از هـمان سالهاى نخستين اسلام , گروهى اهل صفا و خلوص در ميان مسلمانان , گام به گام در راسـتـاى دسـتورات قرآن و وصاياى پيامبر اكرم , بر طبق تفسير و تاءويل آيات اكمال دين و تبليغ رسـالـت و ولايت و بسيارى از آيات ديگر,در شاءن على و زهرا و فرزندان معصومشان و روايات بى شـمـارى در فضليت آن ها و پيروانشان ((1)) , على (ع ) را به عنوان دومين فرد در اسلام به رهبرى بـرگـزيـدنـد و خـالـصـانـه مكتب تشيع را پى ريزى كردند و اين خط سرخ را به وسيله مبارزات گوناگون با دشمنان , همواره ادامه دادند.
شيعه و پيروان اهل بيت , اگر چه همواره در اقليت بودند و مانند رهبرانشان , ائمه معصومين تحت شـكـنجه و آزارحكام جور و عمالشان , بسر مى بردند, اما با مبارزات علمى و عملى خود, نشر آثار و افـكار و تحمل آزارها و زندانهاو نثار مال و جان و خانواده و از دست دادن اعضا و جوارح و سلامت بـدنـى خود, زندگى را بر ستمكاران ناگوارمى ساختند و حتى داغ آرزوى يك آه ملتمسانه را بر دل قـسـاوتبار آنان مى گذاشتند .
و بالاخره , شهد و شيرينى موهوم خوش گذرانيها و عياشيهاى آنان را در كامشان تلخ مى كردند .
اين گروه , گاهى در برخى مناطق طلوعى درخشان داشتند و زمـانـى , چـنـان در گـمـنـامى و اختفا بسر مى بردند و حاكمان جور با ايجاد خفقان , نام آنان را درصحنه تاريخ كمرنگ نشان مى دادند كه عده اى از نويسندگان مزدور يا بى خبر, مكتب شيعه و شـيـعـيـان را غـيـر واقـعى وساخته ذهن بيگانگان و افراد افسانه اى ((2)) و ياپديده نوظهورى از مـجعولات برخى سلاطين از قبيل شاهان صفويه وغير آنها مى دانستند, به جرم اين كه به هر نيت بوده , اين سلسله ها با تبليغات , و ساختن و تعمير مساجد (بويژه درايران ) و قبور پيشوايان شيعه , در شناساندن و معرفى اين مكتب مبارز, كارها و خدمات فراوانى انجام داده اند .
درعين حال چنان كه در اوايل مقاله خاطرنشان ساختيم , وجود نخستين امامان شيعه و نام ساير آنان تا پيشواى دوازدهم و حـتـى غـيـبت طولانى و ظهور آن حضرت و حضور نخستين پيروان آنان كه از سابقين در اين مكتب هستند,در زمان حيات پيامبر(ص ) و بر زبان مبارك آن حضرت كاملا مطرح بوده اند.
اكنون به نمونه هايى چند از روايات به مدعاى خود اشاره مى كنيم : 1ـ جابر بن عبداللّه انصارى از پيامبر(ص ) پرسيد: منظور از اولوالامر ((3)) در قرآن كه خدا اطاعت آنها را بر مردم واجب كرده , چيست ؟
پيامبر فرمود: آنها جانشينان من و امامان بعد از من هستند, نخست على بن ابى طالب , و سپس به تـرتيب تا امام دوازدهم برشمرد و غيبت طولانى او را نيز خاطرنشان ساخت .
اين مضمون از طريق شـيـعـه و سـنى در كتابهاى متعددى آمده است كه از جمله , شواهدالتنزيل , ينابيع الموده , اثبات الهداة , ج 3, ص 123, بحارالانوار, جامع احاديث الشيعه , تفسير عياشى , تفسير صافى , مى باشد.
2ـ در كـتـاب الفضائل شاذان بن جبرئيل قمى از ابن عباس نقل كرده است كه رسول خدا فرمود: (يـدخل الجنة من امتى , سبعون الفا, لا حساب عليهم و لا عذاب , ثم التفت الى على (ع ) و قال : هم شيعتك و انت امامهم ).
روز قـيـامت هفتاد هزار (نفر) از امت من بدون كيفر و حساب داخل بهشت مى شوند .
سپس رو به على كرد وفرمود: آنها شيعيان تو هستند وتو پيشواى آنهايى ).
3ـ بر اساس روايات بسيارى از شيعه و سنى , آيه مباركه ( ..اولئك هم خير البرية ) ((4)) آنها بهترين آفريدگانند .
درشاءن على (ع ) و شيعيانش نازل شد .
اغلب تفاسير در ذيل اين آيه از سوره بينه بويژه تفسير نمونه روايات بسيارى ازاهل سنت نقل كرده كه مابه جهت اختصار از آوردن آنها خوددارى مـى كـنيم .
سالهاست كه برخى شيفتگان مكتب شيعه و محققان علاقه مند به اين آستان مقدس از قـبـيـل مـرحوم ميرحامد حسين صاحب عبقات الانوار و علامه امينى صاحب الغدير و اخيرا آية اللّه عـسكرى و گروههاى ديگرى از فضلا و دانشمندان شيعه كه از بركات انقلاب شكوهمند اسلامى مـايـه گـرفـتـه انـد به منظور دفاع از مكتب تشيع و زدودن غبار مظلوميت از چهره تابناك اين تـنـديس مقدس , دست به قلم شده اند و حقيقتا كه در اين راه قدم بزرگى برداشته اند و دشمنان آن را به خاك مذلت و تلاش مذبوحانه وادار كرده اند .
كتابچه اى كه در معرض مطالعه خوانندگان گرامى است يكى از آنها مى باشد كه به اثبات حقانيت خاندان پاك نبوت پرداخته است .
بسم اللّه الرحمن الرحيم سـتـايـش , سـزاوار ذات الـهـى باد كه پروردگار جهانيان است و درود بر سرور رسولان , حضرت محمد(ص ) وخاندان پاك و ياوران راستينش .
در آغـاز سـخن گفته مى شود كه اين مقاله مختصر و مفيد (همگام با اهل بيت ) تحقيقى فرهنگى است تا روشن شود كه روش خاندان نبوت شيوه اى متفكرانه و سياستمدارانه است كه از انديشه پر بـار و ريـشـه دار اسـلامى برآمده وپرچم دوستى و ولايت اهل بيت پاك پيامبر بزرگوار را بر دوش گـرفـته و مرام و مكتب آنها را توصيف كرده است ودرك مسائل اصولى و استنباط قوانين شرع و مـعارف قرآن و سنت را آموزش مى دهد, و از اين رو, همچون انديشه اى مكتبى و روشى سياسى از ميان تمام مكتبهاى اعتقادى و روشهاى فقهى ديگر دين اسلام درخشيده است .
هـدف از ايـن مـعرفى كوتاه , دعوت به سوى وحدت مسلمانان و برطرف ساختن ابرهاى تاريك و تندبادهاى غبارانگيزى است كه در محيط انديشه و زمينه وحدت و اتفاق مسلمانان جهان مى وزد.
بعلاوه , اين تحقيق كوتاه , بيانى است اجمالى از مبانى و ديدگاههايى كه اين گرايش مكتبى بر آن بنا نهاده شده وتوضيحى بر پيدايش آن است .
خوانندگان عزيز و فرزندان اسلام و دست اندركاران نشر اصول درخشان آن و كوشندگانى را كه در راه وحـدت مـسـلـمانان و بازگشت به اسلام در قالب شيوه زندگى و نظام اجتماعى و طرح حكومتى تلاش مى كنند, دعوت مى كنيم تا به واقعيت نقشه هاى استكبارى پى ببرند و درك كنند كـه آنها مى كوشند با سردادن فريادهاى گروه گرايانه و طرح شبهات در ميان پيروان مذهبهاى گوناگون و رهروان روشهاى اسلامى , موانع روانى به وجود آورند تا وحدت جامعه را بر هم زنند و جمع آنها را پراكنده كنند.
پـيـشـنـهاد ما در اين باره , دعوت به گفت و گوى علمى و التزام به نقد بى طرفانه و تمسك به شـيـوه قـرآنـى اسـت كه خواهان وحدت امت و حفظ موجوديت سياسى آن به منظور رويارويى با مبارزه طلبيهاى سياسى و فرهنگى است .
اميد داريم خداوند به ما توفيق دهد و اعمال ما را بپذيرد چرا كه او شنوا و اجابت كننده است .
مؤلف هاشم موسوى
در زمـان حـيـات پـيـامبر(ص ) و دوران دعوت آن حضرت , جامعه اسلامى با يك وحدت فكرى و سـياسى مى زيست و پيامبر راستين حضرت محمد(ص ) رساننده و بيان كننده شريعت , و جلودار و فرمانفرما بود.
هـمـيـن كـه رسـول خـدا بـه رفـيـق اعـلا پيوست , در نخستين لحظه هاى وفاتش , گرايشهاى گوناگونى در جهتهاى فكرى و سياسى پديدار شد.
نـخـستين اختلافات , در باب خلافت و امامت بود كه از آراى گوناگون و انديشه هاى متفاوت به وجـود آمـد امـا پـس از آن در فـهـم معناى اسلام و شرح احكام و تبيين ريشه هاى اصلى آن چنان مخالفتى حاصل شد كه موجب ديدگاها,و انديشه ها و مكاتب فكرى متعددى گشت .
در بـحـبـوحـه اين كشمكشهاى فكرى و سياسى , خاندان پيامبر اكرم (ص ), على (ع ) و فرزندانش , مـكـتـب فـكرى وشيوه عملى و روش سياسى ويژه خود داشتند و طبيعى است كه مسلمانان اين گونه به گروههاى مختلف و پيروان مذاهب فكرى , فقهى و موضعگيريهاى سياسى تقسيم شوند.
تـاريـخ بـه مـا مـى گويد: نخستين اجتماعى كه به صورت جمعى فشرده و ممتاز در اطراف امام عـلـى (ع ) روز رحـلـت رسول خدا به وجود آمد, گروهى از طلايه داران صحابه بودند كه با بيعت سقيفه مخالفت كردند و فرياد زدند كه امام (ع ) براى خلافت شايسته تر است .
انـدك انـدك اين مبارزه ها آرام گشت و به سكوت انجاميد تا زمانى كه در دوران خلافت عثمان , بـنـى امـيـه غـلبه يافت و پيشگامان از پيروان اهل بيت همچون ابوذرغفارى , عمارياسر, محمدبن ابى بكر و جز اينها در صحنه حيات سياسى و دعوت به اصلاح ظاهر شدند.
سـرانـجام وقتى عثمان كشته شد و مردم با امام على (ع ) بيعت كردند, فرمانروايى خاندان نبوت و پـيـروى فكرى وسياسى آنان مسلم گشت .
افراد حاضر در جنگ بدر و اهالى بيعت رضوان و ساير مهاجران و انصار, دور امام گردآمدند و رودرروى سلطه اموى كه به رهبرى معاوية بن ابى سفيان در شـام اداره مـى شـد, ايـسـتـادنـد .
امـا همين كه ستاره خلافت راستين با شهادت امام على بن ابى طالب (ع ) در سال 40 هجرى غروب كرد و فرزند او امام مجتبى (ع ) ناچارگشت بعد از چند ماه تصدى حكومت , به نفع معاويه از خلافت كناره گيرى كند, توجه مردم به اهل بيت (ع ) و پيروى از روش آنـان در اصطلاح حكومت اموى به عنوان يك گناه تلقى شد كه نتيجه اش كشتار, زندان و جور و شكنجه بود.
بـا هـمـه ايـنها دوستى اهل بيت و پيروى از آنان و ژرف نگرى در روش فكرى و فقهى و نفوذ آراى سـياسى شان ادامه يافت و مردم بيش از پيش خود را به اين خاندان منسوب دانستند, بويژه پس از انقلاب امام حسين (ع ) در مقابل سلطه يزيد بن معاويه و شهادت آن حضرت در سال 61 هجرى , كه بر پيروان اهل بيت نام شيعه اطلاق و وابستگى ودوستى نسبت به آنان تشيع نام گرفت .
سـيـره نـويـسان مى گويند: نام شيعه در زمان پيامبر اكرم تنها به چهار نفر اطلاق مى شد, ابوذر, سلمان , عمار ياسر,و مقداد .
اين چهار نفر در آن روزگار, معروف بودند كه شيعه على (ع ) هستند.
ما در اين بحث كوتاه تصميم داريم كه بارزترين آگاهى ها را از اين مكتب متفكرانه معرفى كنيم .
اين گرايش ريشه دار اسلامى (مكتب تشيع ) به دست امام على (ع ) و فرزندان او پايه گذارى و راه و روش آنـها به سوى اسلام بازشد و فهم و درك آنان نسبت به حقايق نهفته در كتاب و سنت پاك پيامبر(ص ) گشايش يافت .
شيعه در لغت به معناى پيروان , ياران و در اصطلاح خاص براى پيروان اهل بيت پيامبر(ص ), على و فـرزندانش علم شده است .
ابن منظور, لغوى مشهور در فرهنگش , ـلسان العرب ـ در تعريف شيعه از ازهـرى نـقـل مى كند كه :(شيعه گروهى هستند كه به خاندان پيامبر عشق مى ورزند و آنان را دوسـت مـى دارنـد و ايـن اسم آن چنان بر مواليان على و اولادش غلبه كرده كه نام مخصوص آنها شده است ) بررسى و تحليل تشيع به عنوان موجوديت و مكتب و گرايش اسلامى , ما را به اين نتيجه مى رساند كـه امـامـت خـاندان پيامبر, يعنى على و فرزندانش سنگ اصلى ساختمان اسلام و پايه اساسى آن اسـت .
تـوضـيـح مـى دهم كه امامت به دليل اهميت فراوانى كه براى بيان انديشه اسلامى و حفظ شـريـعت و پياده كردن احكام آن و ادامه وظيفه دعوت و تغييرات , پس از پيامبر را به عهده دارد, ركـن اصـلـى را از اركـان اعـتـقـادى اسـلام تشكيل مى دهد, و بر اين اساس , تمام مسلمانان بجز گروههاى كوچكى از قبيل خوارج و معتزله , بر وجوب آن اتفاق دارند.
قـرآن كـريـم آنـگاه كه مساءله امامت را به عنوان عهد الهى كه خدا ويژه نيكان و برگزيدگان از بندگان آزاد خود قرارداده , مطرح مى كند, اهميت اين مساءله و ارزش فكرى و سياسى و اعتقادى آن را تـثبيت كرده است و آن جا كه خداى متعال با پيامبر و خليل خود, گفت و گو كرده , امامت را چـنـين ترسيم مى فرمايد: (و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاءتمهن قال انى جاعلك للناس اماما, قال ومن ذريتى قال لاينال عهدى الظالمين )
((5)).
و در آيـه ديگر از لابه لاى توصيف پيامبرانى كه داراى مقام امامت نيز بوده اند, راجع به موقعيت و ارزش واهميت آن در زندگى بشر, به بيان روشن چنين فرموده است :(وجعلنا منهم اءئمة يهدون باءمرنا لما صبروا وكانوابياتنا يوقنون ).
((6))بـه دليل اهميت مساءله امامت در ادامه راه اسلام به وسيله برقرارى نظام حكومتى و بيان قوانين شـريـعـت و حفظحقايق ناب و اصيل آن (به دست امام ) پيامبر(ص ) را مى بينيم كه ميان امامت و جـوهـره ايـمان حقيقى رابطه محكمى قرار داده و فرموده است : (هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است )
((7))در جـاى ديـگـر فرموده است : (هر كس بميرد و بر گردنش بيعت از امام نباشد به مرگ جاهليت مـرده است ,)
((8))درجاى ديگر نقل شده است : (هر كس بدون (اعتقاد) به امامت بميرد به مرگ جاهليت مرده است )
((9))بر پايه اين بيان پيامبر اكرم , امام صادق (ع ) را مى بينم كه درباره وجوب امامت و اهميت امام كه در مـسـيـر فكرى وسياسى و تمدن , رهبرى جامعه را بر عهده دارد, چنين مى گويد: (اگر در روى زمـين جز دو نفر, كسى نباشد, يكى ازآنها امام است )
((10))با توجه به اين حقيقتها, جامعه شيعه , بـه مـساءله امامت اهميت شايانى داده , ايمان دارد كه (امامت ,عبارت است از رياست عامه در امور دين و دنيا براى يك فرد به نيابت از پيامبر(ص ).
((11))به اين دليل مساءله امامت از نظر شيعه مربوط به زمان پيامبر(ص ) و نيابت از آن حضرت مى باشد و تـعـيـين افراد ومعرفى كسانى كه پس از پيامبر(ص ) پرچم امامت را بر دوش خواهند گرفت از كارهاى مهم پيامبر است .
از ايـن رو, شـيعه معتقد است كه هرگز امكان ندارد پيامبرى كه آينده امت را آگاهانه مى نگرد و خـود را درپـاسـدارى از راه آن مؤظف مى داند, نسبت به مساءله با اهميتى مثل مساءله امامت , كه سـرنـوشـت مـردم و رسـالتش به آن بستگى دارد, بى اعتنا بگذرد و آن را با مشكلات و مخالفتها و نزاعها و كشمكهايش واگذار كند.
شيعه براى اين عقيده خود, به مواردى از ديدگاهها و بيانات صريح پيامبر(ص ) استناد مى كند كه مفهومش اين است : پيامبر راستين از همان آغاز دعوتش , بر اين بود كه گروهى پيشتاز را از ياران و مـؤمـنـان به رسالتش آماده سازدتا مقدمه انديشه و راه او باشند و تعليم يافتگانى كه در معناى رسـالت بينديشند و مضمونهاى عميق و فراگير اسلام رادرك كنند و بزرگترين جنبش انقلابى را كه در جهان بشريت ايجاد مى كند, دريابند.
اين هدف مهم پيامبر(ص ) به اين وسيله تحقق يافت كه شخصيت امام على (ع ) را آماده ساخت و به تربيت اوبيش از تربيت ساير صحابه اهميت داد زيرا از آغاز كودكى , او را جزو خانواده خود قرار داد و در خانه خويش باخلق و خويش او را پرورانيد و پيش از بعثت به نبوت , به وى ادب آموخت .
نشو و نـمـاى او در خانه پيامبر(ص ) وى را از پليدى دوران جاهليت مصون داشت و از رفتار به شيوه آن جامعه بت پرست , محافظت نمود و به اين دليل وى هرگز در برابر بت سجده نكرد.
آنـگـاه كـه خداوند, پيامبرش محمد(ص ) را براى به دوش گرفتن پرچم رسالت و هدايت بشريت بـرگـزيـد, امـام عـلى (ع ) نخستين تصديق كننده او و دعوتش بود .
بنابراين , على (ع ) از لحظات نخست دعوت و رسالت پيامبر(ص )با انديشه و آگاهى در رفتار او هماهنگ بود زيرا پيامبر در اين دوران توجه زيادى به آمادگى مكتبى او داشت و آنچه را علوم و معارف از پروردگار عزيز دريافت مـى كـرد بـه وى تـلـقين مى فرمود, هم چنان كه هر استادى نسبت به برجسته ترين شاگردان و طلايه دار شايستگان عنايت بيشترى دارد.
نـسـائى از ابـن عـباس از على (ع ) نقل كرده است كه فرمود: (هر وقت در دل شبها از پيامبر(ص ) اجـازه مـى خـواسـتـم حـضورش مشرف شوم , اگر مشغول نماز بود, به نشانه اذن دخول , تسبيح مـى گفت و اگر در حال نماز نبود, لفظااجازه ورود مى داد.)
((12))و نيز نسائى از امام على (ع ) نقل كرده است : (در دو وقـت به خانه رسول خدا وارد مى شدم : وقتى در شب و وقتى در روز, شب كه مى خواستم حضورش برسم با تنحنح به من اجازه ورود مى داد.)
((13))و نـيـز نـقل كرده است كه على (ع ) فرمود: (هر وقت از رسول خدا چيزى مى خواستم به من عطا مـى كـرد و اگـر ازسـئوال كـردن خوددارى مى ورزيدم (بدون سؤال ) خواسته مراپاسخ مى داد.)
((14))حاكم در مستدرك اين حديث را آورده و گفته است : (اين حديث صحيح است با توجه به شرطى كـه شيخين (بخارى و مسلم ) درباره صحت روايت گفته اند, اگر چه خودشان اين روايت را ذكر نكرده اند.)
((15))امام (ع ) با بيان اين كه رسول خدا از كودكى او را در خانه خود نگهدارى و تربيت كرده است , علاقه خود رانسبت به آن حضرت چنين شرح مى دهد: (چنان كه بچه شتر به دنبال مادرش مى رود, من از پى رسول خدامى رفتم , هر روز درسى عملى از اخلاق خود به من مى داد و مرا امر مى كرد كه به وى اقتدا كنم .
...)
((16))پيوسته پيامبر(ص ) به على (ع ) عنايت و اهتمام داشت و در موارد بسيارى به موقعيت و ارزشمندى او تـصـريـح مـى كـرد, چـنان كه در دوران صحابه آشكار بود كه پيامبر(ص ) على (ع ) را به منظور عهده دار شدن وظيفه امامت ورهبرى مستعد و آماده مى سازد.
روايت شده است , روزى كه خداوند با فرمان (وانذر عشرتك الاقربين )
((17))به آن حضرت دستور داد خويشانش را انذار كند, سى نفر از آنها را دعوت و اطعام كرد و موقعى كه از غذا خوردن فراغت يـافتند به آنها فرمود: (چه كسى ضمانت مى كند كه دين مرا ادا و به وعده هايم وفا كند و (در دنيا) جـانـشين و در بهشت همنشين من باشد؟
) على (ع )عرض كرد: من حاضرم .
پيامبر فرمود: (آرى ) تـو.)
((18))چـنان كه از پيامبر(ص ) نقل شده است كه وقتى على (ع ) را درمدينه جانشينش قرار داد و خـودش رهسپار جنگ تبوك شد, فرمود: (آيا از اين خشنود نيستى كه نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى باشى ؟
به استثناى اين كه پس از من پيامبرى وجود ندارد.)
((19))و نيز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (على از من است و من از على هستم , دينى كه بر گردن من است , جز على يا خودم كسى ادانمى كند.)
((20))همانطور كه در گرايش پيروان اهل بيت به اين موضعگيرى بزرگوارانه پيامبر اكرم (ص ) استدلال شـده , به آيات عديده اى از قرآن كه در معرفى على (ع ) و موقعيت و مقام او نازل شده نيز استدلال مـى شـود, از جـمله , اين آيه شريفه است : (انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تـطهيرا)
((21))زيرا پيامبر(ص ) اين آيه را با گفتار و رفتارخود, تفسير فرموده است .
جلال الدين سـيـوطى در كـتاب درالمنثور, راجع به تفسير اين آيه نقل كرده است كه رسول خدا(ص ) هنگام نـزول ايـن آيه , امام على و فاطمه و حسن و حسين (ع ) زير عباى خود جمع كرد و گفت : (خدايا! اينهاآل محمد هستند, صلوات و بركات خودت را بر خاندان محمد نثار فرما چنان كه آنها را بر آل ابـراهـيـم نـثارفرمودى )
((22))و اين آيه را, حاكم در شواهدالتنزيل
((23))و طحاوى در مشكل الاثار
((24))و احمد بن حنبل در مسند
((25))ونسائى در سنن كبرى .