مگنتوكارديوگرام(نوار مغناطيسي قلب) و مگنتوانسفالوگرام (نوار مغناطيسي مغز)
يك جريان بار الكتريكي ميدان مغناطيسي توليد ميكند، و هنگام غيرقطبي شدن و دوباره قطبي شدن در قلب نيز ميدان مغناطيسي ايجاد ميشود. مگنتوكارديوگرافي اين ميدانهاي بسيار ضعيف اطراف قلب ر ااندازه ميگيرد. ثبت ميدان مغناطيسي قلب مگنتوكارديوگرام (MCG) نام دارد.
ميدان مغناطيسي اطراف قلب تقريباً 11-10*5 تسلا (T) يا يك ميليونيم ميدان مغناطيسي زمين است (يكاي cgs براي ميدان مغناطيسي گوس است؛ gauss 104=T1). براي اندازه گيري ميدانهايي با اين وسعت بايد از آشكارسازهاي بسيار حساس به ميدان مغناطيسي (مگنتومتر) و اتاقهايي استفاده شود كه از نظر مغناطيسي حفاظت شده باشد. يكي از انواع آشكارسازها كه SQUID نام دارد (ابزار تداخلي كوانتومي ابر رسانا)، تقريباً در k5 عمل ميكند و ميتواند ميدانهاي مغناطيسي ثابت (dc) و يك ميداني متناوب به كوچكيT 14-10 را مشخص كند. SQUID به اندازهاي حساس است كه اگر كسي از 400 متري يك آهن رباي نعلي شكل عبور كند، تغيير حاصل در ميدان مغناطيسي را مشخص ميكند.
شكل (1) آرايش معمول براي گرفتن يك MCG را نشان ميدهد. پروب آشكارساز مغناطيسي در دماي كم در يك دوار تقريباً با بدن بيمار در تماس است و با حركت دادن دوار نقاط مختلف قفسه سينه را اندازه گيري ميكند. برونده آشكارساز مغناطيسي محلي خارج از اتاق حفاظت شده ثبت ميشود. زمان به دست آوردن هر MCG كمتر از يك دقيقه است.
با MCG بدون استفاده از الكترودهاي مماس بر بدن اطلاعاتي در مورد قلب به دست ميآيد. از آنجا كه ECG و MCG از حركت بار الكتريكي يكساني منتج ميشود، طرحهاي مشابهي دارد و ميتوان آنها را با يكديگر مقايسه كرد. در شكل (2)، MCG و ECG مشاهده ميشود كه از نقاط گوناگون روي قفسه سينه يك فرد گرفته شده است. با بررسي موارد MCGها مشخص ميشود. در ميدان مغناطيسي بين محل H5 و H7 تفاوت چشمگيري وجود دارد كه حاصل اختلاف حركت جريان الكتريكي در قلب است.
با MCG داده هايي در اختيارمان قرار ميگيرد كه از ECG به دست نميآيد، زيرا MCG ميدانهاي مغناطيسي حاصل از جريانهاي مستقيم را كه در ماهيچه آسيبديده و بافت عصبي به وجود ميآيد، اندازه ميگيرد. اگر پيش از حمله قلبي آسيبي در قلب ايجاد شود، با استفاده از اين دادهها ميتوان آن را تشخيص داد. براي تعيين سودمندي MCG پژوهشهاي بيشتري لازم است.
از مگنتومتر SQID براي ثبت ميدان مغناطيسي اطراف مغز نيز استفاده ميشود. ثبت اين ميدان مگنتوانسفالوگرام (MEG) نام دارد. ميدان مغناطيسي مغز هنگام ريتم آلفا تقريباً T 13-10*1 است كه يك بيليونيم ميدان مغناطيسي زمين است. MEG نيز مانند MCG ميدانهاي حاصل از جريانهاي مستقيم را اندازه گيري ميكند.
به دست آوردن چنين اطلاعاتي با EEG اصولاً غيرممكن است. در شكل، مواردي از MEG و EEGهاي طبيعي و غيرطبيعي را ميبينيد كه همزمان ثبت شده است. توجه به اين نكته ضروري است كه MEG و EEG با يكديگر متفاوت اند. بررسي هاي بيشتري لازم است تا سودمندي باليني MEG ثابت شود.
شكل EEGها و MEGهايي كه همزمان ثبت شده اند. (a) ريتم آلفاي حاصل از مغز يك فرد طبيعي در MEG و EEG مشخص است. در مرحله اول (سر دور) مگنتومتر از سر دور شده است. براي گرفتن MEG مگنتومتر در O1 شكل ؟؟ قرار ميگيرد. الكترود EEG را نيز در همان محل قرار ميدهند (b) تغييرات گسترده مغز يك بيمار صرعي كه در اثر تهويه شديد (هيپرونتلاسيون) ايجاد شده است.
مگنتومتر را در نزديك گيجگاه راست جاي ميدهند. سه الكترود EEG را در (a) گيجگاه راست (b) بالاي گوش راست و (c) پشت سر قرار ميدهند. يكي از تفاوتهاي MEG و EEG در آن است كه بخش بزرگي از امواج Hz 5 موجود در هر سه EEG در MEG وجود ندارد.
همه ميدانهاي مغناطيسي كه در بدن توليد ميشود، حاصل جريانهاي يوني نيست. بدن به آساني در معرض آلودگي با مواد مغناطيسي قرار ميگيرد. مثلاً كارگراني كه با پنبه نسوز كار ميكنند، هوايي را تنفس ميكنند كه داراي ذرات اكسيد آهن است. باري تخمين ميزان غبار پنبه نسوز تنفس شده، ميتوانيم از اندازه ميدان مغناطيسي حاصل از اكسيد آهن در ششهاي يك كارگر استفاده كنيم.
ميدانهاي مغناطيسي حاصل از قفسه سينه كارگراني كه با پنبه نسوز كار ميكنند، تقريباً يك هزارم ميدان مغناطيسي زمين است (T 8-10*5). در شكل ؟؟ اسكنهاي افرادي را ميبينيد كه به آلودگي مغناطيسي مبتلا هستند.
سيستم هاي ثبت سيگنالهاي بيو مغناطيس
بيومغناطيس اصطلاحي جا افتاده براي بررسي دستگاههاي بيولوژيك توسط اندازه گيري ميدانهاي مغناطيسي بسيار ضعيفي كه توليد ميكنند، است. تاكنون تمايل باليني اصلي به سمت مطالعه فعاليت الكتريكي مغز بوه است. بيومغناطيس را ميتوان به صورت مطالعه پديده هاي مغناطيسي در ارتباط با پديده هاي الكتريكي (اغلب ثبت فعاليتهاي الكتريكي قلب و مغز) تعريف كرد. دلايل چندي براي ميل زياد به استفاده از اين نوع اندازه گيريها در معاينات تشخيصي وجود دارد. اندازه گيريهاي مغناطيسي غيرتهاجمي است؛ بنابراين در مصارف باليني مورد توجه قرار دارد. اندازه گيريهاي مغناطيسي غالباً اطلاعاتي را به طور مكمل براي نوع مشابه الكتريكي خود به دست ميدهد
. اندازه گيري هاي مغناطيسي به دليل افزايش شناخت ما از پديده هاي الكتريكي مربوط با ارزش است. محتويات فركانس سيگنال مغناطيسي معمولاً در گستره فركانس پايين قرار دارد. در اين بخش از زنگ تحقيق به بررسي اساس سنسورهاي بيومغناطيسي پرداختهايم.
مطالعه فعاليت مغناطيسي مغز (ثبت فعاليت مغناطيسي مغز MEG) و ميدان مغناطيسي قلب (ثبت فعاليت مغناطيسي قلب MCG) امروزه از كاربردهاي اصلي مغناطيس در رشته پزشكي است. با توزيع ميدان مغناطيسي به دور مغز تعيين دقيق منشأ محل حمله هاي صرع ميسر شده است كه اين كار با استفاده از ميدان الكتريكي يعني ثبت فعاليتهاي الكتريكي مغز مشكل بود. ميدانهاي مغناطيسي توسط بافتهاي سر تضعيف يا مختل نميشود.«Cohen» اولين كسي بود كه ريتمهاي فوري مغز را در گستره فركانسي 8 تا Hz 12 ثبت كرد. در چند مقاله مروري پيشرفت بيومغناطيس مغز مورد بحث قرار گرفته است.
فعاليت مغناطيسي و الكتريكي قلب داراي شكل منحني هاي مشابه است. در خواندههاي مغناطيسي امواج P، QRS و T را ميتوان به آساني تشخيص داد. «Cohen»، «Chandler» اولين كساني بودند كه ميدان مغناطيسي قلب را با استفاده از يك مغناطيس سنج پيچه القايي نگاشتند. در ماهيچه قلب، كانونهاي به وجود آورنده آريتمي قلبي را ميتوان با استفاده از تحليل فعاليت مغناطيسي قلب بهتر مكانيابي كرد. «Nakaya»، «Mori» اخيراً بر ثبت فعاليت مغناطيسي قلب مروي كرده اند.
ثبت فعاليتهاي ريه به طور مغناطيسي
عملكرد ششها را ميتوان با استفاده از ميدان مغناطيسي كه از ذرات تنفس شده به وجود ميآيد، تحليل كرد. هنگامي كه كارگرهاي صنعتي و معدن مقادير زيادي از گرد و غبار را تنفس ميكنند، مقداري از گردوغبار تنفس شده در ريه ها باقي ميماند كه ميتوان آنها را توسط ميدانهاي خارجي، مغناطيسي كرد. «كوهن» از خواص مغناطيسي گرد و غبار تنفس شده براي برآرد محتويات گرد و غبار لايه ها استفاده كرده است. يك تكنيك اسكن مغناطيسي مشهور به ثبت فعاليتهاي ريه به طور مغناطيسي براي اين مسأله خاص به وجود آمده است.
كاليوماكي و همكارانش و استرونيك مقالاتي براي مرور اين زير رشته خاص بيومغناطيس نوشتهاند. بسياري از كارگرهاي صنعتي گردوغبار را تنفس ميكنند كه در برخي ممكن است اثرات منفي بلند مدت داشته باشد. ذرات آلودهاي كه تنفس شده و در ريه كارگران صنعتي باقي ميماند، داراي ذرات مغناطيسي است كه ميتوانند يك ميدان مغناطيسي به وجود آورده و به طور غيرتهاجمي با وسايل حساس امروزي اندازه گيري شود. از اطلاعات به دست آمده از اين نوع اندازه يريها ميتوان براي برآورد بار گرد و غبار كل ريهها استفاده كرد. يك جزء معمول در گردوغبار تنفسي سنگ آهن Fe3O4 است.
شكل (1) فرآيند مغناطيسي كردن و آشكارسازي ذرات مغناطيسي را در ريه ها نشان ميدهد. در حضور يك ميدان مغناطيسي با اندازه 10 تا mT 35، ذرات گردوغبار مغناطيسي شده و با ميدان مغناطيسي خارجي همراستا ميشود. سرعتي كه ذرات گردوغبار با ميدان هم راستا ميشود به اندازه ميدان بستگي دارد. معمولاً چند ثانيه (تا حداكثر 20) براي هم راستا كردن ذرات كافي است. نگاشت ميدان مغناطيسي با استفاده از يك مغناطيسسنج SQUID انجام ميشود.
اندازه گيري با پيچه القايي
اگر پيچه القايي به كار رفته در دماي اتاق در معرض يك ميدان مغناطيسي متغير با زمان قرار گيرد، ولتاژ القا شده با مشتق زمان شار و تعداد دورهاي سيمپيچ متناسب است.
فرمول
eind ولتاژ القا شده، N تعداد دورها و (فرمول 2) مشتق شار نسبت به زمان است. اندازه گيريهايي كه بر مبناي پيچه القايي است تنها داراي مصارف محدودي در اندازه گيريهاي بيومغناطيسي است. حساسيت محدود است اما اگر از هسته اي با نفوذپذيري بالا استفاده شود، اين ميزان تا حدي بالا خواهد رفت. «باول» و «مك في» از پيچه مغناطيسي در مطالعات اوليه خود روي ميدان مغناطيسي قلب استفاده كردند. آنها از دو پيچه استفاده كردند كه هر يك داراي دو ميليون دور پيچيده شده به دور يك هسته ساخته شده از مواد مغناطيسي بود. خروجي ولتاژ در مرتبه 30 بود و پس از توقف نويز Hz 60 تقويت شد. شكل موجي كه اين محققان به دست آوردن مشابه ECG بود و MCG (ثبت فعاليتهاي مغناطيسي قلب) ناميده شد. ويكسو و همكارانش خوانده هايي را از يك آكسون منفرد بزرگ يك نوع ماهي (crayfish) ارائه كرده اند. هر دو از پيچه هاي القايي تك قطعهاي يا clip-on كه در اصل براي اندازه گيريهاي اسيلوسكوپي طراحي شدهاند، استفاده كرده اند. حساسيت با اين وسيله استفاده شده در دماي اتاق يك نويز جريان در ورودي 2/1 nA/Hz 15/0 است. اين تكنيك مغناطيسي عصبي، اندازه گيريهاي چندتايي را در امتداد عصب مهيا ميسازد.
سيستمهاي SQUID
«كوهن» و همكارانش مغناطيسسنج با تداخل كوانتوم در ابررسانا و همين طور محفظه محافظت شده را باي اندازه گيري زمان واقع قابل تكثير MCG معرفي كردهاند.
SQUID از اثر «Josephson» جهت اندازهگيري تغييرات بسيار كوچك شار مغناطيسي استفاده كرده است. در 1962، «Josephson» امكان تونل زدن الكترون بين دو منطقه ابررسانا جدا شده توسط يك مانع مقاوم (اتصال ضعيف) را مطرح كرد. اندازه جريان كه مشخصه اتصال ضعيف و كوچكتر ازيك مقدار بحراني نمونهاي است، ميتواند بدن ايجاد افت فشار در سد مقاومتي نفوذ كند.
المان حسكننده در SQUID، يك حلقه ابررساناست كه توسط تقاطعهاي «Josephson» قطع ميشود. به دليل طبع ابررسانايي آن، يك SQUID بايد در دمايي پايينتر از دماي گذرا، Tc كار كند. براي SQUID هاي ساخته شده از نيوبيوم (K3/9=Tc) اين به معناي دماي كاركرد Tc5/0 يا k7/4 است.
SQUIDها معمولاً درحالت d.c يا RF كار ميكنند. اختلاف بين اين دو به حالت يا طرزي كه تقاطع «Josephson» باياس ميشود، ارتباط دارد. RF به سيستمي اشاره دارد كه در آن تغييرات شار توسط يك مدار مخزني رزونانسي آشكار ميشود و به طور القايي با حلقه SQUID پيوست ميشود. در متغير d.c. حلقه SQUID شامل دو پيوند Josephson است و حلقه توسط يك جريان d.c. تغذيه ميشود. تغييرات شار را ميتوان به صورت افت ولتاژ در پيوندها آشكار كرد.
شكل (2) طرز ساخت سيستم SQUID را نشان ميدهد. پيچه آشكارساز تغييرات ميدانهاي مغناطيسي خارجي را حس كرده و آنها را به جريان الكتريكي تبديل ميكند. پيچه ورودي جريانها را به شار مغناطيسي تبديل ميكند. الكترونيك كنترل و سيستم گيرنده دادهها بخشي متداول در دستگاه هستند. تقويتگر SQUID و پيچه آشكارساز ابررسانا هستند و از هليوم مايع براي حفظ سيستم در حالت ابررسانا استفاده ميشود.
پيچه هاي آشكارساز SQUID را ميتوان به چند طريق مرتب كرد: شكل (3) چند مثال را نشان ميدهد. انتخاب ساختار به چند عامل بستگي دارد مانند حساسيت مطلوب، نوع منبع ميدان مغناطيسي مورد مطالعه و ارتباطات بين پيچه آشكارساز و پيچه SQUID. درجه تفكيك فضايي و حساسيت اغلب پارامترهاي مهمي است كه مستقل از يكديگر نيست. حساسيت افزايش يافته از طريق افزايش قطر پيچه به درجه تفكيك فضايي كاهش يافته منجر ميشود.
پيچههاي شيبسنج را ميتوان در SQUIDها براي ارتقاء سطح سيگنال- به نويز بهكار برد. از آنجايي كه شدت ميدان مغناطيسي دوقطبي به طور معكوس با مكعب فاصله بين پيچه و منبع ميدان متناسب است، راستا و اندازه ميدان در نقطهاي دور يكنواخت ميشود. اگر دو پيچه در ميدان با جهتهاي پيچش مخالف توسط يك فاصله جدا شده باشد، آنگاه ميتوان سيستمي كه از ميدانهاي يكنواخت سرپيچي ميكند، داشت.
اولين سيستمهاي SQUID براي كاربردهاي بيومغناطيسي سيستمهاي تككانالي بود. با چنين سيستمي، اندازه گيري در چند محل وقت گير و خسته كننده بود. سيستمهاي چندكانالي براي تسهيل كردن اندازه گيري در چند محل و بالا بردن قابليت اطمينان داده ها معرفي شد.
براي مثال، در اندازه گيريهاي قلب، نگاشت (mapping) كل عضو با چند كانال براي ميسر ساختن اندازه گيريهاي زمان واقع مفيد است.
SQUIDها مانند تبديل كننده هاي جريان به ولتاژ با ضريب بسيار بالا عمل ميكند. خواص نويز در حد عالي قرار دارد. خطي بودن بسيار بالا از خصوصيتهاي يك سيستم SQUID است. حساسيت ورودي ميتواند در مرتبه A/Hz 12-10 باشد. جزئيات تئوري و سيستمهاي مختلف براي اندازهگيريهاي بيومغناطيسي در متون ديگري آمده است.
يك MCG عددي با مؤلفههاي z,y,z آن كه از 60 فرد عادي گرفته شده در شكل (5) ديده ميشود. مؤلفه كل ميدان را نيز ميتوان به صورت بردار، فعاليتهاي قلبي برداري بيان كرد.
نويز مغناطيسي و حفاظت
مغناطيس سنجهاي SQUID وسايلي بسيار حساس و داراي حساسيت كافي براي اكثر اندازه گيريهاي بيومغناطيسي است. در هر حال تعدادي از ميدانهاي مغناطيسي خارجي ميتوانند يك اندازه گيري بيومغناطيسي را مختل كند. ميدان d.c. زمين نزديك به (فرمول 3) T 50 است كه حدوداً يك ميليون برابر بزرگتر از ميدان مغناطيسي توليد شده توسط قلب است. بزرگي اندازه سيگنالهاي مغز حدوداً دو مرتبه كوچكتر از سيگنالهاي قلبي است. نويز در ساختمانهاي آزمايشگاهي در اندازه 1 تا 2/1 nT/Hz 10 در Hz است. قسمتي از نويز را ميتوان توسط پيچههاي گراديانسنج در وسايل SQUID برطرف كرد.
معمولاً شيب سنجهاي 2 يا 3 مرتبه اي بدون كاهش در حساسيت به كار ميرود. اتاقهايي كه به طور مغناطيسي محافظت ميشود نيز ميتواند سطوح نويز زمينهاي را كاهش دهد.
ديوارها از «Mumentall» و آلومينيوم در چند لايه ساخته ميشود. در فركانسهاي پايين عامل حفاظتي، ميتواند به بالايي 104 برسد، اما اين عدد در فركانسهاي بالاتر به شدت كاهش مييابد. شكل (6) طرح يك نمونه اتاق حفاظت شده را نشان ميدهد.
شكل (1): مغناطيسي كردن و آشكارسازي گردوغبار مغناطيسي در ريهها
شكل (2) نمودار بلوكي يك مغناطيسسنج SQUID
شكل (3) انواع مختلف پيچه هاي گراديان سنج براي سيستمهاي SQUID: (a) مغناطيس سنج (b) گراديان سنج مشتق اول (c) گراديان سنج صفحهاي (d) گراديان سنج مشتق دوم (e) گراديان سنج نامتقارن مشتق اول و (f) گراديان سنج نامتقارن مشتق دوم
شكل (4) مولفه هاي xوy و z MCG عادي متوسط در طي كمپلكس QRS. دامنه دوقطبي معادل. m/?Am2 و القاي مغناطيسي مربوطه، B/pT، با mm 120 فاصله از مركز قلب در شكل آمده است.
شكل (5) تصاوير حلقه برداري MCG عادي متوسط در صفحات ساژيتال چپ (x,z) قدامي (y,z) و افقي (y,z)
شكل (6) ساختار يك اتاق حفاظت شده از نظر مغناطيسي
كاربردهاي درماني ميدانهاي مغناطيسي
اين تحريک ها شفا مي بخشند
درد، همواره در كمين ما نشسته است و با ورودش افكار، احساسات و زندگي ما را تحت تأثير قرار ميدهد. آنچه در تمامي انواع دردها به طور مشترك رخ ميدهد بدام افتادن پروتئينهاي خون است. تجمع پروتئينها باعث جذب مايع (التهاب) شده و باعث درد ميشود. بدين ترتيب بعضي از سلولها از تغذيه محروم ميشوند و اگر به وسيله سيستم لفاتيكي از بين نروند به سلولهاي سالم نيز آسيب ميرسانند. اين شرايط منجر به درد، عفونت باكتريايي، آلرژي، بيماريهاي قلبي، فشار خون، آرتريت و يا بيماريهاي كشنده اي مانند سرطان ميشود. انسداد مويرگها به وسيله پروتئينهاي به دام افتاده باعث تحريك پايانه هاي عصبي و احساس درد ميشود. گردش سيستم لنفاتيك باعث دفع سموم، راديكالهاي آزاد و مواد زائد و مايعات از بافتهاي عفوني ميشود.
يكي از راههاي كاهش درد، استفاده از ميدانهاي مغناطيسي است كه در مجاورت بدن قرار ميگيرند. مگنتتراپي موضوع تازهاي نيست. يونانيان باستان عقيده داشتند سنگهاي طبيعي آهنربا داراي قدرت شفابخشي هستند. امروزه اين وسايل به انواع و اشكال گوناگوني در بازار موجود است و ميتوان به روشهاي مختلفي از آنها استفاده كرد. مغناطيسهاي درماني در سراميكها، پلاستيكها و يا نوارهاي ارتجاعي مورد استفاده قرار ميگيرند. معمولاً براي درمان از ديسكهاي مغناطيسي كوچك با شدت ميدان حدود 500-350 گوس، و براي كاهش درد از تشكها و يا بالشتكهاي مغناطيسي استفاده ميشود كه ميدانهاي قويتري ايجاد كنند تا بتوانند كاهش ناشي از فاصله تا سطح پوست را جبران نمايند.
يكي از مكانيزمهايي كه در رابطه با عملكرد ميدانهاي مغناطيسي مطرح ميشود، افزايش جريان خون است. اجزاء فلزي خون ميدان مغناطيسي را به سمت خود كشيده و روي جريان خون اثر دارند.كاهش مواد زايد در خون باعث ميشود سلولهاي قرمز غني شده از اكسيژن به راحتي حركت كنند و باعث ترميم و تغذيه شوند. نهايتاً مويرگها به اندازه اوليه برميگردند و فشار از روي پايانه عصبي برداشته ميشود.
عبور امواج مغناطيسي از بافتها و القاء جريانات ثانويه باعث ايجاد گرما ميوشد كه اين گرما تأثير زيادي در كاهش درد در عضلات متورم و مفاصل دارد. حركت هموگلوبين در عروق خوني تسريع مييابد و مقدار كلسيم و كلسترول خون كاهش مييابد. ساير مواد ناخواسته چسبيده به لبه داخلي عروق كه باعث افزايش فشار خون ميشوند، كاهش مييابد. پاكسازي جريان خون افزياش يافته و فعاليت قلب راحت تر ميشود و درد كاهش يافته يا از بين ميرود.
مروري بر مطالعات انجام شده در مورد تحريكات مغناطيسي وجود آثار مثبت غيرحرارتي تحريكات مغناطيسي بر بافتهاي بدن را تأييد كرده و بسياري از اين آثار به واسطه مطالعات كلينيكي تأييد شده است. از جمله بازسازي عصب، التيام زخم و بافت پيوندي، ديابت ايسكمي ميوكارد و مغز از جمله اين موارد هستند.
امروزه مطالعات انجام شده در مورد استفاده از تحريك كننده مغناطيسي مغز (Transcranial magnetic stimulation) (شكل 1) در درمان بيماريهاي نوروسايكولوژيك نشان ميدهد كه تحريكات مغناطيسي به عنوان وسيله تحقيقاتي و درماني براي اين بيماريها به كار گرفته شده است. وقتي اين تحريك به صورت تحقيقاتي و تشخيصي به كار ميرود، وسيله اي مناسب براي بررسي تحريكپذيري كورتكس، ارتباطات كورتيكال، پلاستي سيتي فلز، فعاليتهاي شناختي و وضعيت بيماري است. عده اي نيز از تحريكات مغناطيسي براي درمان بيماري استفاده كردهاند و مخصوصاً اين تحريكات در مورد افسردگي به كار گرفته شده است. ولي در تفسير نتايج به دست آمده هنوز مشكلاتي وجود دارد. در مجموع ميتوان گفت اين تحريكات وسيله مناسبي براي تحقيقات نوروسايكولوژي بوده و توان تبديل شدن به يك وسيله درماني را نيز دارند. از جمله كاربردهاي درماني اين ميدانها ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
بيماري پاركينسون
تحريكات مغناطيسي مغز (TMS) با فركانس 2/0 هرتز، 6 بار در طي 2 هفته در 12 بيمار دچار پاركينسون ايديوپاتيك اعمال شد. در اين آزمايش مشخص شد كه تحريك لوب پس سري تأثير بر علائم كلينيكي افراد دچار پاركينسون ندارد ولي تحريك لوب فرونتال باعث شد علائم كلينيك فرد بهبود يابد.
تحريكات مغناطيسي با فركانس 5 هرتز و شدت 90% آستانه حركتي در بيماران پاركينسوني با استفاده از آزمونهاي كينريولوژيك و تواناييهاي حركتي بيمار قبل و 24 ساعت بعد از تحريك مغناطيسي نشان ميدهد كه علائم كلينيكي در سمت ديگر بهبود قابل توجهي داشته اما آزمونهاي كنيريولوژيك افزايش سرعت حركت را نشان ندادند. دست خط بعضي از بيماران نيز بهبود پيدا كرد. نتايج اين مطالعه مؤيد نتايج مطالعات قبلي است و نشان ميدهد كه با تحريكات مغناطيسي، علائم اين بيماران حداقل به طور موقتي بهبود مييابد.
در تحريكات مكرر در بيماران پاركينسوني، علائم و وضعيت بيماران توسط تست هاي استاندارد فعاليت بيماران پاركينسوني اندازه گيري شد. اين بيماران قبل و 2 ماه بعد از اعمال تحريكات مورد ارزيابي قرار گرفتند. تحريكات مغناطيسي 60 بار در هر جلسه و به مدت 20 بار در روي لوبهاي فرونتال طرفين اعمال شد. گروه دريافت كننده تحريكات مغناطيسي به طور قابل ملاحظه اي نسبت به گروه كنترل در تستهاي كلينيكي بهبود نشان دادند. از طرفي اثر تحريكات مكرر بر روي كورتكس پري فرونتال مغز براي بررسي آزاد شدن دو پامين نشان ميدهد كه دوپامين در حركت، يادگيري، انگيزه و در بيماريهايي مانند پاركينسون نقش مهمي دارد. كورتكس پري فرونتال نقش مهمي در تنظيم ترشح اين ماده دارد. بررسي ميزان آزاد شدن اين ماده در اثر تحريك مغناطيسي نشان ميدهد كه تحريكات مكرر مغناطيسي كورتكس پري فرونتال باعث آزاد شدن دوپامين در هسته كوديت همان طرف ميشود. تحقيق ديگري در 10 بيمار مبتلا به پاركينسون كه دارو دريافت نميكردند و تحت درمان مغناطيسي با فركانس Hz 5 در ناحيه كورتكس اوليه حركتي قرار گرفتند نشان ميدهد كه يك ساعت پس از پايان تحريك در عملكرد درست مشاهده شد كه نشان ميدهد تحريك مغناطيسي موضعي اين ناحيه بتواند آثار درماني براي بيماران پاركينسوني داشتهباشد.
اثر تحريكات در بهبودي علائم پاركينسون در مطالعات ديگري نشان داده شده است. رابطه بين دوز تحريكات و شدت علائم بررسي شد. 49 بيمار در چهار گروه قرار گرفتند و هر ي ك30 تحريك يك يا دو بار در روز دريافت ميكردند كه در هر گروه شدت تحريكات متفاوت بود. بيماران تا سه ماه بعد مورد بررسي قرار گرفتند. نتايج نشان داد كه بيشترين بهبود در هايپوكينزي در شدت T 57/0 صورت گرفت. گروههاي مختلف ميزان بهبود مختلفي نشان دادند و مشخص شد طولاني بودن اثر درمان با تحريك مغناطيسي ميتواند آن را به وسيله درماني مناسب جهت كاهش عوارض پاركينسون تبديل نمايد.
حس بويايي در بيماران پاركينسوني به طور شايعي دچار اختلال ميشود كه علت آن ميتواند به مسيرهاي دپامنيرژيك هسته بويايي مربوط باشد. تحريك مغناطيسي VHZ باعث بهبودي حس بويايي اين افراد ميشود كه نشان دهنده وابسته بودن به ترشح دوپامين و فعال شدن گيرنده ها به فركانس تحريك است.
پديده يخ زدن در بيماران پاركينسوني باعث اشكال در حركت و راه رفتن شده و منجر به افتادن ميشود. در تحقيقات انجام شده نشان داده شده است كه تحريك مغناطيسي با شدت پيكوتسلا به صورت هفتگي فركانس يخ زدن را در اين به ميزان افراد 50 درصد كاهش داده و فركانس زمين خوردن 80 تا 90 درصد كم ميشود. اين بهبود تا 6 ماه پس از تحريكات باقي ميماند. همچنين علائم ديگري از فلج پيشرونده سوپر انوكلئار نيز كنترل شده كه نشان دهنده مؤثر بودن تحريكات مغناطيسي در درمان اين اختلال است.
مطالعات انجام شده در بيمار دچار پاركينسون كه دچار مشكل اختلال در صحبت كردن بوده و تحت درمان با تحريكات مغناطيسي قرار گرفته نشان ميدهد كه در اين بيمار اختلال تا حد بسيار زيادي كاهش يافته. اين تحريكات به مدت 4 سال به طور منظم هر هفته انجام شده و شدت تحريك در حد پيكوتسلا بوده است. در مواردي كه نظم تحريكات به هم ميخورد مشكل بيمار نيز مجدداً بروز ميكرده است. نتايج اين مطالعه نشان ميدهد كه تحريكات مغناطيسي ميتواند مشكل صحبت كردن اين بيماران را تا حد زيادي حل كند.
بيماري MS
آزمايشات انجام شده در بيماران مبتلا به MS (Multiple Sclerosis) كه دچار آسيب عصب بينايي سمت راست و تاري ديد و مشكلات ديگري در بينايي شده بودند، پس از 2 جلسه دريافت تحريك مغناطيسي با شدت 5/7 پيكوتسلا به مدت 20 دقيقه به صورت ترانس كراينال تغيير زيادي در بينايي فرد به وجود آمد. طوري كه زمان تأخير پتانسيلهاي برانگيخته بينايي به حد طبيعي بازگشت و بينايي فرد بهبود پيدا كرد. به نظر ميرسد علت اين امر ميتواند بازسازي ميلين باشد و بيشتر احتمال ميرود كارآيي نوروترانسفرهاي شبكه و مسيرهاي مركزي بهبود يافته باشند.
همچنين تحريك مغناطيسي سردر بيماران دچار MS كه مشكل اختلال انجام Dual-task مثل راه رفتن و حرف زدن دارند، نشان ميدهد كه پس از دو جلسه دريافت تحريك مغناطيسي كه هر جلسه 45 دقيقه طول ميكشيد با شدت تحريك 5/7 پيكوتسلا باعث بهبود بيماران شده، به طوري كه مشكل صحبت كردن در حين حركت برطرف شده و به علاوه تعداد كلماتي كه ميتوانستند بيان كنند، پنج برابر افزايش يافت.
ضايعات نخاعي
استفاده از تحريكات مغناطيسي مغز و ثبت پتانسيلهاي برانگيخته از عضلات پاراورتبرال سطح ضايع نخاعي توراسيك را به طور دقيق مشخص ميكند. در ضايعات نخاع كمري و گردني، با بررسي عضلات اندامها اين كار به راحتي قابل انجام است، اما در مورد نخاع توراسيك اين طور نيست. در مطالعهاي كه بر روي افراد دچار ضايعه نخاعي بين مهره هاي T4 تا T7 قرار گرفته بودند، معلوم شد به علت عصب گيريهاي چندگانه اين عضلات سطح ضايع را نميتون با اين روش به دقت تعيين كرد. در عين حال استفاده از اين تحريكات ميتواند در عضلا تتنفسي بيماران دچار ضايعات نخاعي ميتواند باعث بهبود عملكرد عضلات بازدم و بهبود فعاليت ريه ها شود. اين روش براي بازآموزي بازدم مناسب است. براي اين كار از كويلهاي مختلفي براي تحريك استفاده ميشود.
همچنين با تحريكات مغناطيسي ميتوان به طور مؤثري مثانه، روده و عضلات تنفسي بيماران مبتلا به ضايعه نخاعي را تحريك كرد. مشكل اين بيماران عدم امكان تحريك يك بافت بدون تحريك شدن بافتهاي مجاور است. به اين منظور پارامترهاي مختلفي كه در پراكنده شدن تحريك تأثير ميگذارند تغيير داده شده اين پارامترها عبارتند از شكل كويل، قطر كويل و تعداد دورهاي موجود در يك حلقه از كويل. اين مطالعات نشان ميدهد كه كويلهاي با قطر زياد، عمق و قدرت تحريك بيشتري نسبت به كويلهاي با تعداد دورهاي زياد دارند. پارامترهاي ارائه شده در اين مطالعه ميتواند به ساخت كويلهاي براي تحريك فانكشنال مغناطيسي كمك نمايد.
تحريك مغناطيسي فانكشنال براي انقباض مثانه و تخليه آن در 22 فرد دچار ضايعه نخاعي نشان ميدهد كه تحريك اعصاب ساكرال در ناحيه سوپراپوبيك ميتواند به عمل تخليه مثانه در اين بيماران كمك نمايد.
مطالعات انجام شده روي بيماران دچار ضايعه نخاعي نشان ميدهد كه با استفاده از تحريك مغناطيسي ناحيه كورتكس به مدت 10 تا 30 ميليثانيه قبل از برانگيختن رفلكس H ميتوان مسيرهاي سالم مانده نخاع را در زماني كه هيچگونه حركت فانكشنال وجود ندارد، مشخص كرد.
ميگرن
آثار تحريك مغناطيسي با فركانس Hz 1 بر روي كورتكس پس سري افراد دچار ميگرن و افراد نرمال نشان ميدهد كه افراد دچار ميگرون داراي تحريك پذيري زيادتري در كورتكس پسسري هستند. مطالعه 15 بيمار دچار ميگرن و 15 بيمار دچار ميگرن و 15 فرد سالم نشان ميدهد كه تحريك مغناطيي Hz 1 باعث مهار كورتكس پس سري در افراد سالم ميشود، ولي ميتواند كورتكس پسسري افراد دچار ميگرن را مهار نمايد. در تحقيقات ديگري آستانه ايجاد فسفون ناشي از تحريك مغناطيسي در بيماران مبتلا به ميگرن و همچنين سردرد برانگيخته شده از طريق تحريكات بينايي مورد بررسي قرار گرفت. تحريكات به كورتكس پسسري و از طريق پوست سر اعمال شد. شدت تحريك كمكم افزوده شد تا فسفون به وجود آيد. تحريكات بينايي نيز به فرد اعمال شد و در صورت بروز سردرد نتايج ثبت ميگرديد. نتايج نشان داد كه تعداد بسيار بيشتري از افراد دچار ميگرن داراي فسفون ميشوند و سردرد ناشي از تحريك بينايي نيز رابطه نزديكي با ايجاد فسفون دارد و تحريكپذيري زياد كورتكس بينايي فرد را مستعد ابتلا به سردرد مينمايد.
صرع
تحريك مغناطيسي با فركانس Hz1 به مدت 15 هفته و دو بار در روز در بيماران صرعي نشان ميدهد كه تحريكات مغناطيسي ميزان تشنج را كاهش ميدهند. پيگيري نتايج پس از 8 هفته نشان ميدهد كه اين تغييرات مختصر و كوتاه مدت هستد.
همچنين كاهش تشنجات در بيماران صرعي با استفاده از تحريك مغناطيسي ميتواند ناشي از تأثير بر غدة پينهآل باشد.
در كنار مطالعات انجام شده از تحريكات مغناطيسي (rTMS) ميتوان جهت كاهش درد ناشي از سكته تالاموسي يانروپاتي عصب تري ژمينال استفاده كرد، اين كاهش درد معمولاً به طور موقتي است يا به عنوان يك ابزار تشخيصي براي پي بردن به اختلالات تيم حركتي در سكههاي ايسكميك حتي در زماني كه علائم كلينيكي وجود نداشته باشد، است.
رشد استخوان
كاربرد ميدانهاي مغناطيسي ضعيف و تغيير با زمان در كنترل انتخابي عملكرد سلول بعد مهيج و جديدي در بيولوژي و پزشكي است. در طي دو قرن گذشته اختللات عضلاني و اسكلتي به طور موفقيت آميزي درمان شده اند و حدنود 4/1 ميليون بيمار با شكستگي مزمن استخواني در دنيا با اين روش غيرتهاجمي، بدون ريسك، راحت و كم هزينه درمان شدهاند. بسياري از پاسخها در سطح سلولي و غيرسلولي مشخص شده و اين امكان براي تغيير و تصحيح فرآيندهاي پاتولوژيك به وسيله ميدانهاي پالسي مغناطيسي پيدا شده است.
در بررسي اثرات تابشهاي طولاني مدت ميدانهاي مغناطيسي پالسي روي ميزان استئوپروز نشان داده شده است كه اين ميدانها ميتوانند از كاهش محتواي استخواني جلوگيري كنند به طوري كه افزايش ميزان جريان خون مغز ميتواند منجر به افزايش حجم استخواني و افزايش فعاليتهاي تكثير سلولهاي استخواني شود.
تأثير داروي هيدروكورتيزون و امواج ميكرويو با شدت كم برروي بافت استخوان موش صحرايي نشان ميدهد كه با اندازه گيري دانسيته استخوان و سرعت امواج ماوراء صوت در استخوان ران نشان داده شده است كه امواج با شدت كم باعث تجديد بافت استخوان ميشود و تابش امواج طي يك مدت طولاني همراه، كاربرد هيدروكورتيزون ميتواند فاكتور مناسبي در ترميم بافت استخوان باشد.
ميدانهاي الكترومغناطيسي پالسي با فركانس 75 هرتز و شدت mT 6/1 بر روي ؟؟ هيدروكسي آپاتيت نشان ميدهد كه اين ميدانها باعث تسريع تجمع استخوان در پروتز ميشوند. اين ميدانها همچنين از استئوپروز در موشهاي ماده بدون تخمدان جلوگيري ميكنند. از طرفي بررسي تأثير ميدانهاي پالسي برروي استئوپروز استخوانهاي ناحيه زانو در افراد دچار ضايعه نخاعي مزمن نشان ميدهد كه تراكم مواد معدني استخوانها (BMD) در هر دو زانو در ابتداي آزمايش 3، 6، 12 ماه بعد اندازه گيري نشان ميدهد كه تحريكات مغناطيسي ميتواند با آثار موضعي وستميك باعث تأخير پوكي استخوان شود. دستگاه مورد استفاده در اين تحقيق Bone growth simulator مدل 3005 بوده است.
استئوراديو نكروز همراه با شكستگي پاتولوژيك و استئوپيت از مواردي است كه درمان آن مشكل است. استفاده از تحريكات مغناطيسي ممكن است بتواند راه جديدي براي درمان اين ضايعه فراهم كند. تحقيقي كه بر روي خانم 62 ساله مبتلا به ضايعات نامبرده در استخوان فيديل بود، 6 سال پس از راديوتراپي و برداشتن قسمتي از فك و لثه به علت سرطان، تحت درمان با تحريكات الكرومغناطيسي قرار گرفت و پس از 9 ماه استفاده از اين روش استئونكروز و استئوميليت بيمار درمان شد. آزمايشات انجام شده روي بيماراني كه تحت جراحي و الگوي استئوتوميتيبيا قرار گرفته بودند نشان ميدهد كه تحريك مغناطيسي درصد بيشتري از بيماران داراي بهبود كامل بوده و تحريك مغناطيسي اثر مثبتي در بهبود استئوتوميتيبيا را به همراه دارد.
در 22 شكستگي در 20 بيمار كه دچار عدم جوش خوردگي استخوان بودند، و 17 مورد به گرافت استخواني و تحريك الكتريكي پاسخ نداده بودند، تحت تحريكات مغناطيسي قرار گرفتند. 17 مورد از موارد عدم جوش خوردگي پس از 5/22 هفته درمان با تحريكات مغناطيسي بهبود يافتند و جوش خوردگي استخوانها اتفاق افتاد. اين روش براي درمان عدم جوش خوردگي روشي داراي مزيت است.
ترميم زخم
مطالعات انجام شده بر روي بازسازي بافت نرم در اثر تحريك مغناطيسي نشان ميدهد كه بازسازي استخوان، تسريع در التيام شكستگيهاي تازه، تأخير و عدم جوشخوردگي استخوانها، پيوند استخوان و نكروز استخوان به دفعات مورد مطالعه قرار گرفته است و اخيراً بازسازي غضروف و بافتهاي نرم مورد توجه قرار گرفته است. آزمايشات نشان داده اند كه تحريكات مغناطيسي باعث تسريع سنتز ماتريس خارج سلولي ميشود و التيام بافتهاي نرم آسيب ديده اتفاق ميافتد. البته پيدا كردن پارامترهاي ويژه تحريك براي هر نوع ضايعه مورد بحث است. در بررسي ترميم زخم ميتون از روشهاي پلانتيري سطح زخم، تنسيومتري، جريانسنجي داپلر ليزر و ازمايشهاي بافت شناسي به عنوان روشهاي ارزيابي سرعت تريم زخم استفاده كرد.
در 30 بيمار ضايعه نخاعي كه دچار زخم فشاري درجات 2 و 3 شده بودند به مدت 12 هفته و يا بيشتر تحت تحريكات مغناطيسي به مدت 30 دقيقه در روز قرار گرفته بودند. در گروه داراي زخم درجه 2 سرعت بهبود زخم نسبت به گروه كنترل بسياربيشتر بود. در گروه داراي زخم درجه 3 سرعت بهبود بيش از گروكنترل بود ولي به علت كم بودن حجم نمونه نتيجهگيري قطعي در اين مورد مشكل است.
بررسي تأثير تحريك مغناطيسي با فركانس بالا (EHF) بر روي زخم دوازده روده با اثر درمان هاي دارويي رايج مقايسه شد. در اين مطالعه دو نوع درمان مورد بررسي قرار گرفت. درمان با تحريك مغناطيسي همراه داروهاي فاموتيرين و نورفلكوسنين نتايج نشان داده كه تحريك مغناطيسي اثر مطلوبي بربسياري از فعاليتهاي معده و بهبود وضعيت بيمار دارد. اين اثرها با استفاده از دارو تقويت ميشوند. اما دارو پاسخ طولاني مدت بيمار به تحريكات مغناطيسي را كاهش ميدهد.
در تحقيقي ديگر اثرات ميدانهاي الكترومغناطيسي امواج راديويي برروي زخمهاي بافت نرم موش بررسي شده و نشان داده شده است كه اين ميدانها در فركانس مدوله شده ميتوانند سرعت ترميم زخم را با تغيير فعاليت سلولهاي دخيل در گرانولاسيون فيبروزي بافت بهبود بخشد.
همچنين تحريك مغناطيسي در درمان زخمهاي پوستي داراي غشاء عروقي به كار برده شده است. 44 بيمار در اين آزمايش شركت كردند و دو گروه پلامبو و تحريك قرار گرفتند. تحريك مغناطيسي به مدت 90 روز ادامه يافت و افراد گروه تحريك به ميزان معنيداري بهبود حاصل كردند. اين بهبود پس از خاتمه تحريكات نيز ادامه داشت. عود زخمها در 25% گروه تحريك و 5 درصد گروه پلاسبو اتفاق افتاد، لذا نميتوان نتيجه گرفت تحريكات مغناطيسي در مدت درمان و پس از آن داراي تأثير است.
اثر ميدان PEMF (50 هرتز، مثلثي، و شدت mT8) بر روي سرعت ترميم زخم پوست موش صحرايي مطالعه شد و سرعت انقباض زخم به عنوان روش ارزيابي ترميم زخم مورد استفاده قرار گرفته است. تحقيقات تأثير مثبت و معنيدار ميدان در سرعت ترميم زخم نشان داده شده است. همچنين با بررسي ميكروسكوپيك مدت تسريع ترميم را افزايش رگزايي، بازسازي و بلوغ كلاژنها را نشان ميدهد.
مطالعات تأثير ميدان پالسي را بر روي ترميم زخم مزمن پاي انسان بررسي كردهاند تحريك روزي 3 ساعت و به مدت 8 هفته انجام شده است. به منظور ارزيابي بهبود زخم، اندازه گيري سطح و عمق زخم و همچنين شدت درد مورد سنجش قرار گرفته است. نتايج اختلاف معني داري در سرعت ترميم زخم بين دو گروه تجربي و كنترل نشان داده شده است.
در مطالعهاي دوسويه كور برروي 22 مريض با زخمهاي مزمن با استفاده از ميدان مغناطيسي با شدت mT5/2 و فركانس 75 هرتز و عرض پالس ms3/1 به مدت 3 ماه روزانه 4 ساعت برروي زخمهاي گروه تجربي اعمال شده است. در اين مطالعه تأثير مثبت تحريك ميدان الكترومغناطيسي در سرعت ترميم زخم گزارش شده است و به دليل عدم تغيير پارامترهاي هموديناميك و بيوشيميايي، تأثر ستميك ميدان الكترومغناطيس در فرايند ترميم زخم را مردود و علت بهبودي را افزايش سرعت تكثير فيبروپلاست و افزايش بكه عروقي اعلام نموده اند.
در كشور ما نيز تأثير ميدانهاي مغناطيسي با فركانس 20 هرتز و شدت mT4 بر سرعت بهبودي زخم نشان داده شده است. سرعت بهبودي زخم در حيوانات، مقاومت زخم در برابر كشش در گروه وابسته به مرفين كه در معض EIF با شدت ذكر شده بودند، نسبت به گروه كنترل وابسته به مرفين افزايش معني داري نشان ميدهد.
اثر ميدانهاي الكترومغناطيسي با شدت 02/8 گوس را بر روي زخمهاي وريدي و شرياني ساق پا مورد بررسي قرار گرفته و نشان داده شده است كه اين ميدانها در دو هفته اول باعث درمان 69 درصد از زخمها ميشوند و كمتر از 50 درصد از اين زخمها پس از 4 ماه درمان ميشوند. همچنين در آزمايشات قبلي انجام شده در شرايط vitro نشان داده شده كه ميدانهاي EIF با تأثير بر سلولهاي تك هستهاي خون از طريق كانالهاي كلسيمي ميتواند منجر به فعال كردن آبشار سيگنالي و تغيير الگوهاي تكثير سلولي ميشوند.
سرطان
يكي ديگر از جنبه هاي درماني ميدانهاي مغناطيسي در كاهش رشد تومورهاي سرطاني است. به عنوان مثال در تعدادي از تحقيقات نشان داده شده است كه رشد تومورهاي كاشته شده در موش به طور مشخصي با تابش ميدانهاي مغناطيسي پالسي كاهش يافته و در مواردي اين ميدانها در سلولهاي سرطاني باعث افزايش راديكالهاي آزاد و نهايتاً شكستن DNA و مرگ سلول ميشود.
با استفاده از روش غيرتهاجمي ميدانهاي الكترومغناطيس با فركانس 50 هرتز و شدت 10 و 55 ميلي تسلا همراه با عوامل فوتواكسيداسيون ميتوان رشد سلولهاي سرطاني از نوع 562-K و 937-U را كاهش داده، همچنين اين تركيب به همراه هيپرترميا و هيپراسيديته ميتواند نسبت كشندگي را افزايش دهد.
اثر ميدانهاي REMF (25 هرتز و 5/1 ميليتسلا) را روي داروهاي ضد توموري در سلولهاي ادنوكارسينوماي انساني بررسي شده و نتايج نشان ميدهد كه ميدانهاي مغناطيسي پالسي ميتواند روي عوامل سيتوكوليك در سلولهاي HCA اثر بگذارد، به طوري كه اگر اين ميدانها به طور همزمان با دارو به كار روند اثرات آنها افزايش مييابد. در اين رابطه نوع دارو و مقدار آن فركانس و مدت اعمال ميدان از پارامترهاي مهم است.
همچنين اثرات ضد فشار خون ميدانهاي مغناطيسي ساكن گزارش شده است. اين ميدانها قادر هستند كه اثرات ايجاد شده به وسيله نوراپي نفرين را كاهش دهند.
از طرفي همان گونه كه رگ سازي به وسيله هورمون رشد و ژنتراپي قابل انجام است، روش جديدي براي ايجاد رگ در بافتهاي دچار ايسكمي با استفاده از تحريك مغناطيسي وجود دارد كه البته براي فهم اساس مولكولي آن مطالعات بيشتري بايد صورت بگيرد.
نظرات شما عزیزان: