س 76 آيا در آن وقت ديگر خرابكار پيدا نمى شود؟
ج - چرا، كار شيطان تزيين و بزرگ جلوه دادن دنياست ، چنانكه خداوند متعال از قول او مى فرمايد: لازينن لهم فى الارض (حجر: 39)
قطعا (گناهان را) در زمين براى آنان مى آرايم .
لذا ممكن است حتى بعد از هلاكت شيطان نيز كسانى كه شيطان بذر اعمال زشت را در وجودشان كاشته ، همچنان مرتكب معصيت شوند.
س 77 خداوند متعال در آيه شريفه اى از زبان شيطان خطاب به مشركين مى فرمايد: انى برى ء منكم ، انى ارى ما لاترون انى اخاف الله (انفال : 48).
من از شما بيزارم ، من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد، من از خدا بيمناكم .
آيا كفار، شيطان را مى ديدند؟ و ديگر اينكه شيطان چه مى ديد كه كافران نمى ديدند؟
ج - در جنگ بدر شيطان به شكل كافرى به نام (سراقه بن مالك ) در صف كفار در آمده بود و پرچمى به دست داشت و آنها را تشويق مى نمود. وقتى كه دو لشگر كفر و اسلام به هم رسيدند، و شيطان لشگر ملائكه را كه براى نصرت و يارى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و مسلمانان آمده بودند، و نيز عذابى را كه با آنها كفار را تهديد مى كردند ديد، پرچم را انداخت و فرار كرد و گفت : انى برى ء منكم ، انى ارى ما لاترون ، يعنى من از شما، بيزارم و من مى بينم آنچه را كه شما نمى بينيد. و هيچ اشكالى ندارد كه شيطان به صورت شخصى متمثل شود، و از اين گونه تمثيلات برزخى فراوان است .
س 78 آيا شيطان الآن هم مى تواند به آسمان رود و استراق سمع نمايد؟
ج - استراق سمع براى شياطين ممكن بود(36) و مى توانستند تا آسمان هفتم بالا روند و در آنجا اخبار آسمانها را از ملائكه فرا گرفته و براى اهل زمين بياورند كه چه وقايع و حوادثى براى آنها رخ خواهد داد؛ ولى از زمان ولادت حضرت عيسى نتوانستند، تا بيشتر از آسمان چهارم بالا روند، و از سه آسمان محروم گشتند، و در زمان ولادت با سعادت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از چهار آسمان ديگر نيز محروم شدند(37) و ملائكه آنها را با شهاب ثاقب رد مى كنند. (صافات : 10).
جبر واختيار و بدا و سر تفاوت قابليت ها
معناى لاجبر و لاتفويض ، بل امر بين امرين
س 79 در روايت آمده است :
لاجبر و لاتفويض ، بل امر بين امرين (38) (اعمال بندگان ) نه از روى اجبار است و نه از روى واگذارى ، بلكه امرى ميان اين دو امر است .
جبر يعنى چه ؟ و تفويض به چه معنا است ؟ و امر بين امرين چيست ؟
ج - جبر يعنى بنده در انجام فعل هيچ گونه اختيار نداشته و مجبور است ، و تفويض آن است كه فعل به اراده بنده واقع مى شود اراده خدا هيچ نقشى در آن ندارد، و امر بين امرين ، يعنى هم خدا مى خواهد و هم اراده بنده دخيل است .
توضيح بيشتر آنكه : جبرى ها مى گويند: افعال بندگان به اراده خدا واقع مى شود و اراده بنده هيچ نقشى در آن ندارد و مانند آلت دست است و چه بخواهد يا نخواهد فعل واقع خواهد شد. و فخر رازى صاحب تفسير از كسانى است كه صريحا جبرى است و مفوضه قائلند كه افعال به اراده بنده تحقق پيدا مى كند و اراده خداوند متعال هيچ نقشى در آن ندارد، حتى اگر خداوند فعلى را اراده كند ولى بنده آن را اراده نكند واقع نمى شود، و بالعكس اگر بنده اراده كند ولى خداوند اراده نكند، واقع خواهد شد. و امر بين امرين آن است كه خداوند متعال اراده كرده كه بنده فعل را (عن اراده ) و با اراده خود بجا آورد.
چنانكه در آيه شريفه مى فرمايد: و ما تشاءون الا ان يشاء الله (انسان : 30)
و جز آنچه خدا بخواهد، نمى خواهيد.
س 80 خيام مى گويد:
مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست
گر مى نخورم ، علم خدا جهل بود
آيا كلام او صحيح است و او در خوردن مى مجبور و بدون اختيار بوده است ؟
ج - مى خوردن او كارى است اختيارى ، علم خداوند به كار بنده به همان صورتى كه بايد واقع شود، تعلق مى گيرد و در عين حال بنده در انجام آن مختار است و كارش اختيارى است .
اما خيام مى خواهد بگويد: علم خدا به فعل ، فعل را غيراختيارى مى كند، و اين درست نيست ، بلكه فعل اختيارى است و نحوه تعلق علم خدا به فعل ، به همان نحو اختيارى بودن فعل است ، يعنى خداوند متعال عالم است كه بنده فعل را از اختيار انجام خواهد داد، و علم خداوند متعال علت فعل نخواهد بود تا اختيار از بنده سلب گردد.
س 81 آيا مى توان گفت : خيام در اين بيت شعر نمى خواهد مساله جبر را ثابت كند، بلكه در صدد آن است كه بگويد: (بعضى از علوم ما مطابق با واقع نيست بلكه جهل مركب است ، ولى علم خداوند سبحان جهل نيست و همواره مطابق با واقع است )؟
ج - ظاهرا از اين بيت شعر خيام بر مى آيد كه من در خوردن مى مجبور هستم ، و علم خداوند متعال علت عصيان بود، و بنده در افعال خود، بى اختيار و مجبور است .
س 82 فعلى كه داراى مقدمات غيراختيارى فراوان است ، چگونه اختيارى مى شود، با اينكه در علم خداوند متعال مشخص شده است كه اين فعل بايد بشود؟
ج - ضرورت فعل ، غير از جبر است . فعلى كه در خارج ايجاد مى شود، اگر تمام اجزاى علتش تحقق پيدا كنند، واقع خواهد شد و ضرورى است ، و از جمله مقدمات فعل اختيارى ، صفت اختيار فاعل است كه اگر بخواهد مى كند و اگر نخواهد نمى كند. و فعل نسبت به هر يك از اجزاى علتش (كه از آن جمله اختيار فاعل است ) ممكن است و نسبت امكان به آن داده مى شود، ولى نسبت به تمام علت و مجموع اجزاى علت تامه اش ضرورى و حتمى الوقوع خواهد بود.
س 83 آيا خود اختيار، تقدير خداوند سبحان است ؟
ج - خدا خواسته كه انسان كارهايش را با اختيار (عن اختيار) انجام دهد، پس اختيارى بودن فعل ، تقدير خداوند متعال است .
س 84 آيا اراده ، اختيار است ؟
ج - خير، افعال انسان اختيارى است ، اختيار شرط فعل و از اجزاى علت آن است ، و لازم نيست اراده نيز اختيارى باشد، بلكه در انجام هر كار، تحت تاءثير يك سلسله احساسات و عوامل ، نخست علم و تصور مصلحت آن عمل بوجود مى آيد، بعد شوق ، بعد اراده ، و بعد از اين مقدمات اختيار خود به خود حاصل مى شود.
حضرت استاد قدس سره به مناسبت ديگر مى فرمودند: در اختياريّت فعل همان پس كه فعل انسان با اراده و اختيار صادر شود، نه اينكه اختيار او هم اختيارى باشد؛ زيرا محل نزاع در مساله جبر، (فعل انسان ) است كه بايد اختيارى بوده و جبرى نباشد، نه (اختيار در انجام فعل اختيارى ).
س 85 آيا امكان دارد كه اختيار سوء براى انسان تقدير شده باشد، ولى او خير را اختيار كند؟
ج - آيه شريفه مى فرمايد: فاستبقوا الخيرات (بقره : 148، و مائده : 48)
پس در كارهاى نيك از يكديگر پيشى بگيريد.
بنابراين ، اختيار با تقدير منافات ندارد.
فلسفه خلقت موجودات و جبر و اختيار
س 86 خداوند متعال موجودات شر را براى چه آفريده است ؟
ج - خداوند متعال هر چه خلق فرموده ، خير محض است . چنانكه مى فرمايد: ما يفتح الله للناس من رحمه ، فلا ممسك لها. (فاطر:2)
هر رحمتى را كه خداوند براى مردم گشايد، باز دارنده اى براى آن نيست .
س 87 آيا شمر در برابر امام حسين عليه السّلام و ابن ملجم لعين نسبت به اميرالمؤ منين عليه السّلام شر نيست ؟
ج - عالم انسان ، عالم امتحان است ، و امتحان به خير و شر نياز دارد، و شر جنبه عدمى است . و خير امر وجودى ، و تا شر نباشد خير معلوم نمى شود.
س 88 بنابراين ، آفرينش شمر در علم خداوند متعال و در تقدير نظام آفرينش بوده و بايد باشد. آيا در اين صورت ، جبر لازم نمى آيد. و همان حرف خيام ثابت نمى شود؟ كه مى گويد:
من مى خورم و هر كه چو من اهل بود
مى خوردن او نزد خود سهل بود
مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست
گر مى نخورم علم خدا، جهل بود.
ج - ضرورت وجود است ، جبر نيست ، با اين حال شمر مى توانست آن را جنايت را مرتكب نشود، ليكن به سوء اختيار خود مرتكب شد. و اما سخن خيام كه گفته است :
من مى خورم و هر كه چو من اهل بود
مى خوردن او نزد خود سهل بود
مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست
گر مى نخورم علم خدا، جهل بود.
حرف غلطى است ؛ زيرا علم خداوند متعال در ازل به (فعل بدون اختيار) تعلق نگرفته است ؛ بلكه به (فعل اختيارى ) بنده تعلق گرفته ؛ بنابراين ، فعل بنده به همان صورتى كه خداوند متعال از ازل بدان علم داشته ، يعنى (فعل با اختيار و اراده ). واقع مى شود؛ و لذا هيچگاه علم خدا، جهل نمى شود و اين گونه نيست كه فعل بدون اختيار و اراده انجام گيرد، تا علم خدا جهل شود، و علم ازلى خداوند، به فعل علت فعل نخواهد بود.
عدم تنافى آيات قرآنى با اختيار
س 89 - خداوند متعال مى فرمايد: اهم يقسمون رحمه ربك ؟ نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوه الدنيا، و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ، ليتخذ بعضهم بعضا سخريا. و رحمه ربك خير مما يجمعون (زخرف : 32)
آيا آنانند كه رحمت پروردگارت تقسيم مى كنند؟ ما (وسايل ) معاش آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كرده ايم ، و برخى از آنان را از نظر درجات ، بالاتر از بعضى ديگر قرار داده ايم تا بعضى از آنها بعضى ديگر را در خدمت ديگر را در خدمت گيرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مى اندوزند بهتر است .
آيا مقصود از ليتخذ بعضهم بعضا سخريا در اين آيه شريفه ، استثمار و بهره كشى است ؟
ج - منظور تسخير كردن است ، زيرا (رب ) به معناى مدبر امر است ، و آيه شريفه مى خواهد بفرمايد: خداوند مدبر جامعه انسانى است ، و اين رحمت رب است ، آيا آنان مى خواهند امر روزى را به دست بگيرند و حال اينكه ما موجودات را به تناسب ، آقا و نوكر قرار داده ايم ، و همه حساب شده است .
س 90 آيا از اين بيان استفاده نمى شود كه نوكر بايد هميشه نوكر باشد؟!
ج - در حال نوكرى ، نه هميشه : زيرا مى فرمايد: نحن قسمنا بينهم معيشتهم .... يعنى ما امر معيشت و روزى را در جامعه انسانى و ميان مردم تنظيم كرده ايم ، و بر اساس مصالح و حكم ، يكى از غنى و يكى را فقير قرار داده ايم .
س 91 آيا اين تقسيم با اختيار منافات ندارد؟
ج - خير، اين تقسيم براى تربيت روحى و معنوى است ، و در عين حال افعال از روى اختيار انجام مى گيرد.
س 92 خداوند متعال مى فرمايد: وجعلنا فى كل قريه اكابر مجرميها، ليمكروا فيها... (انعام : 123)
و بدين گونه ، در هر شهرى گناهكاران بزرگش را مى گماريم تا در آن به نيرنگ پردازند...
آيا از كلمه (جعلنا) استفاده نمى شود كه مجرمان از خود هيچ استقلالى ندارند و خداوند آنان را به جرم و مكر گمارده است ؟
ج - آنان (استقلال ) به معناى (اختيار) در كارهاى خود را دارند، و بين فعل اختيارى و تعلق قضاى حتمى به آن منافاتى نيست ؛ زيرا هيچ فعلى بدون تحقق علت تامه آن وجود پيدا نمى كند؛ چنانكه با تحقق پيدا كردن علت تامه ، ضرورى و به قضاى حتم مقضى و حتمى خواهد بود، و هر كارى علت تامه اى دارد.
س 93 - ولى باز مى توان گفت كه علت تامه و تحقق آن از ناحيه خداست . و بنده در آن هيچ گونه نقش و دخالتى ندار.
ج - بايد توجه داشت كه :
اءولا: از باب مثال ، علت تامه يك لقمه نان خوردن ، مركب است از علتهاى ناقصه فراوان مانند: نان ، دست ، دهان ، اتحاد زمان و مكان انسان و خورنده نان با نان (زيرا اگر مثلا نان صد سال قبل و يا صد فرسخ با خورنده فاصله داشته باشد، عمل نان خوردن تحقق پيدا نمى كند)، و يكى از اجزاى علت تامه نيز اراده انسان است .
ثانيا: نسبت فعل به مجموع اجزاى علت تامه ، (ضرورى ) است ؛ و نسبت به تك تك اجزا، كه يكى از آنها انسان و اراده اوست ، به نحو (امكان ) است .
بنابراين ، هر كارى كه از انسان صادر مى شود، نسبت به علت تامه خود ضرورى و از قضاى حتمى مى باشد، و اراده خدا نيز از همان مقام فعل انتزاع مى شود؛ و صفت ذات نيست اما نسبت همان كار به انسان و اراده او به نحو (امكان ) و اختيارى است .
س 94 - خداوند سبحان درباره حضرت يوسف مى فرمايد: و لقد همت به و هم بها لولا آن راءى برهان ربه ، كذلك لنصرف عنه السؤ ء و الفحشآء، انه من عبادنا المخلصين . (يوسف : 24)
و در حقيقت آن زن (از زليخا) آهنگ وى كرد، و يوسف نيز اگر برهان پروردگارش را نديده بوده آهنگ او را مى كرد. چنين كرد. چنين كرديم تا بدى و زشتكارى را از او باز گردانيم . چرا كه او از بندگان مخلص ما است .
آيا از جمله لنصرف عنه السوء و الفحشاء استفاده نمى شود كه تمام علت فعل ، اراده خاصه خدا است و معصوم هيچ اختيار و اراده در ترك گناه و معصيت ندارد؟!
ج - آيه شريفه در مقام بيان عصمت حضرت يوسف عليه السلام ، بلكه تمام عباد مخلصين (با فتح لام ) است ، و اينكه عصمت از قبيل علم است كه خداوند متعال به انبياء و معصومين عليهم السلام تعليم مى نمايد. البته اين علم از قبيل علمهاى متعارف ، مانند علم به حسن و قبح افعال ، و يا علم به مصالح و مفاسد آنها نيست ؛ زيرا اين گونه علم ها هر چند غالبا بر قواى انسان (مانند شهوت و غضب ) مسلط مى شوند ولى به هر حال گاهى مغلوب آن قوى مى گردند و ضلالت و گناه را در پى دارند. ولى عصمت ، علمى است كه هميشه بر قواى نفسانى و شيطانى مسلط است و با هيچ گمراهى و معصيت سازگار و همراه نيست .
مدلول اخبار طينت و عدم تضاد آن با اختيار
س 95 - مدلول اخبار طينت چيست ؟
ج - از اخبار طينت بر مى آيد كه خداوند متعال انسان را از هر جا خلق نمود، به همانجا برمى گرداند: كسانى را كه از بهشت خلق نموده به بهشت ، و افرادى را كه از جحيم (جهنم ) آفريده به جحيم . و اينكه تفاوت انسانها به روح است ، نه به بدن .
س 96 آيا در اين صورت جبر لازم نمى آيد؟
ج - نظام عالم با قضاى حتم سير مى كند؛ يعنى با اينكه امر و فعل ضرورى است و بايد صورت بگيريد در عين حال انسان در آن مختار است و اختيار براى او باقى است ، مى تواند بجا آورد و مى تواند ترك كند با اختيار و بدون جبر. و نسبت فعل به فاعل و اراده او، نسبت امكان و وجود آلت فعل و غيره ) نسبت امكان است ، ولى نسبت فعل به تمام اجزاء، يعنى علت تامه فعل ، نسبت ضرورت و حتم است و از آن به (قضاء) تعبير مى شود، و اراده خدا نيز از مقام فعل انتزاع مى شود، بنابراين ، اراده صفت فعل است كه نه صفت ذات .
عدم تضاد اخبار سعادت و شقاوت با اختيار
س 97 - معناى اين روايت چيست كه مى فرمايد: السعيد سعيد فى بطن اءمه ، و الشقى شقى فى بطن اءمه
- خوشبخت كسى است كه در شكم مادرش خوشبخت باشد، و بدبخت كسى كه در شكم مادرش بدبخت مى باشد.
ج - لفظ روايت به اين صورت است : السعيد من سعد فى بطن امه و الشقى من شقى فى بطن امه . و اصل اين حديث ، روايتى است مفصل از حضرت باقر عليه السّلام كه چگونگى پيدايش انسان را بيان مى كند. آن حضرت مى فرمايد: بعد از گذشت چهار ماه از زمانى كه بين زن و شوهر مقاربت صورت گرفت و نطفه در رحم مستقر شد، يعنى درست در آغاز زندگانى كودك ، خداوند متعال به دو ملك دستور مى دهد كه يكى در داخل رحم ، و ديگرى در خارج آن تمام مقدرات بچه اعم از روزى ، زندگانى و مرگ ، تندرستى و بيمارى و.... را بنويسند. آن دو عرض مى كنند. از كجا بنويسيم ؟ خداوند متعال مى فرمايد: به پيشانى مادر نگاه كنيد و از آنجا بنويسيد، و در آخر روايت آمده است : و يحفظان لله البداء فى جميع ذلك .
در تمام اين امور، حق بدا و تغيير و تبدل را براى خداوند محفوظ مى دارند.
بعد از آن امام باقر عليه السّلام از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل مى كند: السعيد من سعد فى بطن امه ، و الشقى من شقى فى بطن امه (39) و معناى روايت اين است كه تمام امور اعم از خير و شر، و سعادت و شقاوت ، در شكم مادر مقدر مى شود، البته به شرط (بدا) براى خداوند متعال ، بنابراين ، سعادت و شقاوت در شكم مادر ضرورت نمى آورد، بلكه صرف مكان و قابل بدا، و تغيير پذير است و سرنوشتى كه آن دو ملك نوشته اند اقتضاى طبع است و ممكن است تغيير پيدا كند.
س 98 چرا اين دو ملك به پيشانى مادر نگاه مى كنند و سرنوشت كودك را از روى آن مى نويسند؟
ج - يك نحو وراثت و ارتباط بين مادر و كودك را مى رساند، ولى چنانكه گفته شد، به نحو ضرورت نيست ، بلكه به نحو اقتضا است و قابل تغيير مى باشد و اختيار را از انسان سلب نمى كند.
س 99 آيا اخبار طينت اقتضائيت دارد؟
ج - در روايتى كه از امام باقر عليه السّلام پيرامون كيفيت پيدايش انسان ، از استقرار نطفه در رحم گرفته تا علقه و مضغه و... نقل شده ، آمده است : خداوند متعال به دو ملك دستور مى دهد كه بعد از صورتگرى انسان ، يكى در رحم و ديگرى بيرون رحم ، تمام مقدرات و سرنوشت او را بنويسند. و به ملك بيرون گفته مى شود: نظر كن به پيشانى مادرش و رزق ، اجل ، بيمارى و تندرستى و عوارض و حوادث ديگر را بنويس . در ادامه آن روايت آمده است :
و آن دو ملك در تمام اين امور حق (بدا) و تغيير و تبدل را براى خداوند محفوظ مى دارند. از اين قسمت روايت روشن مى شود كه اين حكمها همگى حكم اقتضائى است و ضرورى (و به نحو علت تامه ) نيست ، و خداوند مى تواند آنها را تغيير دهد و با اختيار انسان منافاتى ندارد.
س 100- از اخبار طينت استفاده مى شود كه (اگر انسان از بهشت آفريده شده به بهشت ، و اگر از جهنم آفريده شد به جهنم خواهد رفت )(40) آيا اين مطلب ضرورت فعل صادر از انسان ، و عدم اختيار و اراده او را در افعالش نمى رساند؟
ج - آرى ، فعل به اين معنى ضرورى است ، يعنى خداوند متعال امر مى كند و مى خواهد كه انسان بخواهد. اراده مى كند كه انسان فعل خود را با اراده خود انجام دهد، به گونه اى كه اگر بدون اراده خود انجام دهد، خلاف خواست خدا خواهد بود؛ بنابراين ، فعل ضرورى است كه از جانب خدا بايد انجام دهد. منتهى با اراده و اختيار خود بنده . چه اشكال دارد خداوند متعال بخواهد كه ما بهشت طلب باشيم ، و با اراده و اختيار خود حتما بهشت را اختيار كنيم ؟!
نظرات شما عزیزان: