در سالهاى قبل از پيروزى انقلاب اسلامى 1357ه.ش (1978 ميلادی) لبنان يكى از امنترين پايگاههاى نظامى، سياسى و فرهنگى سازمانها، احزاب و اشخاص ايرانىاى بود كه عليه حكومت شاه مبارزه مىكردند.
شهيدان «سيد على اندرزگو» و «محمد منتظرى» از جمله افرادى بودند كه پس از تهيهى سلاح در لبنان براى مبارزين داخل كشور، آنها را به ايران منتقل مىكردند. برخى گروههاى مسلح نيز در لبنان پايگاههايى براى آموزش چريكى نيروهاى خود بر پا كرده بودند كه همين امر حساسيت سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك) شاه را بر روى لبنان،برانگيخته بود.
در ميان افرادى كه در لبنان فعاليت گستردهاى داشتند، «امام موسىصدر» و شهيد دكتر «مصطفى چمران» از بر جستهترينها هستند. امام موسى صدر با تاسيس «مجلس اعلاى شيعيان» نهاد و پايگاهى براى تشكّل و سازماندهى شيعيان كه همواره مورد ظلم و تعدى ديگر اقوام و طوائف بودند بنا نهاد. امام موسى صدر با همراهى شهيد چمران، «افواج مقاومت لبنانى» (امل) را به عنوان يك سازمان مسلح شيعى، بنيان گذاشت كه بعدها مقاومت اسلامى و حزباللَّه از دل آن بيرون آمد و بهعنوان گروهى مخلص و مقاوم در تاريخ لبنان خوش درخشيد.
مرحوم «حاج سيد احمد خمينى» نيز با حضور در ميان نيروهاى مسلمان و مبارز ايرانى در لبنان، ارتباط امام خمينى و لبنان را برقرار مىساخت.
در ماههاى منتهى به پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، شور و شعف عجيبى لبنان را فرا گرفته بود؛ چرا كه براى اولين بار تشيّع انقلابى، قدرت عرض اندام پيدا كرده بود. شايد همين احساس باعث شد تا گروهى از رزمندگان مسلمان لبنان، براى همراهى مردم انقلابى، عازم ايران شوند.
جنگ تحميلى عراق عليه ايران نيز صحنههايى از حضور شيعيان لبنان كه همراه شهيد چمران به ايران آمده بودند، در جبههها بهوجود آورد كه با شهادت چمران، و به دنبال آن بحرانى شدن اوضاع لبنان و تهاجم اسرائيل به آنجا، آنان به كشور خويش بازگشتند تا سازمانى مستحكم و مقاوم را به عنوان مقاومت اسلامى، بنيان گذارند.
لبنان، از دير باز براى شيعيان ايران بسيار قابل توجه و اهميت بوده و هست. با پيروزى انقلاب اسلامى شيعيان لبنان را بر آن داشت تا صحنههاى استوارى و شهادت ايرانىها را الگوى مبارزات خويش قرار دهند.
امام خمينى (ره) نيز همواره نسبت به لبنان حساسيت خاصى داشتند. اين حساسيت در ميان سخنان ايشان به خوبى نمايان است:
«ما لبنان را از خودمان مىدانيم. شيعيان لبنان و ايران و مسلمانان همه جا يكى هستند.» 1360/8/6
با اوجگيرى مقاومت در برابر تجاوزات رژيم صهيونيستى، امام خمينى(ره) در جلسهاى با حضور رهبران حزباللَّه لبنان فرمودند: «جهاد حزباللَّه لبنان،حجت را برهمه علما و مسلمانان جهان تمام كرد.»
در خردادماه سال 1361ه.ش (ژوئن 1982م) اسرائيل از حساسيت ايران نسبت به اوضاع و احوال لبنان و آنچه بر سر شيعيان آن سامان مىآمد، سوء استفاده كرد و براى نجات صدام از شكست حتمى پس از فتح خرمشهر به دست ايران، تهاجم خود به لبنان را شروع كرد.امام خمينى در اين رابطه فرمودهاند: «]آمريكا [يك توطئه ديگرى عميقتر اجرا كرده است كه در اين توطئه، ماهم يك قدرى بازى خورديم و آن اين است كه يك نكتهاى كه پيش ما خيلى بزرگ است و ما نسبت به آن حساسيت زياد داريم، آن غائله را پيش آورد تا اينكه ملت ما را از آن مطلبى كه در كشور خودش مىگذرد و از آن جنگى كه در كشور خودش مىگذرد، غافل كند. قضيهى هجوم، اسرائيل به لبنان.
آمريكا مىدانست كه ما و ملت ما نسبت به لبنان حساسيت داريم و نسبت به اسرائيل هم از آن طرف حساسيت داريم. اين دام را آمريكا درست كرد يعنى آن نوكر خودش را فرستاد به اينكه حمله كند به لبنان و آن همه خسارات وارد كند و آن همه جنايات. و ما مىدانيم كه اگر ميليونها جمعيت را از بين ببرند و يك مطلبى براى آمريكا حاصل بشود، و يك نفعى برسد، مىگويد همه بروند از بين. اين را ما از ابر قدرتها شناختهايم. آنها در فكر اين نيستند كه در لبنان به زن و بچه مردم و به بلاد اين مستمندان و بيچارگان چه مىگذرد، آنها دنبال اين هستند كه صدام را در اين طرف سرجاى خودش نگه دارند و ايران كه در نظر آنها خيلى اهميتش بيشتر از لبنان و جاهاى ديگرى است، براى آنها محفوظ بماند». 1361/3/29
بهانه سازى
اسرائيل كه از مدتها پيش طرح تجاوز به جنوب لبنان را آماده كرده بود، براى هر چه بيشتر موجّه جلوه دادن عمليات خود، به دنبال بهانههايى براى زمينهسازى اين حمله بود.
روز چهارشنبه 1361/2/1ه.ش )21 آوريل 1982 م)، در يك اقدام به ظاهر تلافىجويانه به خاطر كشته شدن يك افسر اسرائيلى بر اثر انفجار مين در جنوب لبنان، هواپيماهاى رژيم صهيونيستى، موضعى را در لبنان كه به عنوان پايگاه «سازمان آزاديبخش فلسطين» (ساف به رهبرى ياسر عرفات) تلقى مىكردند، هدف بمباران شديد قرار دادند كه در اين حادثه 23 فلسطينى كشته شدند.
چند روز بعد، يكشنبه 1361/2/19ه.ش )9 مه 1982 م)، متعاقب حمله به يك اتوبوس حامل صهيونيستها در بيت المقدس، «مناخامبگين» نخست وزير اسرائيل، اعلام كرد كه: «موافقتنامهى آتش بس با سافرا لغو شده مىدانم.»
بار ديگر هواپيماهاى اسرائيلى به نقطهاى در خاك لبنان كه ادعا مىشد دفتر ساف است حمله كردند. در اين حملهى وحشيانه 12 نفر كشته و 56 نفر مجروح شدند. بنابر اظهارات منابع حاضر در محل حادثه، اكثر كشته شدگان به هيچ وجه با ساف ارتباط نداشتهاند. در اين حمله، هيچ آسيبى به اعضا و كادر رهبرى ساف وارد نيامد؛ زيرا از چندى پيش، رهبران ساف در هيچ يك از دفاتر اين سازمان،بيش از 12 ساعت باقى نمىماندند؛ به همين جهت نيز در حملات هوايى اسرائيل، بدون آن كه آسيبى به كادر رهبرى ساف برسد، بيشتر افراد غيرنظامى و مردم بى گناه كشته مىشدند؛ البته اسرائيل نيز به خوبى بر اين امر واقف بود؛ ولى هدف اصلى خود را كه فشار بر گروههاى فلسطينى بود، مد نظر داشت.
ساف كه نمىتوانست در قبال اين حمله بى تفاوت بماند، ناچار به جوابگويى برخاست و طى روزهاى بعد، حدود 100 موشك كاتيوشا بهسوى شهركهاى داخل اسرائيل شليك كرد. و اين بهانهاى شد كه ژنرال «رافائل ايتان» رئيس ستاد ارتش اسرائيل شش روز بعد، در روز شنبه 1361/2/25ه.ش )15مه 1982 م)، از استقرار نيروى 30 هزار نفرىاسرائيل در مرز لبنان خبر دهد.
تمام اين حوادث، نوعى پيش پرده براى آغاز نمايش اصلى محسوب مىشد كه از مدتها قبل، همه به انتظارش نشسته بودند. چندى بعد هواپيماهاى جنگى اسرائيل بيروت را هدف بمباران قرار دادند. دو ساعت پيش از آن، كاتيوشاها و توپهاى تحت امرِ ساف، بر روى شهرك صهيونيست نشين «الجليل» در جنوب مرز لبنان شليك كردند.در طى شب و روز بعد نيز دو طرف به مبادلهى آتش و گلوله پرداختند و اين درست همان چيزى بود كه اسرائيل مىخواست.
بهانه ى اصلى
نيمه شب پنجشنبه 1361/3/13ه.ش )3 ژوئن1982م)، كابينهى اسرائيل انگيزهى لازم براى حمله به لبنان را به دستآورد:
يك فلسطينى به «شلوموآرگوف» سفير اسرائيل در انگليس در خارج از هتل «دور چِستر» لندن تيراندازى كرد كه گلولهاى به سر او اصابت نمود. آن گونه كه دستگاههاى اطلاعاتى و امنيتى لندن اعلام كردند، اين فلسطينى و دو همدستش به گروه انشعابى «ابونَضال» (صبرىالَنبا) تعلق داشتهاند. ابونضال، عضو پيشين ساف، از سوى دولت عراق پشتيبانى مىشد و با رهبرى «ياسر عرفات» بر ساف مخالف بود. از همان اولين ساعات، اينگونه به نظر مىرسيد كه اين ترور دقيقاً به خاطر ايجاد انگيزهاى براى حمله ارتش اسرائيل عليه نيروها و پايگاههاى عرفات در لبنان طراحى شده است. نام ياسر عرفات و ديگر رهبران ساف همواره در ليست ترور گروه ابو نضال قرار داشت؛ اين در حالى بود كه روابط اين گروه با ساف به حدى خصمانه بود كه حكم قتل ابو نضال نيز از سوى عرفات صادر شده بود.
مناخام بگين نخست وزير رژيم صهيونيستى، به هيچ وجه اهميت نمىداد كه دقيقاً چه كسى و براى چه منظورى به آرگوف تيراندازى كرده است؛ به همين دليل صبح فرداى حادثه، كابينهى اسرائيل جلسهاى اضطرارى تشكيل داد. علىرغم غيبت «آرييل شارون» وزير جنگ بهعلت سفر محرمانه به كشور رومانى، نتيجه مذاكرات همانى بود كه از پيش تعيين شده بود. شب قبل، بگين به رافائل ايتان رئيس ستاد ارتش،دستور داده بود كه نيروى هوايى را براى حملهاى عظيم به هدفهاى فلسطينى گسيل دارد. جلسهى كابينهى رژيم صهيونيستى نيز با دستورى از پيش تعيين شده، آمادهى امضاى چشم بستهى اين تصميم بود.
جلسهى كابينه با توجيه گرى «اوراهام شالُم» رئيس واحد «شين بث» در سازمان موساد كه مسئوليت امنيت كاركنان اسرائيل در خارج را برعهده داشت، آغاز شد. وى گفت: «اين حمله احتمالاً كار گروه ابونضال است.»
به دنبال آن، «گيدئون ماهانايمى» مشاور نخست وزير در امورتروريسم مىخواست چگونگى و سابقه اين گروه را شرح دهد كه بگين،با عصبانيت سخنان او را قطع كرد و با خشونت گفت: «هيچ فرقى نمىكند، همهى آنها مربوط به ساف هستند.»
چند دقيقه پيشتر، ايتان نيز به هنگامى كه يك دستيار اطلاعاتى به او گفت كه احتمالاً اين حمله، كار گروه ضد عرفات است، وى نيز نظر بگين را ابراز داشت و گفت: «ابونضال يا ابوشميضال... ما بايستى به ساف ضربه وارد كنيم.»
پس از آنكه رؤساى سازمانهاى اطلاعاتى در برابر اظهارات و نظريات بگين و ايتان خاموش شدند، ايتان پيشنهاد كرد كه مقر ساف در بيروت بمباران شود. هم ايتان و هم «ساگوى» ارزيابى كردند كه احتمالاً ساف با گلوله باران روستاهاى مرزىِ شمال فلسطين، به پاسخگويى خواهد پرداخت. رئيس ستاد ارتش گفت كه چنانچه چنين شود، ارتش اسرائيل دست به انتقامجويى گسترده خواهد زد.
نقش عراق
حدود نه ماه بعد، دوشنبه 1361/12/16ه.ش )7 مارس 1983م)روزنامهى «گارديَن» چاپ لندن، با درج مقالهاى با عنوان «عراق به تحريككردن جنگ لبنان متهم شده است...» نوشت:
«سه نفر تروريستى كه با سازماندهى دولت عراق روز سوم ژوئن اقدام بهترور شلوموآرگوف، سفير اسرائيل در لندن كرده بودند، روز شنبه 1361/12/14ه.ش )5 مارس 1983 م) در دادگاهى در انگلستان، هر كدام به30 و 35 سال زندان محكوم شدند.»
بر اساس گزارش روزنامه گاردين: «دولت عراق قصد داشت تا تجاوز به لبنان را جلو بيندازد و به اين وسيله به تحريك اسرائيل بپردازد و به نام «وحدت اعراب در مقابل دولت صهيونيستى» بهانهاى جهت قطع جنگ با ايران قرار دهد...
گاردين همچنين تاكيد كرد: «نائوز روزان رئيس گروه تروريستى كه به سنگينترين زندان يعنى 35سال محكوم شده است، سرهنگِ سازمان استخبارات (اطلاعات) عراق مىباشد. وى در اعترافات خود اظهار داشته است كه واحد تروريستى گروه ابونضال را كه مأموريت ترور سفير اسرائيل را بر عهده داشت، رهبرى مىكردهاست و همواره مراقب اعمال گروه ابونضال بوده تا با خواستهها و اهداف رژيم صدام همخوانى داشته باشد.»
«جورج بال» معاون اسبق وزارت خارجه آمريكا در اين باره مىنويسد:
«علت حادثهى سفارت اسرائيل در لندن، هر چه كه بود، براى اسرائيل همان عامل تحريكآميز به شمار مىآمد؛ لذا به فاصلهى چند ساعت، هواپيماهاى اسرائيلى روستاهاى محل تجمع اعضاى ساف و مراكز آنها را در نوار ساحلى لبنان هدف بمباران قرار دادند و آنگاه كه رهبران ساف ناچار و با اكراه در صدد جوابگويى برآمدند و آتش توپخانه خود را به طرف مرزهاى اسرائيل نشانه رفتند، ارتش اسرائيل نيز بلافاصله از فرصت استفاده كرد و با عبور از مرز، وارد خاك لبنان شده و رو به شمال به حركت درآمد.»
نجات عراق
رژيم صهيونيستى، زمان حمله به لبنان را با بسيارى از اتفاقات و حوادث بينالمللى تنظيم كرد كه مهمترينِ آن، حمله سراسرى ايران در جبهههاى نبرد با عراق و آزاد سازى منطقهاى وسيع از جمله شهر خرمشهر بود. فتح خرمشهر كه هراس دشمنان را از تهاجم ايران به شهر بصرهى عراق دو چندان كرده بود، بزرگترين خطر براى اسرائيل به شمار مىآمد. پيروزى ايران در جنگ آنچنان اهميت داشت كه در ارديبهشت سال 1361ه.ش(مه 1982م) آنگاه كه رزمندگان اسلام در حال آزادسازى اراضى اشغال شدهى استان خوزستان بودند، «الكساندرهيگ» وزير جنگ آمريكا به وزراى عضو پيمان نظامى «ناتو» گفت: «پيروزىهاى ايران، منافع آمريكا را به خطر انداخته است.»
كاسپار و اينبرگر» نيز گفت: «پيروزى ايران در جنگ ايران و عراق، به نفع آمريكا نخواهد بود.»
بعدها «تزيا بارام» كارشناس اسرائيلى دربارهى اثرات پيروزى ايران در جنگ با عراق، بر اسرائيل و آمريكا، گفت: «اگر عراق سقوط كند و ]امام [خمينى بغداد را فتح كند، بايد گفت: واى بر اسرائيل، واى بر آمريكا.»
«جورج شولتز» وزير خارجه آمريكا نيز چندى بعد، در سخنرانى خود در جمع صهيونيستهاى آمريكا گفت: «خطر در خليج فارس يك خطر واقعى است. اگر خمينيسم در منطقه پيشرفت كند، منافع استراتژيك آمريكا آسيب خواهد ديد و بديهى است كه منافع اسرائيل نيز ضربه خواهد خورد.»
درست در روزهايى كه مردم ايران، پيروزى عظيم رزمندگان اسلام و فتح خرمشهر را جشن گرفته بودند و حكومت صدام در هراس از تهاجم ايران به بصره و به دنبال آن شكست كامل در جنگ به سر مىبرد،سردمداران رژيم صهيونيستى براى اينكه از قدرتمند شدن بزرگترين دشمن خود در منطقه ايران جلوگيرى كنند، به چاره انديشى پرداختند.
دوازده روز پس از آزادى خرمشهر، نيروهاى اسرائيلى به خاك لبنان تجاوز كردند؛ صدام نيز براى بهره بردارى از اين حمله، بلافاصله اعلام كرد: «نيروهاى عراق از خاك ايران عقب نشينى مىكنند تا با خطر صهيونيسم به مقابله برخيزند.»
اين تبليغات، هم بر شكست مفتضحانه او در خرمشهر سرپوش مىگذاشت و هم ديگر كشورهاى عربى را براى رهايى از مشكل ايران به يارى مىطلبيد؛ چرا كه از همان روز دستگاههاى تبليغاتى صدام مدعى شدند كه ايران سدِّ راه مبارزه اعراب با يهوديان است.
سردمداران اسرائيل و عراق به خوبى مىدانستند كه نظام انقلابى ايران، نسبت به وضعيت شيعيان لبنان حساسيت خاصى دارد و تهاجم اسرائيل به لبنان مىتواند ايران را از ادامهى حملاتش در جبههها باز دارد؛ و اين گونه نيز شد.
جمهورى اسلامى ايران در اقدامى شتابزده، فاتحان خرمشهر را به سوريه و لبنان اعزام نمود و اعلام كرد كه حاضر است دوشادوش مبارزان اين كشورها، عليه اسرائيل بجنگد. پس از مدتى كه فرماندهان نظامى ايران خدمت حضرت امام خمينى (ره) رسيدند، ايشان پس از استماع گزارشهاى آنان، با تندى اعلام كرد كه نيروهاى اعزامى به لبنان سريع به ايران بازگردانده شوند. امام اين مسئله را گوشزد كرد كه اين توطئهاى صهيونيستى - بعثى براى متفرق ساختن نيروهاى رزمى و نجات عراق از حملات ايران بود و بايد به سرعت جلويش گرفته شود.
در طى اين مدت، به ظاهر اسرائيل و عراق به اهداف اوليه خود نائل شدند. اسرائيل وحشيانه تا بيروت پيشروى كرد و به قتل و غارت شيعيان و فلسطينيان پرداخت. عراق نيز از فرصت پيش آمده و ركود جبهههاى نبرد بهترين بهره را برد و با استفاده از كارشناسان نظامى شرقى و غربى،ديوار دفاعى عظيم، دژهاى متعدد و موانع مختلف در منطقه شلمچه و در مسير بصره ايجاد كرد. كه با اين تلاشها، عمليات رمضان از جانب ايران را كه در تير ماه سال 1361ه.ش (ژوئيه 1982م) يك ماه پس از آزادى خرمشهر در منطقه شلمچه انجام شد با شكست مواجه كرد؛ چرا كه رزمندگان اسلام با موانعى رو به رو شدند كه طى يك ماه گذشته و با سرعت تمام احداث شده بود و اين برترين سودى بود كه در اثر حملهى اسرائيل به لبنان،نصيب رژيم بعثىِ صدام شد.
تقارن زمانى
حملهى اسرائيل به لبنان، مقارن بود با حضور رونالدريگان رئيسجمهورى آمريكا و وزير خارجهاش در «وِرساى» براى شركت در كنفرانس سران غرب. «جورج بال» دربارهى همزمانى حملهى اسرائيل باحوادث جارى بينالمللى مىنويسد:
«دولت اسرائيل، زمان اجراى نقشهى حمله به لبنان را به گونهاى تنظيم كرده بود كه به خاطر همزمانى با بعضى رويدادهاى خبرساز دنيا، بتوانند محافل سياسى جهان را مطابق معمول غافلگير كنند و اين كارى بود كه در اكثر موارد هنگام تصميمگيرى براى عمليات گوناگون، مد نظر اسرائيل قرار داشته است.
حملهى اسرائيل به صحراى سينا و كانال سوئِز در 1335/8/9ه.ش )31اكتبر 1956 م)، درست موقعى صورت گرفت كه فكر و ذهن دولتمردان جهان به مسئله سركوب قيام مجارستان توسط شوروى، و نيز انتخابات رياست جمهورى آمريكا در 1335/8/15ه.ش )6 نوامبر 1956م) بود.
در روز 1360/9/23ه.ش )14 دسامبر 1981م) نيز هنگامى مسئله الحاق بلندىهاى جولان به اسرائيل اعلام شد كه جهانيان صرفاً به مسئلهى استقرار حكومت نظامى در لهستان و بازداشت رهبران «جنبش همبستگى» در آن كشور، توجه داشتند.
زمان حمله به لبنان را هم اسرائيلىها به صورتى طراحى كرده بودند كه با بحران جزاير «فالكلَند» (مالويناس) و حضور ريگان و الكساندر هِيگ در كنفرانس كشورهاى صنعتى جهان در ورساى فرانسه منطبق شد.»
چراغ سبز آمريكا
از همان آغاز، در ماجراجويى بزرگ و تجاوزگرانهى اسرائيل نسبت به لبنان، آمريكا نقشى فعال بر عهده داشت. معروف است كه ژنرال «الكساندر هيگ» وزير جنگ آمريكا به اسرائيلىها «چراغ سبز» حمله به لبنان را نشان داد؛ و اين به خودى خود به مفهوم شركت آمريكا در تجاوز به لبنان است. هيگ و طرفداران او در دولت آمريكا، مىخواستند كه اسرائيل دست به يك حملهى همه جانبه به لبنان بزند؛ مقاومت فلسطينىها را كاملاً نابود كند و بعد، آتشبس اعلام شود و به دنبال آن، نيروهاى سوريه نيز از لبنان عقبنشينى كنند.
جورج بال دربارهى هماهنگى اسرائيل با آمريكا براى اعمال تجاوزگرانهاش، مىنويسد:
«حملهى اسرائيل به لبنان، براى آمريكا به هيچ وجه غير منتظره نبود؛ چون از مدتى قبل اسرائيل به انحاء گوناگون، آمريكا را از نيّت خود آگاه ساخته و از واكنش مساعد واشنگتن نسبت به اين حمله نيز به خوبى اطلاع داشت؛ به طور مثال در مهر ماه سال 1360ه.ش (اكتبر 1981م)، هنگام شركت در مراسم تشييع جنازهى «انورسادات» ]رئيس جمهورى مصر كه به دليل سازش با اسرائيل به دست انقلابيون اين كشور كشته شد [در قاهره، ضمن ملاقاتى كه بين هيگ و بگين صورت گرفت، بگين هدف خود را در مورد حمله به لبنان، به اطلاع هيگ رساند و هيگ در كتاب خاطراتش (چاپ نيويورك 1363 ه.ش 1984م) با اشاره به گفتهى بگين، ضمن يادداشتهاى روزانهاش نوشته است: «اسرائيل نقشههايى را براى حمله به لبنان آماده كرده؛ ولى به نظر مىرسد كه قصد ندارد در اين عمليات، با سوريه برخوردى داشته باشد.»
جورج بال، دربارهى تسليم پذيرى آمريكا در قبال اسرائيل مىنويسد:
«در ماجراى لبنان، سستى و تسليم پذيرى آمريكا در مقابل اسرائيل بهقدرى نمايان بود كه شايد در تاريخ نمونهاى شبيه به آن به صورت امر و نهى يك كشور كوچك به يك قدرت بزرگ، هرگز نتوان سراغ كرد؛ و تازه اين در حالى است كه اسرائيل عملاً تحت قيموميت آمريكا قرار دارد و از نظر اقتصادى، مالى و نظامى آنچنان نيازمند و وابسته به آمريكاست كه نمىتوان برايش نظيرى در ميان ساير كشورها يافت؛ اما علىرغم اين وضع، آمريكا غالب اوقات، در عوضِ تحكّم به اسرائيل، ترجيح مىدهد در مقابل حكومت آن كشور حالت التماسآميز و تسليمطلبانه به خود بگيرد.»
هماهنگى با مسيحيان
اسرائيل براى سركوب فلسطينيان و مقابله با هر گونه مقاومت احتمالى كه در برابر خود مىديد، نياز داشت كه با فالانژيستهاى لبنان نيز هماهنگىهاى لازم را به عمل آورد. طى ماههاى منتهى به زمان حملهى سراسرى، سردمداران نظامى رژيم صهيونيستى، سفرهايى به لبنان داشتند؛ از جمله ژنرال «رافائل ايتان» رئيس ستاد ارتش اسرائيل چندبار به لبنان رفته بود تا از نزديك نسبت به برخى اطلاعات داده شده توسط ژنرال شارون، مطمئن شود و بر چند مورد نيز شخصاً نظارت كند.
روز 1360/10/22ه.ش )12ژانويه1982 م) ژنرال آرييِل شارون، خود شخصاً به لبنان رفت تا تصميم اسرائيل مبنى بر حمله به لبنان را بهاطلاع «بَشير جُميِّل» از سران «حزب فالانژيست» (كَتائِب) برساند و در اين مورد از آنها تقاضاى همراهى كند.
شب قبل از حملهى سراسرى، شنبه 1361/3/15ه.ش)5 ژوئن1982 م) بشير جميل، با شتاب براى ديدار با رافائل ايتان فراخوانده شد و در جريان عمليات قرار گرفت. رئيس ستاد ارتش اسرائيل، از فالانژيستها خواست كه در طول «خط سبز» كه غرب مسلماننشين بيروت را از شرق مسيحى نشين آن جدا مىكرد، اجراى آتش كنند و اجازه خواستند كه گروههاى رزمى اسرائيلى در بندر «جونيِه» در شمال منطقهى مسيحىنشين بيروت كه تحت نظر فالانژها بود، پياده شوند.
آغاز تجاوز
در شامگاه 14 و 15 خرداد (چهارم و پنجم ژوئن) هواپيماهاى جنگى اسرائيل، محلههاى مسلمان نشين غرب بيروت و شهرهاى «صيدا» ، «صور» و «نبطيه» در جنوب لبنان را بمباران كردند.
شنبه شب 1361/3/15ه.ش )5 ژوئن 1982 م) كابينهى اسرائيل، در خانهى مناخام بگين در بيت المقدس، بار ديگر تشكيل جلسه داد. نخستوزير، از وزيران خواست كه حمله و پيشروى تا عمق 45 كيلومترى را در جنوب لبنان تاييد كنند تا توپها و موشكاندازهايى كه شهرك الَجَليل را در تيررس داشتند، نابود سازند.
سرانجام فرمان حمله سراسرى صادر شد. بامداد روز يكشنبه 1361/3/16ه.ش )6ژوئن 1982 م) نيروى زمينى اسرائيل، با 60 هزار سرباز و 600 دستگاه تانك و با حمايت و پوشش انبوه هوايى و بمباران هواپيماها، وارد خاك لبنان شد و نيروى دريايى نيز، نيروهاى ويژهى خود را در سواحل لبنان پياده كرد.
نيروهاى هلى بُرن (انتقال به وسيله هلىكوپتر) و نيروى دريايى اسراييل، آنگونه كه استراتژى مزبور تعيين كرده بود، نمىتوانستند در پشت خط دشمن، نزديك بيروت، يا در امتداد شاهراه بيروت - دمشق، به منظور بهدام انداختن يگانهاى ساف و ارتش سوريه، در جنوب بيروت و درهى بقاع پياده شوند.
طرح آن بود كه نيروهاى اسرائيلى، در چهار ستون به سوى شمال پيشروى كنند:
ستون غربى (شامل يك لشكر) به فرماندهى ژنرال «اسحاق موردِخاى» در امتداد جادهى ساحلى و از راه تمركزگاههاى عمدهى فلسطينى در اطراف صور و صيدا و به سوى «دامور» و بيروت، پيشروى كنند.
ستون مركزى (شامل يك لشكر) به فرماندهى ژنرال «اِويگدوركالاهانى» از راه رشته كوههاى مشرف بر جادهى ساحلى و به سوى صيدا و در رأستاى شمال به حركت درآيد.
دومين ستون مركزى (شامل يك لشكر) به فرماندهى ژنرال «مناهم اينان»، نخست همان راه كالاهانى را پيموده، سپس از راه كوهستان «شوف» به سوى جادهى بيروت - دمشق رود.
ستون شرقى (شامل دو لشكر) به فرماندهى ژنرال «اِويگدوربِنگال» به سوى «حاصِبيّه» و «راشيااَلفَخر» حركت كرده، سپس خود را به شمال و محل اصلى تمركز نيروهاى سوريه در «بِقاع شرقى» برساند.
پنجم، ستون دريايى به فرماندهى ژنرال «آموس يارون» در مصبرود «اولى» در شمال صيدا پياده شوند.
متجاوزين، در جبههى غربى خود، با يك ارتش مردمى شامل ششهزار رزمندهى ساف، در قالب از دو تيپ و چند گردان مستقل، رو به رو شدند. گذشته از اين، يك لشكر سورى در بقاع و يك تيپ سورى نيز در بيروت مستقر بود. در پايان نخستين هفتهى جنگ، سوريه دومين لشكر خود را بهدرهى بقاع گسيل داشت.
فلسطينيانِ مستقر در كرانهى درياى مديترانه و تپههاى شرقى، بادستهبندىهاى بزرگ سازمان يافته دست به جنگ نزدند؛ ولى مقاومت دليرانه و غير منتظرهاى از خود نشان داده و تا هفتاد و دو ساعت جلوى پيشروى لشكريانِ كاملاً برترِ اسرائيل را گرفتند. اسرائيلىها به ويژه در اردوگاههاى آوارگان فلسطينى (رَشيديه، اَلبَص و عِينالحَلوه) در اطراف صور و صيدا و در خود صيدا، با مقاومت سختى روبه رو شدند. تماس ميان لشكر موردخاى با مردان قورباغهاى (غواصان) يارون در دامور ومصب رودخانهى اولى در نزديكى صيدا، در 19 خرداد (نهم ژوئن)دستياب شد. در اين روز، درگيرى ميان پيشقراولان اسرائيلى و سورى در شرق لبنان روى داد.
روز دوشنبه 17 خرداد (هفتم ژوئن)، ارتش اسرائيل شمارى از نيروهاى سوريه را كشته و نيروى هوايى آن، دو ايستگاه رادارِ سوريه را نابود كرد. در هجدهم خرداد ماه (هشتم ژوئن) تانكهاى اينان، در غربىترين موضع سوريه در اطراف «جِزّين»، با سورىها درگير شده، اين شهر را به تصرف در آوردند و سپس متوجه نيروهاى سوريه در «عِينالزَحلِه» در شمال شدند. سورىها تصميم گرفتند كه با پيشروىِ اينان به سوى شاهراه بيروت - دمشق به مبارزه برخيزند. در يك نبرد سنگين در گذرگاه كوهستان، تكاوران و نيروهاى تانك سورى، با موفقيت جلوى پيشرفت اسرائيل را گرفتند و اينان مطمئن شد كه پيش از اجراى آتشبس در ظهر روز جمعه 21 خرداد (يازدهم ژوئن)، نمىتواند به شاهراه بيروت - دمشق برسد.
در همين حال، سه دستور اساسى براى تبديل نبرد نفوذى تا عمق چهل كيلومترى، به يك جنگ تمام عيار، از سوى شارون صادر شد؛ يك دستور به يارون براى پيشروى به سوى بيروت؛ يك دستور به فرمانده نيروى هوايى اسرائيل (ديويد ايوِرى) براى نابود كردن بيست و چنددستگاه موشك انداز ضد هوايى سوريه در درهى بقاع و يك دستور بهبنگال براى حركت به سوى شمال و حاصبيه در درهى بقاع به منظور نابود كردن لشكر يكم سوريه.
عمليات عليه موشكهاى سورى، در ساعت 2 بعد از ظهر چهارشنبه19 خرداد ماه (نهم ژوئن) با تركيبى از حملهى هوايى، پرتاب موشكهاى زمين به زمين و توپخانهى دوربرد، آغاز شد. همه چيز در ساعت 16/15 دقيقه پايان يافت. در اين حملات، هفده دستگاه موشك انداز ضد هوايى سوريه نابود شد. سورىها براى حفاظت از دستگاههاى موشك ضدهوايى، هواپيماهاى بازدارندهى خود را گسيل داشتند كه در نتيجه بيست و نه هواپيما از دست دادند. روزهاى بعد، سورىها پنجاه هواپيماى ديگر را نيز از دست دادند.
نيروهاى بن گال، در بعد از ظهر چهارشنبه 19 خرداد (نهم ژوئن)رهسپار درهى بقاع شدند. هدف اين نيرو كه هرگز موفق نشد آن بود كه شاهراه بيروت دمشق را در جنوب شرقى «اُشتورِه» قطع كند. عدم تحرك، موانع فنّى از جمله كمبود سوخت، ازدحام ترافيك و مقاومت سرسختانه، به ويژه در اطراف منطقهى «سلطان ايّوب» از سوى لشكر يكم سوريه، جلوى پيشروى نيروهاى بسيار برترِ بنگال را براى دستيابى به شاهراه مزبور، پيش از اعلام آتشبس گرفت.
در همين حال چتربازان ژنرال يارون، به زودى به لشكريان كالاهانى پيوسته، از راه دامور آغاز به پيشروى به سوى بيروت كردند. يك افسر رابط فالانژ، در بامداد جمعه 21 خرداد (يازدهم ژوئن) در جنوب پايتخت لبنان به نيروهاى اسرائيلى پيوست. چتربازان يارون، ضمن درگيرى باساف و سربازانى از تيپ هشتاد و پنجم سوريه، به كندى راه خود را بهسوى ارتفاعات شرقى جاده صيدا بيروت ادامه داده، در ساعت يك بعد از ظهر يكشنبه 23 خرداد (سيزدهم ژوئن) در خارج از «بَعَبدا» به نيروهاى فالانژ پيوستند.
سرانجام شاهراه بيروت - دمشق قطع شد و ديدارى نشاطانگيز! ميان «بشير» و «پيرِ جُمَيِّل» با ژنرالهاى ارتش اسرائيل صورت گرفت. ارتش اسرائيل به حومهى بيروت رسيد؛ ولى خود شهر، از سوى حدود ده هزار رزمندهى ساف، شبه نظاميان مسلمان از گروههاى مختلف و باقيماندهى تيپسورى محافظت مىشد. رسيدن ارتش اسرائيل به دروازههاى بيروت، تبديل به محاصرهى آن شهر شد. اسرائيل از فلسطينىها و سورىها خواست كه بيروت را ترك كنند؛ ولى با مقاومت آنها مواجه شد.
سرانجام ژنرال «آرييل شارون» با تانكهايش به بيروت رسيد و وارد دفتر كار فرماندهى ژندارمرى (اَلدَرَك) لبنان در سراى قديمى واقع در نزديكى كاخ رياست جمهورى، در «بعبدا» پايتخت قديمى جبل لبنان در حومهى بيروت شد. وقتى مسئولان كاخ، صداى تانكهاى اسرائيلى را شنيدند و مشاهده كردند كه آنها به طرف كاخ در حركت هستند، ترسيدند كه ژنرال شارون براى گرفتن عكس يادگارى در كاخ، وارد آنجا شود! با نزديك شدن تانكها به كاخ، يكى از اعضاى هيئت نمايندگى آمريكا كه در كاخ مشغول مذاكره با «اِلياس سِركيس» رئيسجمهورى و تعدادى از مسئولان لبنانى بود، از كاخ خارج شد. به دنبال او،سفير آمريكا نيز براى جلوگيرى از بروز يك بحران فاجعهآميز سياسى يانظامى، از كاخ بيرون رفت. جالب آن بود كه وقتى به فرمانده اسرائيلى گفته شد: «اگر نيروهايت را از اطراف كاخ عقب نكشى، گارد رياست جمهورى لبنان به سوى آنها تيراندازى خواهد كرد.»
او اظهار تعجب كرد و گفت: «هدفِ نيروهاى ما، لبنانىها نيستند.»
جنايت در بيروت
با رسيدن يگانهاى رزمى اسرائيل به بيروت، رزمندگان فلسطينى ونيروهاى مقاومت لبنانى كه در شهر مستقر بودند، به نبرد در برابر صهيونيستها پرداختند. اسرائيل در برابر اين مقاومت، وحشيانه دست به بمباران بيروت زد كه طى آن بيش از ده هزار نفر از مردم لبنان كه تعداد قابل توجهى از آنان را زنان و كودكان و مردم غيرنظامى تشكيل مىدادند كشته و بيش از يكصد هزار نفر ديگر زخمى شدند.
دو خبرنگار اسرائيلى «شيف» و «بارى»، در كتاب خود «جنگ اسرائيل در لبنان»، از پنجشنبه 1361/5/21ه.ش )12 اوت 1982 م)، بهعنوان «پنجشنبه سياه» نام برده و دربارهى فجايع آن روز نوشتهاند:
«پنجشنبهى سياه» حكم يك كابوس را داشت. در اين روز كه حملهى هواپيماها از سپيده دم آغاز شد و يازده ساعت تمام ادامه يافت، به قدرى بمب بر غرب بيروت ريخته شد كه در مقايسه، حتى از سدّ آتش توپخانه همفراتر مىرفت و تلفات آن نيز طبق آمار غير رسمى به 300 كشته رسيد؛ اما دربارهى اينكه چه عاملى پنجشنبه سياه را، با آن همه ابعاد وحشتناك به وجود آورد، بايد گفت اين فاجعه به خاطر طغيان احساسات درنده خويى رخ داد و علتى هم نداشت جز تضاد شديد بين روند آرام مذاكرات و حملات وحشيانهاى كه قبل از آن به شهر بيروت صورت گرفته بود. تأثير اين بمباران به حدى بود كه همسرِ «شفيق وزان» نخست وزير لبنان، براى اعتراض به آن، دست به اعتصاب غذا زد و نيز چند تن از سران مسلمانان در غرب بيروت، با وضعى دلخراش بهسفارت آمريكا تلفن كردند و از آنها براى جلوگيرى از بمباران ويرانگر و بىهدف شهر، كمك خواستند.»
طى دو ماه محاصره، نيروهاى اسرائيلى در حالى كه منطقهى مسلماننشين غرب بيروت را گلوله باران و بمباران مىكردند، آب و برق را نيز برروى مردم اين بخش از شهر قطع كردند.××× 1 بخش مسيحىنشين بيروتشرقى كه تحت سلطه فالانژيستها متحدين اسرائيل بود، به هيچ وجه نه بمباران مىشد، نه با مشكلاتى از اين نوع مواجه بود. ××× و با حملههاى زمينى كوتاه و سريع، استحكامات فلسطينىها را از ميان بر مىداشتند.يك رشته بمبگذارىهاى انفجارى كشنده نيز كه توسط عوامل اسرائيل در اتومبيلها جاسازى شده بودند، روحيهى مردم را در شهر محاصره شدهپايين آوردند.
جورج بال، دربارهى جنايات اسرائيل در بيروت مىنويسد:
«شارون، براى حفظ جان افرادش، از ورود به شهر بيروت و درگيرى بامردم خوددارى كرد؛ ولى به جاى نقشهاى كه از قبل براى اشغال بيروت و كشتن افراد مورد نظر داشت، رو به سوى تاكتيك جديد آورد كه اين، چيزى نبود جز به كارگيرى اسلحههاى مرگبار آمريكايى براى بمباران مناطق پرجمعيت غرب بيروت از طريق هوا و دريا به مدت 9 هفته تمام؛ و طى اين دوره كه هزاران بمب به همراه 60 هزار گلوله توپ بر بيروت فرو ريخته شد، با وجود كثرت عظيم تلفات در ميان مردم معمولى ساكن بيروت، باز هم شارون نتوانست آن تعداد از چريكهاى فلسطينى را كه در نظر داشت، به قتل برساند.»
آثار اين اقدام چنان بود كه جهانيان را اصولاً در مورد انسانيت جامعهىاسرائيل دچار ترديد كرد. شوراى امنيت سازمان ملل روز يكشنبه 1361/5/10ه.ش )1 اوت 1982 م)، با صدور قطعنامهاى، به اتفاق آراء خواستار بر قرارى آتش بس فورى در بيروت شد كه همراه آن، هيئتى از ناظران سازمان ملل را براى كنترل آتش بس به منطقه اعزام داشت.
شايد هيچ كس نتواند رقمى را كه حتى نزديك به واقعيت هم باشد، در مورد تلفات وارده به افراد غير نظامى در لبنان، به خاطر حملات نيروهاى اسرائيلى ذكر كند. آمار رسمى دولت لبنان نيز كه براساس گزارشهاى پليس تنظيم شده، تنها به تعداد تلفاتى اشاره دارد كه در بيمارستانها، درمانگاهها و مراكز دفاع غير نظامى، شمارش شده است.
روزنامهى «كِريستيَن ساينس مانيتور» در مورخ 1361/9/30ه.ش)21 دسامبر 1982 م) آمار تلفات را به نقل از گزارش پليس لبنان چاپ كرد. براساس اين گزارش در فاصلهى 88 روزه، از 14 خرداد (چهارم ژوئن) كه اسرائيل وارد خاك لبنان شد، تا 9 شهريور )31 اوت) كه خروج فلسطينىها از بيروت به پايان رسيد، تعداد 19085 نفر كشته و 30302 نفر مجروح در لبنان به جا ماندند.
آمار تلفات، تنها در بيروت به 6775 نفر كشته رسيد كه طبق گزارش پليس لبنان، 84( آنها را افراد غير نظامى تشكيل مىدادند؛ ولى در جنوب لبنان كه اسرائيلىها توانستند طى دو هفته اين منطقه را كاملاً به تصرف خود درآورند فقط 20( مقتولين از مردم غير نظامى و بقيه همگى فلسطينى و يا از نيروهاى مسلح سورى و لبنان بودند. اگر تعداد ثبت شدهى 328 نفر كشته و991 مفقودالاثر حادثه قتل عام صَبرا و شَتيلا نيز به آمار افزوده شود، ابعاد خونريزى و ويرانىِ حاصل از تهاجم اسرائيل به لبنان بسيار وحشتناكتر از حد تصور خواهد بود.
گر چه اسرائيل هم به نوبه خود آمار تلفات وارده به لبنان را ارائه داده، ولى اين ارقام به گونهاى است كه مورد تمسخر خبر نگاران و مأموران امداد قرار گرفته؛ زيرا به گفتهى اسرائيلىها، در جريان بمباران و اشغال بيروت، فقط 930نفر كشته شدهاند كه از اين تعداد 340 نفر غير نظامى و 400 نفر فلسطينى بودهاند! ولى معلوم نيست به چه علت در همان زمان، ليستى كه در دفتر سخنگوى ارتش اسرائيل در خارج بيروت نصب شده بود، رقم 12000 نفر را به عنوان تلفات وارده به غير نظاميان لبنانى، چريكهاى فلسطينى و سربازان سورى نشان مىداد.
بنابر اعلاميهى ارتش اسرائيل، در فاصله 14خرداد تا28آبان1361ه.ش)4 ژوئن تا 19 نوامبر 1982 م)، خود آنها بيش از 446 كشته و 3383 نفر مجروح نداشتهاند.
«جيمى كارتِر» رئيس جمهورى اسبق آمريكا در كتاب خود با نام «خونِ ابراهيم»، دربارهى تلفات ناشى از حملهى اسرائيل به لبنان مىنويسد:
«خبرهاى واصله حاكى از اين بود كه در اين جنگ هزاران نفر كشته و دهها هزار نفر نيز بىخانمان و آواره شدند. براساس آمارهاى ديگر، تعداد كشتهشدگان در جنوب لبنان، به ده تا بيست هزار نفر و تعداد آوارگان نيز به صدهاهزار نفر بالغ شد.»
تهاجم و ويرانگرى اسرائيل آنقدر سريع بود كه روزنامه نگاران و عكاسان توانستند ويرانههاى روستاها و شهرهاى خراب شده را در حالى كه هنوز دود از آنها بلند بود، تماشا كنند. آنها همچنين جنازههاى كشتگان را در حالى كه از ميان آوارها بيرون كشيده مىشدند، مشاهده كردند.
پشتيبانى آمريكا
آمريكا همواره به عنوان پشتيبان اصلى اسرائيل در جناياتش محسوب مىشود. سلاح و تجهيزات آمريكايى، در حمله به لبنان نقش اصلى را ايفا نمود و همچنين حمايتهاى مالى اين كشور از متجاوزين صهيونيست، بيش از پيش آنان را در رسيدن اهداف شومشان يارى كرد.
آمريكا در فاصله 28 سال از 1325 تا 1353ه.ش)1946 تا1974م) بالغ بر 5/4 ميليارد دلار كمك نظامى و اقتصادى در اختيار رژيم صهيونيستى قرار داد؛ ولى بعدها فقط در فاصله 6 سال از 1354 تا1360ه.ش )1975 تا 1981 م) درست قبل از تهاجم سراسرى اسرائيل به خاك لبنان، بالغ بر 16 ميليارد دلار به اسرائيل پرداخت.××× 1 نقل از گزارشهاى رسمى سازمان بودجه ايالات متحدهى آمريكا در سال 1361ه.ش )1982م ص 18 تا 28(. ×××
اسرائيل همواره به عنوان باجگيرى از سردمداران آمريكا، براى هرگونه تغيير و تحول در برنامههايش، از اين كشور مبالغ هنگفت نقدى و كمكهاى نظامى اخذ مىكرد. هنگامى كه اسرائيل طبق قرارداد «كمپديويد» كار تخليهى صحراى سينا را در روز يكشنبه 1361/2/5 ه.ش)25آوريل 1982م) به پايان رساند، كميتهى امور خارجى سناى آمريكا،بلافاصله تصويب كرد كه ميزان كمك بلا عوض آمريكا به اسرائيل، تامبلغ 350 ميليون دلار در سال افزايش يابد.
يكى از نويسندگان منتقد روزنامه معروف «كريستين ساينس مانيتور»، دربارهى كمك آمريكا به اسرائيل مىنويسد:
«ماليات دهندهى آمريكايى در واقع براى بالا رفتن سطح زندگى در اسرائيل و جنگها و تهاجمات و شهركهايش كه در سرزمينهاى اشغالى ساخته مىشوند،ماليات مىپردازد.»
مناخام بگين نخست وزير رژيم صهيونيستى كه از تجاوز به خاك لبنان و سركوب فلسطينيان سرمست شده بود، روز دو شنبه1361/6/29 ه.ش )20 سپتامبر 1982 م) مغرورانه دربارهى جنگ لبنان گفت: «ثابت شد كه جهان عرب نمىتواند در برابر اسرائيل حتى يك انگشت بلند كند. در جريان حمله به لبنان، همه كشورهاى عربى هيچ چارهاى نداشتند جز اينكه تروريستهاى فلسطينى را به عنوان آوارگان بپذيرند كه جايى جز اردوگاههايى محصور و جدا افتاده ندارند. سوريه نيز سر جايش نشانده شد و ديگر جرأت ندارد پا را از گليم خودش فراتر نهد. همين اتحاد شوروى در موضعى ضعيف قرار گرفت و نيروهاى مسلح فلسطينىها نابود شد و هيبت نفوذشان از بين رفت؛ چنانكه برترى سلاح آمريكايى نيز به اثبات رسيد و احتمال عقد معاهده صلح با يك كشور عرب ديگر (لبنان) افزايش يافت و در تمامى جبهههاى عربى، آرامش حكمفرما شد و ديگر هيچكس جرأت نخواهد داشت كه نگاه چپ به اسرائيل بيندازد و براى ضربهزدن، حتى به ما نزديكشود. به اين ترتيب همه در موقعيتى قرار گرفتهاند كه گويى قرارداد عدم تجاوز به اسرائيل را امضا كردهاند. نتيجهى ديگر جنگ لبنان اين بود كه موازنهى نيروها ميان مسلمانان و مسيحيان اين كشور تغيير يافت.»
كشتار با سلاح آمريكا
جورج بال، پيرامون استفادهى اسرائيل از تسليحات، تجهيزات، بمبها و هواپيماهاى آمريكايى در تجاوز به لبنان، نوشته است:
«اسرائيل در لبنان چند نوع بمب خوشهاى به كاربرد كه يك نوعش بهشكل قوطى حاوى صدها گلولهى منفجر شونده بود و ديگرى، مجموعهاى از بمبهاى كوچك به شكل پيكان در خود داشت كه تعداد آنها در يك بمب خوشهاى، گاه به 700 عدد مىرسيد و يك چنين بمبى در عين حال كه قدرت تخريب محوطهاى را به وسعت ميدان فوتبال دارد، مىتواند هر انسانى را نيز كه از بدشانسى در محدودهى عملش قرار گرفته، در جا تكهتكه كند.
در توافقنامهى اسرائيل و آمريكا كه در تاريخ 1355/9/25ه.ش )16دسامبر 1976 م) به امضاء رسيد، اسرائيل تعهد كرد تا از اين بمبها فقط به شرطى استفاده كند كه حداقل از سوى دو كشور مورد حمله با بمبهاى خوشهاى قرار گرفته باشد؛ و تازه آن هم در صورتى كه بخواهد اين بمبها را صرفاً براى تخريب استحكامات نظامى به كار گيرد.
پس از آن هم بار ديگر اسرائيل با امضاى دو توافقنامه در روزهاى22 و 1357/1/21ه.ش )10 و 11 آوريل 1978 م)، محدوديتهاى بيشترى را در اين باره پذيرفت و ضمن آن متعهد شد فقط در صورتى از بمبهاى خوشهاى استفاده كند كه مورد حمله ارتش منظم حداقل دو دولت رسمى كه قبلا در دو جنگ 1346 و 1352ه.ش )1967 و 1973م) با اسرائيل جنگيدهاند قرار گيرد و نيز هرگز نبايد بمبهاى خوشهاى را در مناطقى بهكار ببرد كه افراد غير نظامى در آن سكونت دارند.
با توجه به اين سابقه، بعد از دريافت خبر استفادهى مجدد اسرائيل از بمبهاى خوشهاى در جريان حمله سال 1361ه.ش )1982 م) به لبنان، اولين نكتهاى كه به ذهن مىرسيد اين بود كه ايالات متحدهى آمريكا حتماً با استناد به تعهدات گذشته اسرائيلىها، حداقل از ادامهى ارسال بمبهاى خوشهاى برايشانخوددارى خواهد كرد؛ ولى حكومت ريگان در طول اشغال بيروت، به مبادلهى توافقنامههاى آمريكا و اسرائيل بىاعتنا ماند و طى اين مدت، هيچ وقفهاى درروند تجهيز ارتش اسرائيل به بمبهاى خوشهاى به وجود نياورد