جهانى كه ما در آن زندگى مى كنيم اين طور نيست كه بگوييم : عالم ، عالم جبر مطلق است . و هر چيزى به طور علل و معلول تا انقراض عالم ، معلوم و معين شده و هرگز قابل تغيير و تبديل نخواهد بود. به عبارت ديگر: اين گونه نيست كه بگوييم علل و اسباب و معلومات و مسببات در پى هم چيده شده و بدون تغيير و تبديل ، بتدريج جاى خود را خواهند يافت . و اگر چنين باشد - نعوذ بالله - تكليف ، عقاب ، ثواب ، دع ، تضرع ، توبه ، بهشت و جهنم باطل خواهد شد. و بالاتر از اينها، لازم مى آيد كه خداوند متعال از مخلوقات خويش ، مسلوب الاختيار گردد. چنانچه يهود - لعنهم الله - به اين مطلب قائل شده و گفتند: (يدالله مغلوقة ) خداوند نيز در پاسخ آنان فرمود: (( علت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء (147)))
يعنى : (به واسطه اين گفتار دروغ دست آنها بسته شده و به لعن خداوند گرفتار شدند. بلكه دو دست خداوند (دست قدرت و رحمت او) گشاده است ، هرگونه بخواهد، اتفاق مى كند).
بلكه حق آنها است كه : تمام كارها و جريانهاى عالم ، روى علل و اسباب مى چرخد. اما خداوند دائما، مسببات و معلولات را با تبديل علل و اسباب ، عوض مى كند. به عبارت ديگر: خداوند متعال عمر انسانها را روى تغيير علل و اسباب ، كم و زياد مى كند. سرنوشتها را تغيير مى دهد، عزيزها را ذليل و ذليلها را عزيز مى گرداند. و آنكه مستحق عذاب بود، اهل بهشت مى گرداند و بالعكس . فصلى را كه بنا بود باران بيايد بدون باران مى كند: ملتى را پيروز و ملتى را مغلوب مى كند.
چنانچه قرآن مجيد مى فرمايد: (( يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب )) .
يعنى : (چيزى را كه بنا بود موجود شود و به وجود بيايد، خداوند آن محو مى كند و نمى گذارد به وجود بيايد. و چيزى را كه بنا بود به وجود نيايد، به وجود مى آورد).
و نيز فرمود: (( ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم (148)))
يعنى : (اگر مردم استعداد و قابليت خويش را از دست دادند، خداوند نعمت خويش را تغيير مى دهد).
در اينجا سه مطلب وجود دارد كه بايد مورد بررسى قرار گيرد اول : بدا چيست ؟ دوم : تاءثير عالم سفلى در عالم بالا. و سوم : ايجاد و خلقت دائم از سوى خداوند متعال .
بداء چيست ؟
(بداء) در اسلام ، اولين بار توسط اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام - مطرح شد. و قبل از آنان كسى اين مسئله را مطرح نكرده بود. و آن اين است كه خداوند متعال با تغيير اسباب ، مسببات را تغيير مى دهد، مثلا به علت (صله رحم ) عمر كسى را زياد مى كند كه به والدين يا اقربايش كمك مى كند و در اثر عقوق و قطع رحم ، عمر او را ناقص مى گرداند و هكذا...
و اهل سنت چون از اين معنا غافل هستند لذا به شيعه حمله كرده اند بدون آنكه در گفتار شيعه دقت كنند، مثلا فخر رازى در تفسير (( يمحوا الله ما يشاء و يثبت )) گفته است : رافضى ها مى گويند (بداء) بر خداوند جايز است . بداء اين است كه خداوند چيزى را بداند و سپس خلاف آن براى خداوند ثابت شود!(149)
در كافى از زراره از امام باقر يا امام صادق - عليهماالسلام - نقل شده است كه فرموده است : ( (( ما عبد الله بشى ء مثل البداء )) ؛ يعنى : خداوند با چيزى مثل (بداء) عبادت نشده است ).
و در روايت هشام بن سالم از امام صادق - عليه السلام - نقل نموده كه حضرت فرمود: (( ما عظم الله بمثل البداء )) (150). معناى اين هر دو حديث ، كاملا معلوم است كه يعنى : تغيير اسباب ، مسببات و علل و معلول در دست خداوند است . محمد بن مسلم از امام صادق - عليه السلام - نقل كرده است كه فرمود: (( ما بعث الله نبيا حتى ياءخذ عليه ثلاث خصال : الا قرار له بالعبودية و خلع الانداد و ان الله يقدم من يشاء و يؤ خر من يشاء )) (151).
يعنى : (خداوند متعال هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد مگر آنكه ابتدا سه عهد را از او گرفت : اول اقرار به عبادت خداوند دوم : از بين بردن بتها و سوم اينكه : اختيار جريانهاى عالم در دست خداوند است و آنچه را كه بخواهد جلو مى اندازد و آنچه را كه بخواهد به تاءخير مى اندازد).
آيت الله خوئى در البيان مى فرمايد: قضاى الهى به سه قسم تقسيم مى شود:
اول : قضايى كه كسى را از بندگانش بر آن مطلع نكرده و علم مخزونى مى باشد كه مخصوص خودش فرموده است . در اين قضاء و علم ، بدون شك (بداء) واقع نمى شود. بلكه در بسيارى از روايات اهل بيت - عليهم السلام - وارد شده كه منشاء (بداء) همين علم است يعنى از آن سرچشمه مى گيرد. ابوبصير از امام صادق عليه السلام - نقل كرده است كه فرمود:
(( ان لله علمين علم مكنون مخزون لايعلمه الا هو، من ذلك يكون البداء، و علم علمه ملائكته و رسله و انبيائه و نحن نعلمه )) (152).
خلاصه اين حديث شريف ، اين است كه در علم اول ، بداء حاصل نمى شود، بلكه آن ، منشاء بداء و علت بداء است .
دوم : قضايى كه خداوند متعال آن را به ملائكه و انبياء خبر داده است كه آن حتما واقع خواهد شد. در اين قضا نيز (بداء) حاصل نمى شود؛ زيرا لازمه اش اين است كه خداوند متعال خود و ملائكه و پيامبرانش را تكذيب كند. و اين محال است .
عياشى از فضيل نقل كرده است كه مى گويد: از حضرت ابوجعفر امام باقر - عليه السلام - شنيدم كه مى فرمود: (از امور حتمى ، امورى هستند كه لامحاله واقع مى شود. و باز از امور برخى امور هستند كه موقوفه و مشروط عندالله هستند. خداوند از آنها آنچه را بخواهد جلو مى اندازد و آنچه را كه بخواهد محو مى كند. و آنچه را بخواهد اثبات مى كند. و كسى از بندگانش را به اين مشروط واقف نكرده است . و اما آنچه رسولان خبر داده اند لامحاله انجام خواهد شد؛ زيرا خداوند نه خودش را تكذيب مى كند و نه پيامبرانش و نه ملائكه اش را):
(( روى العياشى عن الفضيل قال : سمعت اباجعفر عليه السلام يقول من الامور المحتومة امور جائية لامحالة و من الامور موقوفة عند الله يقدم منها ما يشاء، و يمحوا ما يشاء و يثبت ما يشاء لم يطلع على ذلك احدا - يعنى الموقوفة - فاما ما جائت به الرسل فهى كائنة لايكذب نفسه و لا نبيه و لا ملائكته )) (153).
سوم : قضايى است كه خداوند آن را به پيامبر و ملائكه اش خبر داده است كه آنها واقع خواهد شد ولى مشروط است به اينكه اراده خداوند برخلاف آن تعلق نگيرد. و اين همان قسم است كه در آن بدا واقع مى شود. روايات اهل بيت - عليهم السلام - حاكى است كه خداوند متعال به انبياء و ملائكه خبر مى دهد و نيز به ملائكه خبر مى دهد كه باز اراده و مشيت مرا هنگام وقوع ، در نظر بگيريد.
امام صادق - عليه السلام - به ابن مسكان فرمود: چون شب قدر گردد، ملائكه و روح و كاتبان (سرنوشتها)، به آسمان دنيا نازل مى شوند و آنچه از قضاى خداوند در آن سال باشد آن را مى نويسند. و چون خداوند بخواهد چيزى را مقدم يا مؤ خر كند و يا چيزى را كم كند، به ملك امر مى كند تا آنچه را كه خداوند بخواهد آن را محو كند و آنچه را اراده نمايد، ثبت نمايد و آن را بنويسد:
(( عن عبدالله بن مسكان عن ابى عبدالله عليه السلام قال : اذا كان ليلة القدر نزلت الملائكة و الروح و الكتبة الى سماء الدنيا، فيكتبون ما يكون من قضاء الله تعالى فى تلك السنة فاذا اراد الله ان يقدم شيئا او يؤ خره او ينقص شيئا امر الملك ان يمحوا ما يشاء ثم اثبت الذى اراده )) (154).
على بن ابراهيم در تفسير خود، ذيل آيه (( فيها يفرق كل امر حكيم )) (155) مى گويد: پدرم از ابن ابى عمير از عبدالله بن مسكان از امام باقر و امام صادق و امام كاظم - عليهم السلام - نقل كرده كه همه آنها در تفسير (فيها يفرق كل امر حكيم ) فرمودند: خداوند هر كار حق يا باطل و هر چه در آن سال خواهد بود، در شب قدر مقدر مى كند. ولى (بداء و مشيت ) دست خداوند است . از اجلها، ارزاق ، بلاها، عارضه ها و امراض ، آنچه بخواهد مقدم و يا موخر مى دارد و در آنها آنچه بخواهد مى افزايد و آنچه بخواهد كم مى كند:
(( حدثنى ابى عن ابى عمر عن عبدالله بن مسكان عن ابى جعفر و ابى عبدالله و ابى الحسن عليهم السلام فى تفسير قوله تعالى : (فيها يفرق كل امر حكيم ) اى يقدر الله كل امر من الحق و من الباطل و ما يكون فى تلك السنة ، و له البداء و المشية يقدم ما يشاء و يؤ خر ما يشاء من الاجال و الارزاق و البلايا و الاعراض و الامراض ، و يزيد فيها ما يشاء و ينقص ما يشاء...)) (156).
اين مطلب را با نقل يك روايت از امام رضا - عليه السلام - به پايان مى بريم : (( عن البزنطى عن الرضا عليه السلام قال :... قال ابوعبدالله و ابوجعفر و على بن الحسين و الحسين بن على و الحسن بن على و على بن ابى طالب عليهم السلام : و الله لولا آية فى كتاب الله لحدثناكم بما يكون الى ان تقوم الساعة : يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب )) (157).
يعنى : (امام رضا - عليه السلام - فرمود: ابوعبدالله و ابوجعفر و على بن حسين و حسين بن على و حسن بن على و على بن ابيطالب - صلوات الله عليهم - فرموده اند: به خدا قسم اگر يك آيه در قرآن نبود، همه آنچه را كه واقع خواهد شد، تا قيام قيامت ، به شما خبر مى داديم . و آن آيه : (( يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب )) است .
يعنى : خداوند به ما خبر داده و ما مى دانيم اما ممكن است آنچه را كه خبر داده عوض كند و يا تغيير دهد. اين حديث شريف ، در تفسير عياشى ، ج 2، ص 215 از زراره از امام باقر از امام سجادعليهماالسلام - نقل شده است .
تاءثير عالم سفلى در عالم علوى
قرآن مجيد، به طور صريح مى فرمايد: اين جهان با انسان در حال داد و ستد است . و كارهاى عالم سفلى و پايين ، در عالم علوى و بالا اثر مى گذارد، براى نمونه به چند آيه شريفه اشاره مى كنيم :
1- (( و ضرب الله مثلا قرية كانت امنة مطمئنة ياءتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون )) (158).
يعنى : (خداوند مثل مى زند شهرى را كه در حال امن و آرامش بود و روزى اش از هر طرف به طور فراوان مى آمد. ولى اهل آن به نعمتهاى خدا كفران و ناسپاسى كردند، لذا خداوند لباس گرسنگى و ترس را بر آنها چشانيد (نعمت را مبدل به قحطى و ايمنى را به ناامنى مبدل كرد) اين بخاطر كارهاى آنها بود).
اين يك نمونه صريح ، از داد و ستد انسان و جهان و اثر گذاشتن كارهاى پايين در تصميم عالم بالاست كه خداوند در اثر كارهاى ناپسند آنها سرنوشتشان را عوض كرده است .
2- (( و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما يكسبون )) .(159)
يعنى : (اگر اهل آباديها ايمان اورده و تقوا پيشه مى كردند، هر آينه بركاتى از آسمان و زمين براى آنها مى گشوديم . وليكن گفته هاى ما را تكذب كردند و در اثر كارهايشان ، انها را گرفتيم ).
اين آيه نيز مانند ايه سابق ، صريح است در تاثير عالم دنيا در كار عالم بالا كه اثر ايمان و تقوا (بركات ) و نتيجه تكذيب (گرفتارى ) است .
3- (( فلولا كانت قريه امنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس لما امنوا كشفنا عنهم عذاب الخزى فى الحياه الدنيا و متعناهم الى حين )) (160)
يعنى : (چرا نشد كه قريه اى ايمان آورد و ايمانش به او نفع مى دهد، مگر قوم يونس كه چون ايمان اوردند، عذاب خوار كننده را در دنيا بركنار كرديم و تا مدتى متاعشان داديم ).
ايمان ، دعا و تضرع ، تقدير را عوض كرد و نقمت و بلا را به صحت و عافيت و نعمت ، مبدل نموده است .
4- )) ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم (161).
يعنى : (خداوند حال هيچ قومى را دگرگون نخواهد كرد تا زمانى كه آن قوم ، حالشان تغيير دهند).
5- )) ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمه انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم (162))) .
يعنى : (حكم ازلى خداوند) اين است كه خداوند نعمتى را كه به قومى عطا كرد، تغيير نمى دهد، با وقتى كه آن قوم ، حال خود را تغيير دهند).
مراد از (ما) در (ما بانفسهم ) در هر دو آيه ، استعداد و لياقت انسانهاست ، يعنى تا قيامت و استعداد خود را از دست نداده و اهليت نعمت را داشته باشند، نعمت پايدار خواهد ماند. اما وقتى اهليت و صلاحيت را از دست دادند، خداوند نيز نعمت را تغيير خواهد داد.
آيات زيادى در اين زمينه آمده است كه نمونه هاى بالا به طور اشاره و گذرا بود.
همچنين است رواياتى كه درباره دعا وارد شده است از قبيل :
1- (( عن الصادق عليه السلام قال : ان الدعا يرد القضا و قد نزل من السماء و قد ابرم ابراما)) (163).
يعنى : (دعا، قضاى حتمى خداوند را كه از آسمان نازل شده و شديدا محكم شده است بر مى گرداند).
و نيز درباره احسان و صدقه آمده است :
2- (( عن ابى جعفر عليه السلام قال : البرو الصدقه ينفيان الفقر و يزيدان فى العمر و يدفعان تسعين ميته اسوء (164).
يعنى : (امام ابوجعفر- عليه السلام - فرمود: نيكى و صدقه ، فقر را از بين مى برند و عمر انسان را زياد مى كند و نود مرگ سوء را دفع مى سازند).
گفتارى پيرامون برزخ
در موارد متعدد از قرآن مجيد، بحث حائل و برزخ عنوان شده كه ميان دو آب و دو دريا واقع است . و از آميختن آن دو، جلوگيرى مى كند. اكنون مى خواهيم بدانيم كه منظور از آن (حائل و برزخ ) چيست ؟ بدين منظور، ابتدا آيات شريفه را نقل نموده ، سپس به بررسى آنها مى پردازيم :
1- (( مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا يبغيان )) (165)
يعنى : (دو دريا را فرستاد (يا آميخت ) كه با هم ملاقات مى كنند ولى ميان آنها حائل و برزخى است كه به هم تجاوز نمى كنند).
2- (( (و هو الذى مرج البحرين هذا عذب فرات و هذا ملح اجاج و جعل بينهما برزخا و حجرا محجورا) (166)
يعنى : (او (خداوند) كسى است كه دو دريا را به هم آميخت اين يكى شيرين و گوارا است و اين ديگر شور و تلخ است . و ميان آن دو برزخ و حائلى و منعى منع شده قرار داد (حجرا محجورا به جاى : لا يبغيان است ).
3- (( امن جعل الارض قرارا و جعل خلالها انهارا و جعل لها رواسى و جعل بين البحرين حاجزاء اله مع الله بل اكثرهم لا يعلمون )) (167).
يعنى : (آيا معبودهاى مشركان بهتر است يا خدايى كه زمين را قرارگاه گردانيد و در وسط ان نهرها قرار داد و براى زمين كوههاى استوار آفريد. و ميان دو دريا مانعى به وجود آورد. آيا معبودى با خداهست ؟ نه ، معبودى با او وجود ندارد بلكه بيشتر شان نادانند).
دقت در آيات شريفه فوق ، نشان مى دهد كه منظور از (دو دريا) يكى درياهاى روى زمين است كه همه شور و تلخ و داراى املاحند، ديگرى آبهايى است كه در دل زمين مى باشد. اگر ما توجه كنيم كه مثلا در عرض يك سال چه مقدار اب شيرين ، توسط چشمه ها، قناتها، چاهاى عميق ، موتور پمپ ها و امثال آن ، از زمين كشيده و بيرون ريخته مى شود، ان وقت خواهيم دانست كه آبهايى كه در دل زمين هستند، واقعا دريا و درياهاست .
اما چطور مى شود كه درياها و اقيانوسهاى شور و تلخ ، آبهاى دل زمين را شور و تلخ نمى كنند. بزرگترين علت اين امر، جداره هاى اعماق زمين و ارتفاع بستر رودخانه هاست كه مانع مى شوند تا اين دو دريا يكديگر را از اثر بيندازند. والا آبهاى دل زمين ، شور و تلخ مى شد. و زندگى و حيات از بين مى رفت . حقيقتا جا داشت كه خداوند آن را در قرآن كريم مطرح سازد و ان را از جمله مواهب و نعمتهاى خويش بشمارد.
در الميزان ذل آيه : (بينهما برزخ ...) فرموده است : بهترين چيزى كه در اين رابطه گفته شده آن است كه : مراد از (بحرين ) درياى شور است كه تقريبا سه ربع كره زمين را فرا گرفته ، و مطلق درياى شيرين كه در مخازن زمين ذخيره شده است ؛ چشمه ها از آن شكافته و نهرها از آن جارى شده است و در درياى شور مى ريزند. اين دو، پيوسته به هم مخلوط مى شوند ولى حائلى - كه جداره هاى مخازن زمين باشد. ميان آن دو هست كه نمى گذارد و درياى شور، به درياى شيرين تجاوز كند.
آن را شور گرداند و زندگى از بين برود، و بالعكس .
طنطاوى مراغى در تفسير خود راجع به آيه 19 از سوره رحمن ، محل التقاء رود نيل و درياى مديترانه را مثل زده و مى گويند: نه آب تلخ دريا، آب شيرين را تلخ مى كند نه بالعكس . ولى اين سخنان قابل قبول نيست .
سيوطى در تفسير الدرالمنثور از ابن عباس نقل كرده كه (بحرين ) را به على و فاطمه - عليهما السلام و (برزخ ) را به رسول خدا - صلى الله عليه و آله (ولولؤ و مرجان ) را به حسينن عليهما السلام - تفسير كرده است :
(عن ابن عباس فى قوله (مرج البحرين يلتقيان ) قال : على و فاطمة (بينهما برزخ لا يبغيان ) قال : النبى صلى الله عليه و آله و سلم (يخرج منهما اللوء لوء و المرجان ) قال الحسن و الحسين ) (به نقل از الميزان ).
امين الاسلام طبرسى آن را در مجمع البيان از سلمان فارسى و سعيد بن جبير و سفيان ثورى نقل كرده است . در تفسير قمى نقل شده كه يحيى بن سعيد مى گويد:
(( سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول : فى قول الله تبارك و تعالى (مرج البحرين يلتقان بينهما برزخ لايبغيان ) قال على و فاطمة بحران عمقيان لا يبغى احدهما على صاحبه (يخرج منهما اللوء لوء و المرجان ) قال : الحسن و الحسين )) .
ناگفته نماند كه آن يك نوع تطبيق است نه اينكه منطوق آيات شريفه باشد.
برزخ و ارواح سه گانه
از قرآن مجيد فهميده مى شود كه ارواح انسنها در عالم برزخ ، به سه گروه تقسيم مى شوند، اول : ارواحى كه در نعمت و شادى هستند.
دوم : ارواحى كه در عذاب و زحمت مى باشند.
سوم : ارواحى كه در بى خبرى محض قرار دارند و چيزى نمى دانند بلكه فقط هنگامى كه در قيامت زنده شدند، خواهند دانست كه مدتهاى زياد در برزخ بوده اند.
مرحوم شيخ مفيد در (تصحيح الاعتقاد) - كه شرح و نقد عقايد صدوق - عليه الرحمه - است مى فرمايد: آنچه از حديث در اين باب به ثبوت رسيده آن است كه : ارواح بعد از موت اجساد، دو قسم هتسند؛ قسم اول : منتقل مى شوند به ثواب و عقاب ارواح منعم و معذب ) قسم دوم : باطل شده و چيزى از ثواب و عقاب را درك نمى كنند. قسم اول كسانى هستند كه داراى ايمان محض و كفر خالص بوده اند... قسم دوم آنهايى مى باشند كه دراى ايمان محض و كفر محض نيستند. و قرآن و حديث از اين حقيقت پرده برداشته اند.(168)
ابتدا به قسم سوم يعنى ارواح بى خبر مى پردازيم و آن را بررسى مى نماييم ، توجه بفرماييد:
(( ويوم تقوم الساعة يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعة كذلك كانوا يوفكون و قال الذين اوتوا العلم و الايمان لقد لبثتم فى كتاب الله الى يوم البعث فهذا يوم البعث ولكنكم كنتم لا تعلمون )) .(169)
يعنى : (ياد كن روزى را كه قيامت بر پا شود، گناهكاران قسم مى خورند كه جز ساعتى و زمان اندكى در برزخ مكث نكرده اند. در دنيا نيز چنين منحرف بوده و باطل را به جاى حق مى گرفتند. در آن وقت آنهايى كه داراى علم و ايمان خالص بوده و طول عالم برزخ را دانسته اند، به آنها مى گويند: شما تا روز قيامت كه امروز است در علم خدا مكث كرديد و ليكن از جهل بر آن آگاه نبوديد).
در اين آيه شريفه كاملا روشن است كه آن گروه ، بودن در برزخ و عالم مرگ را ندانسته اند. تا جايى كه امين الاسلام طبرسى در مجمع البيان مى فرمايد: هر كس با اين ايه استدلال كند كه عذاب قبر وجود ندارد، بيهوده گفته است ؛ زيرا ما گفته ايم كه مانعى ندارد آنها اول عذاب قبر را ببينند و سپس در عالم بى خبرى واقع شوند.
بنابراين ، منظور از (المجرمون ) در آيه شريفه كسانى هستند كه نه داراى ايمان خالص مى باشند و نه كفر خالص . و كسانى هستند كه امام صادق - صلوات الله عليه - درباره آنها فرمود: (يلهى عنهم ) (چنانكه خواهد آمد) آيات ذيل نيز مفيد مطلب فوق مى باشند:
(( يوم ينفخ فى الصور و نحشر المجرمين يومئذ زرقا يتخافتون بينهم ان لبثتم الا عشرانحن اعلم بما يقولون امثلهم طريقة ان لبثتم الا يوما)) .(170)
يعنى : (ياد كن روزى را كه در صور دميده مى شود و گناهكاران را در آن روز، كبود چشم (يا كور) محشور مى كنيم ، ميان خويش اهسته مى گويند: فقط ده روز (در برزخ ) توقف كرده ايد. ما به آنچه مى گويند، داناتريم . و آنكه داراى صوابترنى راه است مى گويد: مكث نكرده ايد، مگر فقط يك روز).
آنها پنهانى به همديگر دورغ نمى گويند، بلكه آن طور مى دانند، آهسته سخن گفتن ظاهرا براى رعب و ترس است . بنابراين ، ماندن در برزخ را درك نكرده و چنان گفته اند.
در هر دو آيه شريفه كلمه (مجرمين ) آمده است : در اولى (يقسم المجرمون ) و در دومى (نحشر المجرمين ) بنابراين ، منظور از آنها كسانى هستند كه داراى ايمان خالص و كفر خالص نيستند مرحوم طبرسى هنگام قنل اقوال درباره آيه شريفه مى فرمايد: و گويند: طولانى بودن مكث در قبور براى آنها محسوس نيست گويى خوابيده بودند و بيدار شده اند: (( و قيل فى القبر يذهب عنهم طور لبثهم قى قبورهم كانهم كانوا نياما فانتيهوا)) .
در تاءييد آيات شريفه ، روايات معصومين - عليهم السسلام - قابل دقت است ؛ مثلا امام صادق - عليه السلام - مى فرمايد:
(( عن عبدالله بن سنان ابى عبدالله عليه السلام قال : انما يسئل فى قبره من محض الايمان محضا و الكفر محضا و اما ما سوى ذلك فيلهى عنهم )) .
يعنى : (در قبر فقط از كسى سوال مى شود كه مؤ من خالص يا كافر خالص باشد، اما غير از اين دو گروه ، رها كرده مى شوند).
اين حديث در كافى از ثقه جليل عبدالله بن سنان از امام صادق - عليه السلام - و نيز با سند ديگرى از ابى بكر حضرمى ، از آن حضرت و با سند سومى از محمدبن مسلم از آن حضرت نقل شده است . و ايضا اين حديث از ابن بكير از امام باقر - عليه السلام - و نيز از ابو بكر حضرمى از آن حضرت منقول است (171). مرحوم صدوق ان را در فقيه (172). به طور ارسال مسلم ، نقل كرده و مى گويد:
(( (قال الصادق عليه السلام : لا يسل فى القبر الا من محض الايمان ...).
نظرات شما عزیزان: