انا) گفت و بدبخت شد.
س 185- خداوند متعال مى فرمايد: لقد خلقناكم ، ثم صورناكم ، ثم قلنا للملائكه اسجدوا لادم ... (اعراف : 11)
و در حقيقت شما را خلق كرديم ، سپس به صورتگرى شما پرداختيم ، آنگاه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد....
آيا سجده ملائكه براى خصوص حضرت آدم عليه السّلام بود، يا بر تمام انسانها و حضرت آدم عليه السّلام به عنوان نمونه بوده است ؟
ج - سجده بر حضرت آدم عليه السّلام از باب نمونه و از آن جهت كه انسان است ، بوده ، چنانكه در روايت آمده است :
آدم كان قبله للملائكه (70) حضرت آدم عليه السّلام تنها قبله ملائكه بود.
و معناى آيه شريفه فوق اين است كه خداوند متعال انسان را خلق كرد، بعد او را صورت نگارى نمود، سپس به ملائكه فرمود: در برابر آدم سجده كنيد. البته مقصود از اين بعديت ، بعديت كلامى است ، نه زمانى .
حضرت نوح عليه السّلام
س 186- آيا طوفان حضرت نوح عليه السّلام معجزه آن حضرت به شمار مى آيد؟
ج - در قرآن كريم آيه اى بر معجزه بودن آن دلالت نمى كند. البته خارق عادت بوده است .
س 187- كشتى حضرت نوح عليه السّلام چقدر وسعت داشته است ؟
ج - قطعه اى از آن كشتى در جبل جودى يعنى همان كوهى كه كشتى حضرت نوح عليه السّلام بر آن قرار گرفته ، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: (استوات على الجنودى ) (هود: 44): (و كشتى بر (كوه ) جودى پهلو گرفته .) و در سلسله جبال آرارت بين تركيه و ايران واقع است فعلا در آمريكا و مقدارى نيز در شوروى نگهدارى مى شود، و اندازه آن بنابر تخمينى كه زده اند به اندازه كشتى (كوئين مارين ) انگليسى است كه طول آن هزار و نوزده گام ( 1019). عرض آن صد و هيجده گام (118)مى باشد.
س 188- آيا از تمام حيوانات در كشتى حضرت نوح عليه السّلام و جود داشت ؟
ج - از هر نوع حيوان يك جفت (يك نر و يك ماده ) بوده است ، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: و قلنا الحمل فيها من كل زوجين اثنين (هود: 40)
و گفتيم : در آن كشتى ، از هر حيوان يك جفت حمل كن .
س 189- آيا از افراد بشر كسى بود كه در داخل كشتى حضرت نوح عليه السّلام نباشد و غرق نشود؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: فال : سآوى الى جبل تعصمنى من الماء قال : لا عاصم اليوم من امر الله الا من رحم الله $ (هود: 43)
پسر نوح گفت : به زودى به كوهى پناه مى جويم كه مرا از آب در امان نگاه مى دارد، حضرت نوح عليه السّلام فرمود: امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارنده اى نيست مگر كسى كه خدا بر او رحم كند.
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كوهها داخل آب رفته بودند و آب تا قله كوهها بالا آمده بود و از افراد بشر كسى روى زمين نبود، و فقط خانواده و هشتاد(80) نفر از قوم آن حضرت كه هدايت يافته بودند و يك جفت از انواع حيوانات در داخل كشتى بود، و خداوند نسل بشر و حيوانات را دوباره از آنها آفريد.
س 190- آيا طوفان نوح عليه السّلام تمام كره زمين را فراگرفته بود؟
ج - قسمت مسكونى زمين به ويژه قاره آسيا زير طوفان بود.
س 191- چند تن به حضرت نوح عليه السّلام ايمان آوردند، و در كشتى همراه او بودند؟
ج - از خانواده حضرت نوح عليه السّلام تنها هفتاد يا هشتاد و چهار نفر مؤ من بودند، البته بعد از 950 سال دعوت آن حضرت ، آن هم با چه زحمتهايى ، به حدى كه گاهى جنازه اش را به منزل مى آوردند!
س 192- خداوند متعال در جايى از زبان حضرت نوح مى فرمايد: رب ، لاتذر على الارض من الكافرين ديارا (نوح : 26)
پروردگارا، هيچ كس از كافران را بر روى زمين باقى مگذار.
و در جاى ديگر خطاب به آن حضرت مى فرمايد: لا تخاطبنى فى الذين ظلموا، انهم مغرقون (هود: 37، و مومنون : 27)
درباره كسانى كه ستم كرده اند با من سخن مگوى ، چرا كه آنان غرق شدنى اند.
آيا اين دو آيه با هم منافات ندارند؟
ج - اتفاقا كمال سازش را دارند، زيرا آيه (لاتخاطبنى ) مى گويند: مطمئن باش همه رفتنى اند و همه غرق خواهند گرديد: (انهم مغرقون )، و حضرت نوح عليه السلام از اين خطاب فهميده بود كه كسى باقى نمى ماند، لذا طبق فرمايش خداوند سبحان در آيه نخست نفرين مى كند و مى گويد: رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا.
و اين مقام بندگى آن بزرگوار است كه دقيقا آنچه را كه خدا خواسته ، مى خواهد.
اسم كتاب حضرت نوح عليه السلام
س 193- اسم كتاب حضرت نوخ عليه السلام چه بود؟
ج - اسم خاصى نداشته بلكه به اسم (كتاب نوح ) معروف بوده و ناميده مى شده است ، خداوند متعال مى فرمايد: كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوافيه (بقره : 213)
مردم يك گروه بيش نبودند، تا اينكه خداوند پيامبران را به عنوان بشارت دهنده (به مؤ منان ) و بيم دهنده (به كافران و گناهكاران ) بر انگيخت . كتاب حق را همراه آنان فرو فرستاد، تا در مسائل اختلافى ميان مردم حكم كند.
منظور از اين (الكتاب )، در اينجا همان كتاب حضرت نوح عليه السلام است .
حضرت ابراهيم عليه السلام
س 194- منظور حضرت ابراهيم عليه السلام از اينكه فرمود: رب ، ارنى كيف تحى الموتى (بقره : 260): (پروردگارا، به من نشان ده كه چگونه مردگان را، زنده مى كنى ؟) آيا منكر معاد و احياى موتى بود؟
ج - سوال حضرت از چگونگى احياى اموات بود، لذا فرمود: اءرنى كيف تحى الموتى و مى خواست با ديدن احياى اموات ، خطورات از دل او بر طرف گردد، زيرا خطورات قلبى با عيان بهتر رفع مى شود تا با بيان ؛ بنابراين ، آن حضرت علم اليقين را داشت و حق اليقين را در خواست نمود، و وقتى كه پرندگان را صدا زد و به سوى خود فرا خواند علت و (لم ) مطلب و كيفيت و واقعيت احيا براى او روشن شد، و آن را عيانا مشاهده كرد.
بر اين پايه ، آن حضرت منكر اصل احياى مردگان و معاد نبود، بلكه ايشان از كيفيت آن ، و در خواست رؤ يت نحوه آن بود، كه ارائه شد و مشاهده نمود.
س 195- چرا فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام در وقت وفات او، خود و حضرت يعقوب عليه السلام را از فرزندان حضرت اسماعيل عليه السلام به شمار آوردند و گفتند: نعبد الهك و اله ابائك ابراهيم و اسماعيل و اسحق الها واحدا، و نحن له مسلمون (بقره :133)
- ما معبود تو و معبود پدرانت حضرت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق عليه السلام خداى يگانه را مى پرستيم ، و در برابر او تسليم هستيم .
در حالى كه حضرت اسماعيل برادر حضرت اسحاق عليه السلام و عمودى آنان بود، نه پدر آنان ؟
ج - اتفاقا اين آيه بهترين آيه اى است كه دلالت دارد بر اينكه (اب ) (پدر) در قرآن بر (عم ) (عمو) اطلاق شده است ؛ زيرا حضرت ابراهيم عليه السلام دو پسر داشت يكى حضرت اسحاق عليه السلام و ديگرى حضرت اسماعيل عليه السلام و حضرت يعقوب عليه السلام ، فرزند حضرت اسحاق عليه السلام بود؛ بنابراين حضرت ابراهيم جد پدرى حضرت يعقوب ، و اسحاق پدر، و اسماعيل عموى او محسوب مى شود؛ ولى در اين آيه شريفه از ((آباء)) و پدران او شمرده شده و كلمه ((ادب )) در مورد هر سه آنان استعمال شده است .
از اينجا معلوم مى شود اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام در قرآن كريم به آذر (اب ) گفته ، دليل آن نمى شود كه آذر پدر صلبى آن حضرت بوده ، بلكه عموى ايشان بوده است ؛ زيرا پدر حضرت ابراهيم عليه السلام (تارخ ) بود، نه آذر، و آذر بت پرست و مشرك بود و حضرت از او خواست كه از بت پرستى دست بردارد و او را به دين توحيد دعوت نمود، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: اذ قال لابيه ، يا ابت ، لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصر، و لا يغنى عنك شيئا؟ يا ابت ، انى قد جاءنى من العلم ما لم ياءتك ، فاتبعنى ، اهدك صراطا سويا (مريم : 42 و 43)
آن هنگام كه به پدرش گفت : پدر جان ، چرا چيزى را كه نمى شنود و نمى بيند و از تو چيزى را دور نمى كند، مى پرستى ؟ اى پدر، به راستى مرا از دانش (وحى حقايقى ) به دست آمده كه تو را نيامده است ، پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم .
تا اينكه آذر او را تهديد به قتل نمود و از خود راند؛ چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: لئن لم ينته ، لارجمنك ، و اهجرنى مليا. ولى حضرت ابراهيم عليه السلام در مقابل اسائه ادب و بى رحمتى او و به مقتضاى و اذا خاطبهم الجاهلون ، قالوا سلاما (فرقان : 64): (و هنگامى كه نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند، مى گويند: (درود بر تو باد). و در پاسخش فرمود: قال : سلام عليك ساستغفر لك ربى (مريم : 47).
گفت : درود بر تو باد، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى خواهم .
و اين خود وعده اى بود از ابراهيم عليه السلام كه براى او طلب مغفرت نمايد، و چنين نيز كرد، چنانكه فرمود: واغفرنى لابى ، انه كان من الضالين (شعراء: 86)
و پدرم را بيامرز، كه او از گمراهان بود.
و اين استغفار حضرت ، به جهت وفاى به وعده اى بود كه قبلا به آذر رسيده بود كه هنوز اميد هدايت وى را داشت ، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده وعدها اياه (توبه : 114)
و طلب آمرزش حضرت ابراهيم عليه السلام براى پدرش ، جز براى وعده اى كه به او داده بود، نبود، ولى وقتى يقين كرد كه او طالب حق نيست ، بلكه دشمن خدا و معاند است از او بيزارى جست ؛ چنانكه خداوند مى فرمايد: فلما تبين له انه عدو لله ، تبراء منه (توبه : 114)
ولى هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست ، از او بيزارى جست .
و تمام اين وقايع در اوائل عهد حضرت ابراهيم عليه السلام و در زمانى بود كه هنوز به سوى ارض مقدسه مهاجرت ننموده و خداوند به اولاد مرحمت نفرموده بود. سپس عزم بر هجرت نمود و به ارض مقدسه رفت ، و در آخر عهد خود و بعد از تبرى جستن از عموى خود آذر، با تعبير (والد) كه فقط در مورد پدر صلبى استعمال مى شود (نه عمو)، براى پدر و مادرش طلب مغفرت نمود و فرمود: ربنا اغفرلى و لوالدى ... (ابراهيم : 41)
پروردگارا، من و پدر و مادرم را بيامرز.
از اينجا معلوم مى شود كسى كه حضرت ابراهيم عليه السلام براى مغفرت او دعا نموده و خداوند او را آمرزيده ، پدر او بوده است كه با تعبير (والد) از او ياد نموده ، نه آذر كه عموى او بوده ، و با كلمه (اب ) از او مورد نداشت ، و اين استغفار براى او و مورد نداشت ، و اين استغفار براى او نبود و تنها براى پدر و همچنين مادر خويش بود.
حضرت عيسى عليه السلام
س 196- خداوند متعال در جايى درباره حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: انى متوفيك و رافعك الى (آل عمران : 55)
من تو را بر گرفته و به سوى خويش بالا مى برم .
و حال اينكه از آيه ديگر معلوم مى شود كه حضرت نمرده و كشته نشده و از بين نرفته است ، چنانكه مى فرمايد: و ما قتلوه يقينا، بل رفعه الله اليه (نساء: 157 و 158)
يقينا او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد.
ج - التوفى بمعنى الاخذ فى جميع القرآن الكريم : (توفى ) در قرآن كريم در تمام موارد، به معناى برگرفتن است . يعنى از ميان قومت مى گيريم و به مقام قرب مى بريم ، پس توفى در قرآن در معناى ميراندن و نابود كردن نيست ، بلكه به معناى اخذ و گرفتن آمده است ، چنانكه در توفى حق و دين و گرفتن بدهى از مديون استعمال مى شود. بنابراين گرفتار خداوند متعال كه مى فرمايد: انى متوفيك و رافعك الى يعنى تو را از ميان قومت بر مى گيريم ، نه گرفتن به معناى قبض روح و اينكه تو را مى ميرانم ، بلكه به معناى نجات دادن .
پس مقصود از توفى ، ميراندن و نابود كردن نيست .
در تمام آيات ديگر نيز كه كلمه توفى در آنها استعمال شده ، به معناى نابود نيست .
مانند اينكه مى فرمايد: الله يتوفى الاءنفس حين موتها (زمر:42)
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى ستاند.
نيز مى فرمايد: و حتى اذا جاء اءحدكم الموت ، توفته رسلنا (انعام : 61)
تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، فرستادگان (فرشته ) ما جانش بستانند.
همچنين مى فرمايد: قل : يتوفاكم ملك الموت الذى وكل بكم . (سجده : 11)
بگو: فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده ، جانتان را مى ستاند.
زيرا خداوند سبحان پيش از آيه اخير مى فرمايد: قالوا: ااذا ظللنا فى الارض ، ائنا لفى خلق جديد، بل هم بلقاء ربهم كافرون (السجده : 10)
و گفتند: آيا وقتى در (دل ) زمين گم شديم ، آيا باز ما خلقت جديدى خواهيم داشت ؟ (نه ) بلكه آنها به لقاى پروردگارشان كافرند.
نظرات شما عزیزان: