قرآن كريم معجزه جاويدان خاتم پيامبران است . پيامبران پيشين از قبيل
ابراهيم و موسی و عيسی كه هم كتاب آسمانی داشتهاند و هم معجزه ، زمينه
اعجازشان چيزی غير از كتاب آسمانی شان بوده است ، از قبيل تبديل شدن
آتش سوزان به " برد و سلام " يا اژدهاشدن چوب خشك و يا زنده شدن
مردگان . بديهی است كه هر كدام از اين معجزات امری موقت و زود گذر
بوده است ، ولی زمينه معجزه خاتم پيامبران ، خود كتاب اوست . كتاب او
در آن واحد ، هم كتاب است و هم برهان رسالتش ، و به همين دليل ، معجزه
ختميه بر خلاف معجزات ، جاويدان و باقی است نه موقت و زودگذر .
از نوع كتاب بودن معجزه خاتم پيامبران چيزی است متناسب با عصر و
زمانش كه عصر پيشرفت علم و دانش و تمدن و فرهنگ است و اين پيشرفتها
امكان میدهد كه تدريجا جنبههايی از
اعجاز اين كتاب كريم مكشوف گردد كه قبلا مكشوف نبوده است ، همچنانكه
جاودانگی آن متناسب است با جاودانگی پيام و رسالتش كه برای هميشه باقی
و نسخ ناپذير است .
قرآن كريم صريحا جنبه اعجاز و فوق بشری خود را در آياتی چند اعلام كرده
( 1 ) ، همچنانكه به وقوع معجزات ديگر غير از قرآن از خاتم الانبياء
تصريح كرده است .
در قرآن مسائل فراوانی مربوط به معجزات مطرح شده است ، از قبيل
ضرورت همراه بودن رسالت رسولان الهی با معجزه ، و اينكه معجزه " بينه
" و حجت قاطع است ، و اينكه پيامبران معجزه را به " اذن الله "
میآورند ، و اينكه پيامبران تا آن حد معجزه میآورند كه " آيت " و "
بينه " بر صدق گفتارشان باشد اما مكلف نيستند كه تابع " اقتراحات "
مردم باشند و هر روز و هر ساعت هر كس مطالبه معجزه بكند اجابت نمايند
، به عبارت ديگر ، پيامبران " نمايشگاه معجزه " دائر نكرده و كارخانه
معجزهسازی وارد ننمودهاند ، و امثال اين مسائل .
قرآن كريم همچنانكه اين مسائل را مطرح كرده است ، با كمال صراحت
معجزات بسياری از پيامبران پيشين از قبيل نوح ، ابراهيم ، لوط ، صالح ،
هود ، موسی و عيسی نقل كرده است و بر روی آنها صحه گذاشته كه به هيچ وجه
قابل تأويل نيست .
برخی از مستشرقان و كشيشان مسيحی به استناد آياتی كه قرآن به "
اقتراحات " مشركان در مطالبه معجزه جواب منفی داده
پاورقی :
. 1 مانند اين آيه ( بقره / 23 ) :
وإن كنتم فی ريب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسوره من مثله » .
اگر در آنچه بربنده خويش فرود آوردهايم ترديد داريد ، سورهای مانند آن
را بياوريد . است ، مدعی شدهاند كه پيامبر اسلام به مردم میگفته من معجزهای جز قرآن
ندارم ، اگر قرآن را به عنوان معجزه میپذيريد فبها و الا از من معجزهای
ديگر ساخته نيست . بعضی از نويسندگان " روشنفكر " مسلمان اخير نيز
همين نظر را پذيرفتهاند و آن را به اين شكل توجيه كردهاند كه معجزه دليل
است اما دليل اقناعی برای بشر نا بالغ و كودك كه در پی امور اعجاب آور
و غير عادی است ، انسان رشد يافته به اين گونه امور توجهی ندارد و سر و
كارش با منطق است ، و چون دوره پيامبر اسلام دوره عقل و منطق است نه
دوره اوهام و خيالات ذهنی ، پيامبر اسلام از اجابت در خواست هر گونه
معجزهای غير از قرآن به اذن خدا امتناع كرده است . میگويند :
" استعانت از معجزات و خرق عادات برای پيغمبران سلف اجتناب
ناپذير بود ، چه راهنمايی ايشان به ياری استدلال عقلی در آن دوران ، دشوار
بلكه محال مینمود . . . در عصر ظهور پيغمبر اسلام ، جامعه بشری دوران
كودكی را پشت سر گذاشته ، به دوره بلوغ فكری پای میگذاشت . كودك ديروز
كه نيازمند مادری بود تا دستش گيرد و رفتنش بياموزد خود میتوانست بر
روی پاهايش بايستد و عقلش را به كار اندازد . . . بی دليل و حكمت نبود
كه پيغمبر اسلام در برابر اصرار منكرين و معاندين به آوردن معجزات و خرق
عادات ، مقاومت میورزيد و در اثبات حقانيت دعوت خويش به استدلال
عقلی و تجربی و شواهد تاريخی اتكا میفرمود . . . با وجود اين همه اصرار و
لجاجت منكرين ، پيغمبر اسلام از آوردن معجزاتی نظير آنچه پيامبران سلف
میآوردند به امر خدا امتناع میورزيد و تنها بر قرآن به عنوان معجزهای كه
نظيری برای آن نخواهد بود تكيه میكند . قرآن معجزه خاتم پيامبران ، خود
دليل ديگری بر
خاتميت رسالت است . كتابی است محتوی حقايق عالم خلقت و تعاليم و
راهنماييهای زندگی در كمال هماهنگی در جميع جهات ، معجزهای در خور بشر
رسيده و عاقل ، نه كودك پای بند اوهام و تخيلات ذهنی " ( 1 ) .
میگويند :
" فضايی كه انسان گذشته در آن دم میزده است ، همواره مملو از خرافات
و موهومات و خوارق عادات بوده است و جز آنچه " بر خلاف عقل و حس "
باشد در احساس وی اثر نمی گذاشته است ، از اين روست كه در تاريخ ،
بشريت را میبينيم كه همواره در جستجوی " اعجاز " است و شيفته " غيب
" . اين حساسيت در برابر هر چه نامحسوس و " نامعقول " است ، در
ميان مردمی كه از مدنيت دورترند شديدتر است . اينان به همان اندازه كه
به " طبيعت " نزديكترند به " ماورای طبيعت " مشتاقترند و " خرافه
" زاده معيوب اين حقيقت است . انسان صحرا همواره درپی " معجزه "
است ، جهان وی مملو از ارواح و اسرار شگفت انگيز است . . . روح يك
انسان باستانی تنها هنگامی متأثر میشود كه نگاهش در برابر امری به "
اعجاب " آيد و آن را مرموز و سحرانگيز و مبهم بيند . از اينجاست كه
میبينيم نه تنها پيغمبران بلكه پادشاهان و زورمندان و حيكمان هر قومی
برای توجيه خويش به امور خارق العاده متوسل میشدهاند . و در اين ميان ،
پيغمبران كه مبنای رسالتشان بر " غيب " نهاده شده است ، بيش از
ديگران میبايست به " معجزه " دست بزنند ، چه در ايمان مردم روزگارشان
" اعجاز " بيش از منطق و علم و حقيقت محسوس و مسلم عينی
پاورقی :
. 1 دكتر حبيب الله پيمان ، فلسفه تاريخ از نظر قرآن / ص 15 و 16.
كارگر بوده است . اما داستان محمد از اين قاعده مستثنی است . وی در
جامعهای كه تنها در بزرگترين شهر تجارتی و باز و پيشرفتهاش هفت " خط
نويس " بيش نبوده است و جز به " فخر و شمشير و كالا و شتر و پسر "
نمیانديشيده است " معجزه " خويش را " كتاب " اعلام میكند و اين خود
يك معجزه است . كتاب ! در كشوری كه تاريخ يك نسخه كتاب در آن سراغ
ندارد ! خدايش به مركب ، " قلم " و " نوشته " سوگند میخورد در ميان
مردمی كه قلم را ابزار كار چند مرد زبون و عاجز و بی افتخار میدانند ، و
اين خود يك " معجزه " است . . . كتاب تنها معجزهای است كه همواره
میتوان ديد ، هر روز آن را معجزه آساتر میتوان يافت و تنها معجزهای است
كه بر خلاف ديگر معجزات ، هر كه خردمندتر و دانشمندتر است و هر جامعهای
كه پيشرفتهتر و متمدنتر است ، اعجاز آن را درستتر و عميقتر خواهد يافت
، تنها معجزهای است كه اعتقاد بدان تنها به معتقدان امور غيبی منحصر
نيست و اعجاز آن را هر انديشمندی معترف است ، تنها معجزهای است كه نه
برای عوام بلكه برای روشنفكران است . . . ، تنها معجزهای است كه بر
خلاف ديگر معجزات ، تنها برای تحريك حس اعجاب و اعجاز بينندگانش
نيست ، مقدمهای و وسيلهای برای پذيرش يك رسالت نيست ، برای تعليم و
تربيت گروندگان وی است ، خود هدف پذيرش است . خود رسالت است . و
بالاخره معجزه محمد از مقوله امور " غير بشری " نيست گرچه يك عمل غير
بشری است ، و از اين رو بر خلاف معجزات پيشين كه تنها عاملی برای "
باور " مردم به كار میرفت ( آن هم مردم معدودی كه آن را میديدند ) و جز
آن هيچ سودی نداشت ، معجزه محمد از نوع عالیترين استعداد انسانی است و
میتواند به عنوان
عالیترين سرمشق وی به كار آيد ، سرمشقی كه همواره در دسترس اوست . . .
محمد میكوشد تا كنجكاوی مردم را از امور غير عادی و كرامات و خوارق
عادات ، به مسائل عقلی و منطقی و علمی و طبيعی و اجتماعی و اخلاقی متوجه
سازد و جهت حساسيت آنها را از " عجايب و غرايب " به " واقعيات و
حقايق " بگرداند ، و اين كوشش سادهای نيست ، آن هم با مردمی كه جز در
برابر هر چه غير طبيعی است تسليم نمیشوند و آن هم به دست مردی كه خود
را در ميان آنان پيغمبر میخواند . خود را پيغمبر خواندن و مردم را به
رسالت خدايی خويش دعوت كردن و در عين حال رسما اعتراف كردن كه " من
از غيب آگاه نيستم " ، كاری شگفت است و جز ارزش انسانی آن ، آنچه
سخت شورانگيز است ، صداقت خارق العادهای است كه در كار او احساس
میشود و هر دلی را به تقديس و هر انديشهای را به تعظيم و تحسين وامیدارد
. از او میپرسند اگر تو پيغمبری ، قيمت كالاها را از پيش به ما بگو تا
در تجارتمان سود بريم . قرآن به وی دستور میدهد كه بگو : جز آنچه خدا
خواسته است ، من مالك نفع و ضرری برای خود نيستم و اگر از غيب خبر
میداشتم خير را زياد میكردم و شر به من نمیرسيد ، من جز بيمدهنده و
بشارت گويی برای مردمی كه ايمان دارند نيستم ( اعراف / 188 ) 0 اما
پيغمبری كه غيبگو نباشد و با ارواح و پريان و جنيان گفتگو نكند و هر روز
كرامتی از او سرنزند ، در چشم مردم صحرا چه جلوهای میتواند داشت ؟ محمد
آنان را به تفكر در كائنات ، به پاكی و دوستی و دانش و وفا و فهم معنی
هستی و حيات و سرنوشت آدمی میخواند و آنان از او پياپی معجزه میطلبند و
غيبگويی و كرامت میخواهند ، و خدا از زبان او با لحنی كه گويی چنين كاری
از او هرگز انتظار
نمی رود میگويد : " « سبحان ربی هل كنتإلا بشرا رسولا »" ( سبحان الله
! مگر من جز يك بشر فرستادهای هستم ؟ " ( 1 ) .
آنچه بيشتر مورد استناد اين گروه واقع شده آيات 93 90 سوره اسراء است
كه میفرمايد :
« و قالوا لن نؤمن لك حتی تفجر لنا من الارض ينبوعا 0 أو تكون لك جنة
من نخيل و عنب فتفجر الأنهار خلالها تفجيرا 0 أو تسقط السماء كما زعمت
علينا كسفا أو تأتی فی السماء و لن نؤمن لرقيك حتی تنزل علينا كتابا
نقرؤه قل سبحان ربی هل كنتإلا بشرا رسولا ».
گفتند تو را تصديق نمیكنيم تا آنكه برای ما از زمين چشمهای بشكافی ، يا
تو را باغی از خرما و انگور باشد كه نهرها در آنها جاری سازی ، يا پارهای
از آسمان را چنانكه گمان میبری بر ما بيفكنی ، يا خدا و فرشتگان را
روبروی ما حاضر سازی ، يا تو را خانهای از طلا باشد ، يا به آسمان برشوی ،
و هرگز بالا رفتنت را گواهی نكنيم مگر آنكه نامهای از آسمان بر ما نازل
كنی . بگو منزه است پروردگارم ، آيا من جز بشر فرستادهای هستم ؟
میگويند اين آيات نشان میدهد كه مشركان از پيامبر معجزهای ( غير از
قرآن ) میخواستند و پيامبر امتناع میكرد .
ما ضمن تأييد بعضی از مطالبی كه نقل كرديم ، خصوصا
پاورقی :
. 1 دكتر علی شريعتی : اسلام شناسی ، ص 502 - . 506
آنچه در مزيت معجزه بودن كتاب نسبت به ساير معجزات گفته شد ، متأسفيم
كه نمی توانيم با همه اين نظريات موافق باشيم . آنچه از نظر ما قابل
بحث است چند مسأله است :
. 1 پيامبر اسلام معجزهای غير از قرآن نداشته و در مقابل تقاضای معجزه
غير از قرآن امتناع میكرده و آيات سوره اسراء دليل بر اين مطلب است .
. 2 ارزش و كاربرد اعجاز چقدر است ؟ آيا اعجاز و امر خارق العاده
چيزی بوده متناسب با دوره كودكی بشركه عقل و منطق كارگر نبوده و هر كس
حتی حكيمان و پادشاهان خود را با اين امور توجيه میكردهاند ؟ پيامبران
نيز مجبور بودهاند با همين گونه امور خود را توجيه كنند و مردم را قانع
سازند . پيغمبر اسلام كه معجزهاش كتاب است از اين قاعده مستثنی است ،
او خود را با كتاب و در حقيقت با عقل و منطق توجيه كرد .
. 3 پيامبر اسلام میكوشد مردم را از امور غير عادی و كرامات و خوارق
عادات ، به مسائل عقلی و منطقی متوجه سازد و حساسيت آنها را از "
عجايب و غرايب " به " واقعيات و حقايق " بگرداند .
اكنون درباره هر سه مطلب بحث و كنجكاوی میكنيم :
معجزهای غير از قرآن
آيا پيامبر اسلام غير از قرآن معجزهای نداشته است ؟ اين مطلب گذشته از
اينكه از نظر تاريخ و سنت و حديث متواتر غير قابل قبول است ، خلاف نص
قرآن كريم است . شق القمر در خود قرآن آمده است . فرضا كسی شق القمر را
توجيه و تعبير كند ( كه البته قابل
تأويل نيست ) ، داستان معراج و سوره اسراء را چگونه میتوان توجيه و
تعبير كرد ؟ در كمال صراحت میفرمايد :
« سبحان الذی أسری بعبده ليلا من المسجد الحرامإلی المسجد الأقصی الذی
باركنا حوله لنريه من اياتنا ».
منزه است آن كه شبی بنده خويش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی ( بيت
المقدس ) برد تا برخی از آيات خود را به او بنمايانيم .
آيا اين جريان يك خرق عادت ، يك معجزه نيست ؟ !
در سوره مباركه تحريم ، داستان در ميان گذاشتن پيامبر رازی را با يكی
از زنان خود ، و باز در ميان گذاشتن آن زن آن راز را با زنی ديگر آمده
است ( 1 ) ، كه رسول اكرم ( ص ) به آن زن گفت چرا با ديگری گفتی ؟ و
قسمتهايی از آنچه ميان آن دو زن گذشته بود بازگو كرد . آن زن ( با تعجب
) پرسيد : تو از كجا اينها را دانستی ؟ رسول اكرم ( ص ) فرمود : خداوند
مرا آگاه ساخت . آيا اين خبر از غيب نيست ؟ معجزه نيست ؟
داستان آيات 90 - 93 سوره اسراء و بعضی آيات ديگر از اين قبيل كه
مورد استناد واقع شده چيز ديگر است . در آنجا مسأله
پاورقی :
. 1 وإذ أسر النبیإلی بعض أزواجه حديثا فلما نبأت به و أظهره الله
عليه عرف بعضه و أعرض عن بعض فلما نبأها به قالت من أنبأك هذا قال
نبأنی العليم الخبير ».
آنگاه كه پيامبر رازی را با يكی از همسرانش در ميان نهاد ، همينكه آن
زن آن راز را به زن ديگر گفت و خدا پيامبر را بر افشای راز آگاه كرد ،
قسمتی از آن را پيامبر بازگو كرد و از بازگو كردن قسمت ديگر خودداری
نمود . آن زن گفت : چه كسی تو را آگاه ساخت ؟ پيامبر گفت : خدای دانای
آگاه .
تقاضای معجزه به معنی " آيت " و " بينه " خواستن از طرف مردمی كه
واقعا ترديد دارند و دنبال دليل و برهان و بينه میگردند ، نيست . اين
آيات و آيه 50 سوره عنكبوت ( 1 ) منطق خاص مشركان را در معجزه خواهی و
منطق خاص قرآن را در فلسفه معجزه پيامبران روشن میكند .
در آيات 90 - 93 سوره اسراء سخن مشركان اينچنين آغاز میشود : " « لن
نؤمن لك حتی تفجر لنا ». . " .
يعنی ما به سود تو به تو نمیگرويم و وارد گروه و دار و دسته تو نمیشويم
مگر آنكه تو " به سود ما " در مقابل ، در اين سرزمين خشك مكه چشمهای
از زمين جاری سازی ( يعنی يك معامله ) ، يا باغی پر درخت كه در آن
نهرها جاری باشد ، يا خانهای پر از طلا داشته باشی - كه ما هم از آنها
استفاده كنيم - ( يعنی باز هم يك معامله ) ، يا پارهای از آسمان را -
آنچنانكه خود میپنداری در قيامت چنين خواهدشد - بر ما بيفكنی ( يعنی
عذاب و مرگ و پايان كار نه معجزه ) ، يا خدا و فرشتگان را نزد ما احضار
كنی ، يا به آسمان برشوی و برای ما و به نام و افتخار ما نامه خصوصی
بياوری ( بازهم يك معامله اما نه پولی ، بلكه عنوانی و تفاخری ، بدون
توجه به محال بودن موضوع ) .
مشركان نگفتند : " لن نؤمن بك . . " . كه به معنی اين است كه تا
فلان معجزه را نكنی به تو ايمان نمیآوريم ، گفتند : " « لن نؤمن لك »"
كه به معنی اين است كه به سود تو به گروه تو ملحق نمیشويم ، يعنی يك
تصديق مصلحتی ، يك خريد و فروش عقيده .
پاورقی :
. 1 درباره اين آيه بعدا بحث خواهيم كرد .
فرق است ميان " « آمن به »" و " آمن له " . علمای اصول فقه در مورد
آيه 61 سوره توبه كه درباره رسول اكرم ( ص ) میفرمايد : " « يؤمن بالله
و يؤمن للمؤمنين »" همين نكته لطيف را استنباط كردهاند . بعلاوه آنچه
را كه در مقابل اين تأييد و تصديق مصلحتی تقاضا كرده بودند با تعبير "
« تفجر لنا من الأرض ينبوعا »" ادا كردهاند ، يعنی به سود ما چشمهای
جاری سازی . معلوم است كه اين " مزد " خواهی است نه " بينه " خواهی
و دليل خواهی و معجزه خواهی . پيغمبر آمده مؤمن واقعی بسازد نه اينكه به
بهای معجزه رأی و عقيده بخرد .
خود نويسنده محترم مینويسد كه به پيغمبر میگفتند : " اگر تو پيغمبری ،
قيمت كالاها را از پيش به ما بگو تا در تجارتمان سود بريم " . واضح
است كه اين ، معجزه خواهی يعنی بينه خواهی برای كشف حقيقت نيست ،
وسيله قراردادن پيغمبر است برای پول درآوردن . بديهی است كه پاسخ
پيغمبر اين است كه اگر خدا مرا به غيب ( برای چنين منظورهايی ) آگاه
میكرد ، آن را وسيله برای كارهای دنيايی خودم قرار میدادم ، ولی معجزه و
غيب وسيله اين كارها نيست ، من پيامبرم و نويد دهنده و بيم دهنده .
مشركان میپنداشتند معجزه امری است در اختيار پيامبر ، هر ساعتی كه
بخواهد و هر طور بخواهد و برای هر منظوری بخواهد ، معجزه میكند . اين بود
كه از او چشمه جاری كردن ، خانه طلا داشتن ، قيمتها را پيشاپيش خبردادن
میخواستند ، در صورتی كه معجزه مثل خود وحی است ، به آن طرف وابسته
است نه به اين طرف ، همان طور كه وحی تابع ميل پيغمبر نيست ، جريانی
است از آن سو كه پيغمبر را تحت تأثير قرار میدهد ، معجزه نيز جريانی
است از آن سو كه اراده پيغمبر را تحت تأثير قرار میدهد و به دست او
جاری میشود . اين است معنی اينكه وحی " باذن الله " است ، معجزه " باذن
الله " است ، و اين است معنی آيه 50 سوره عنكبوت كه مورد سوء استفاده
كشيشان است :
« إنما الايات عند الله وإنما أنا نذير مبين »
آيات و معجزات نزد خداست ، من تنها بيم دهندهای آشكارم .
خبر از غيب به عنوان معجزه همين گونه است . تا آنجا كه به شخصيت
پيامبر مربوط است ، او از غيب بی خبر است :
« قل لا أقول لكم [ عندی خزائن الله ] و لا أعلم الغيب و لا أقول لكمإنی
ملك »( 1 ) .
به شما نمیگويم كه [ گنجهای خدا نزد من است ] ، و غيب هم نمیدانم ، و
به شما نمیگويم كه من فرشتهام .
ولی آنجا كه تحت تأثير و نفوذ غيب و ماورای طبيعت قرار میگيرد ، از
رازنهان خبر میدهد و هنگامی كه از او پرسش میشود از كجا دانستی ؟ میگويد
: خدای دانای آگاه مرا آگاه ساخت .
اگر پيغمبر میگويد : غيب نمیدانم و اگر غيب میدانستم پول فراوان از
اين راه كسب كرده بودم ( « لو كنت أعلم الغيب لاستكثرت من الخير ») (
2 ) ، میخواهد منطق مشركان را بكوبد ، كه غيب دانستن من در حد معجزه و
برای منظوری خاص و به وسيله وحی الهی است . اگر غيب دانستن من يك امر
پيش خودی بود و برای هر
پاورقی :
. 1 انعام / . 50
. 2 اعراف / . 188 منظوری میشد آن را به كاربرد و وسيلهای بود برای جيب پركردن ، به جای
آنكه نرخها را به شما اعلام كنم كه جيب شما پرشود جيب خودم را پر میكردم
!
قرآن در آيه ديگر میگويد :
« عالم الغيب فلا يظهر علی غيبه أحداإلا من ارتضی من رسول »( 1 ) .
خداوند آگاه نهان است ، هيچ كس را بر نهان خود آگاه نمی سازد مگر
فرستادهای مورد رضايت .
قطعا رسول اكرم ( ص ) يكی از آن فرستادگان مورد رضايت است .
از همه اينها گذشته ، قرآن در آيات فراوانی معجزات رسولان را ذكر كرده
است - معجزات ابراهيم ، موسی ، عيسی - با اين حال ، چگونه ممكن است
وقتی كه از پيامبر اكرم ( ص ) معجزه بخواهند - همچنانكه از رسولان گذشته
معجزه خواستند و آنها اجابت كردند - پيغمبر بگويد : " سبحان الله ! من
بشر رسولی بيش نيستم " . ؟ آيا آنها حق نداشتند بگويند آيا پيامبران
گذشته كه تو خود معجزات آنها را با اين همه آب و تاب نقل میكنی ، بشر
نبودند يا رسول نبودند ؟ آيا ممكن است چنين تناقض صريحی در قرآن وجود
داشته باشد ؟ آيا ممكن است مشركان متوجه چنين تناقضی نشده باشند ؟
اگر اين منطق روشنفكری صحيح باشد ، پيغمبر به جای اينكه بگويد : "
سبحان الله ! من بشر رسولی بيش نيستم " ، بايست
پاورقی :
. 1 جن / 26 و . 27 میگفت : سبحان الله من خاتم رسولانم ، من از قاعده رسولان ديگر مستثنی
هستم ، از من آنچه از ساير رسولان میخواستند نخواهيد ، نه اينكه بگويد من
رسولی هستم مانند ساير رسولان .
پس معلوم میشود آنچه مشركان از پيغمبر میخواستند معجزه ، يعنی آيت و
بينه به منظور كشف حقيقت كه حقيقت جويان حق دارند از مدعيان پيامبری
بخواهند ، نبوده است ، چيزی بوده كه شأن پيغمبران عموما اين نبوده كه به
چنين درخواستهايی پاسخ بگويند . اين است كه پيامبر فرمود : " سبحان
الله ! من بشری رسول بيش نيستم " يعنی آنچه شما میخواهيد چيزی نيست كه
يك حقيقت جواز پيامبران و رسولان بخواهد و رسولان ملزم باشند به آنها
پاسخ مثبت بدهند ، چيز ديگر است ، قرارداد و معامله است ، مرا ديدن و
خدا را نديدن و از من بالاستقلال چيز خواستن است ، اظهار تكبر و خودخواهی
و اثبات امتياز برای خود نسبت به ديگران است ، تقاضای يك سلسله امور
محال است و . . .
من اعتراف دارم كه ميل عوام همواره بر معجزهسازی است ، نه تنها برای
پيغمبر و امام ، كه برای هر قبر و سنگ و درختی ، ولی آيا اين جهت سبب
میشود كه ما وجود هر معجزه و كرامت ( غير از قرآن ) را از پيغمبر منتفی
بدانيم ؟
بعلاوه ميان معجزه و كرامت فرق است . معجزه يعنی بينه و آيت الهی كه
برای اثبات يك مأموريت الهی صورت میگيرد و به اصطلاح مقرون به تحدی
است ، منظوری الهی از او در كار است ، اين است كه محدود است به شرايط
خاصی ، اما كرامت يك امر خارق العاده است كه صرفا اثر قوت روحی و
قداست نفسانی يك انسان كامل يا نيمه كامل است و برای اثبات منظور
الهی خاصی