اكـنون كه امامت , ركن اساسى را در پيكره انديشه اسلامى بر طبق نظريه اماميه در معارف شيعى پى ريزى مى كندو از بارزترين اصول آن , شناختن شخصيت امامانى از خاندان رسول اكرم است كه پس از آن حضرت پيشوايان مسلمانان مى باشند, بايد بدانيم كه پيشوايانى كه اين مكتب اسلامى به رهبرى فكرى و سياسى آنها اعتبار يافته است و در فهم كتاب و سنت و اخذ احكام و معارف شريعت مـرجـع كل مى باشند, چه كسانى هستند؟
زيرادستاوردهاى اين فكر در نظر جويندگان حقيقت , دلـيـل ارزشـمـندى اين گرايش و دور نماى انديشه درست آن نسبت به اصول و پايه هاى اساسى اسلام تلقى مى شود.
حال كه پيروان اهل بيت , دلايل خود را از كتاب و سنت ارائه دادند و ادله مشهود عملى را كه گواه بـر تـقـوا و علم وجهاد ائمه اهل بيت است , اقامه كردند و شايستگى آنان را براى امامت و مرجعيت فـكـرى و سـياسى جامعه به اثبات رساندند, ما برآن شديم كه معرفى مختصرى از اين بزرگواران عرضه بداريم :
آن حـضرت , ده سال قبل از بعثت پيامبر(ص ) در مكه (خانه خدا) ديده به جهان گشود, و پس از آن كـه در حـال سـجـده نـماز صبح در نوزدهم ماه رمضان , عبدالرحمان بن ملجم , كه از خوارج (نهروان ) بود, او را ضربت زد, دربيست و يكم همان ماه به شهادت رسيد.
عـلـى (ع ) مثل اعلاى اسلام و برادر رسول خدا و علمدار اوست و بر تمام مردم در پذيرفتن دعوت پـيامبر سبقت گرفت .
از اين رو, وحى الهى او را گرامى داشت و قرآن در عظمتش سخن گفت : اهل تفسير ده ها آيه از قرآن برشمرده اند كه در شاءن على (ع ) نازل شده , درباره جهاد, تقوا, ولايت و بـخشش وى در راه خدا سخن مى گويد, ازقبيل آيه ولايت , تطهير, مباهله , مودت و سوره دهر (انسان ) و غيره .
چنان كه راويان و محدثان , ده ها حديث و روايت از رسول خدا نقل كرده اند كه با صراحت , از مقام و فضيلت ومنقبت آن حضرت سخن مى گويد .
برخى از اين احاديث در گذشته ذكر شد.
امـام حـسـن (ع ) فـرزنـد على بن ابى طالب (ع ) و مادرش فاطمه زهرا(س ) دخت گرامى رسول خـداست .
او درپانزدهم ماه رمضان سال سوم هجرت , تولد يافت و در سال پنجاهم هجرى (28 ماه صفر) با سم به شهادت رسيد.
امام حسين (ع ), فرزند على بن ابى طالب و مادرش فاطمه زهرا, دختر رسول خدا(ص ) ست .
او در سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت , متولد شد و در دهم محرم سال (61 ه) در كربلا به دست لشكر يزيد, پسر معاوية بن ابى سفيان به مقام بلند شهادت نايل آمد.
حسن و حسين (ع ) دو فرزند رسول خدا و از اهل بيت او هستند, همان كسانى كه خداوند, دوستى و ولايـت وفرستادن صلوات بر آنها را فريضه ساخته , چنان كه در آيه هاى تطهير و مباهله و مودت آمده و در تشهد نماز,صلوات بر محمد و آلش واجب گرديده است .
اهل حديث , ده ها روايت براى مـا مى گويند كه از پيامبر اكرم (ص ) درفضيلت اهل بيت , على و فاطمه و حسن و حسين (ع ) نقل شده است , از جمله , اين روايت كه فرمود: (داستان اهل بيت من مانند كشتى نوح است كه هر كس در آن قرار گرفت , نجات يافت و هر كس تخلف كرد, هلاك شد.)
((49))ابـن عـبـاس گـفـتـه اسـت : وقـتى كه اين آيه نازل شد: (قل لا اساءلكم عليه اجرا الا المودة فى الـقـربـى )
((50)), مـردم گفتند:اى رسول خدا! آن خويشاوندانت كه دوستى شان را بر ما واجب كردى چه كسانى اند؟
فرمود: (على و فاطمه و دوفرزندشان ).
((51))عبداللّه عمر از پيامبر(ص ) درباره حسن و حسين (ع ) چنين نقل كرده است : (... حسن و حسين دو گل خوشبوى من در دنيا هستند.)
((52))عـلى بن حسين , پدرش امام حسين , فرزند على (ع ), ملقب به سجاد و زين العابدين (ع ) است زيرا سـجـده وعـبـادتـش زياد بود .
در سال (38 ه) متولد شد و در سال (95 ه) وفات يافت .
ابن حجر محدث در كتاب الصواعق المحرقه نوشته است : (زين العابدين كسى است كه از جهت دانش و زهد و عـبـادت , قـدم جـاى قدمهاى پدرش گذاشت )
((53))امام مالك در وصف او گفته است : (در مـيـان اهـل بـيت كسى مثل على بن حسين نبوده است )
((54))امام شافعى آن حضرت را چنين توصيف كرده است : (على بن حسين , افقه اهل مدينه است )
((55))پـدرش امـام عـلى بن حسين , سجاد مى باشد .
وى در سال (57 ه) متولد و در سال (114 ه) وفات يافت .
او كسى است كه صحابى بزرگوار رسول خدا(ص ) جابربن عبداللّه انصارى سلام پيامبر(ص ) را بـر طبق وصيت آن حضرت به وى ابلاغ كرد .
امام باقر(ع ) استاد تمام دانشمندان و مرجع فقها و مـسـلمانان در زمان خود بود .
از اين رو, ابن عمادحنبلى او را چنين تعريف كرده است : (ابو جعفر مـحـمـد بـاقـر, از فـقـيـهـان اهـل مدينه بود .
او را (باقر) مى گفتند زيرا علم را شكافته , ريشه و گوشه هاى پنهان آن را مى شناخت و آن را گسترش مى داد.)
((56))ابن سعد او را چنين ستوده است :(او مورد وثوق و از دانش و حديث سرشار بود.)
((57))پـدرش امام محمد باقر, فرزند على بن حسين است .
در سال (83 ه) متولد شد و در سال (148 ه) وفات يافت .
او در علم و تقوا مانند پدرش استاد تمام دانشمندان بود و پيشوايان مذاهب و حديث و تفسير نزد او درس خواندند.
پيشوايان مذاهب و حديث و رجال در وصفش گفته اند: او دانشمندترين مردم بوده و امام مالك و ابـوحنيفه و جزاينها از پيشوايان فقه و حديث در محضرش آموزش يافته اند .
ابن حبان وقتى كه در كـتـاب ثقات خود, درباره امام جعفر صادق (ع ) سخن مى گويد, او را چنين مى ستايد: (...او از نظر فـقـاهـت و عـلم و فضيلت از سروران اهل بيت بود.ثورى و مالك و شعبه و ديگر مردم از او حديث روايـت كرده اند.)
((58))نسائى در كتاب الجرح و التعديل خود درباره اومى گويد: (جعفر صادق مـورد وثوق مى باشد و مالك گفته است : مدتها پيش او رفت و آمد داشتم و او را جز در يكى از اين سـه حـالـت نـديدم : يا در حال نماز بوده يا روزه داشت يا قرآن مى خواند, و نديدم او را كه حديث بگويد مگراين كه با طهارت بود.)
((59))پـدرش امـام جـعـفـر بن محمد بن الصادق (ع ) در سال (128 ه) متولد شد و در سال (183 ه) در زندان هارون الرشيد به شهادت رسيد.
حـافـظ رازى در دائرة الـمعارف رجالى خود او را چنين مى ستايد: (موسى بن جعفر بن محمد بن عـلـى بـن حـسـيـن بـن على ابى طالب , از پدرش نقل روايت كرده است .
پسرش على بن موسى و برادرش على بن جعفر از او نقل روايت كرده اند .
از پدرم عبدالرحمان شنيدم كه مى گفت : از پدرم راجـع بـه او سـئوال شـد, پـدرم گفت : او مورد وثوق , بسيارراستگو و يكى از پيشوايان مسلمانان مى باشد.)
((60))پـدرش امـام كاظم موسى بن جعفر(ع ) مى باشد .
در سال (148 ه) متولد شد و در سال (203 ه) با سم به شهادت رسيد .
امام رضا(ع ) در زمان خود, سرور اهل بيت و مورد توجه تمام مسلمانان بود تا آن جا كه ماءمون خليفه عباسى ,ناخواسته بر آن شد كه او را وليعهد خود قرار دهد و دخترش را به وى تـزويـج كـند .
امام رضا(ع ) از نظر دانش ,پارسايى و پرهيزگارى , همانند پدرانش بود .
واقدى , تـاريـخ نـگـار رجالى , در وصف او گفته است : (امام رضا(ع ) كاملامورد اعتماد بود و در حالى كه بـيـسـت و انـدى سـال بيشتر عمر نداشت , در مسجد رسول خدا(ص ) فتوا مى داد.)
((61))پدرش حـضـرت مـوسى بن جعفر(ع ) درباره او خطاب به ساير فرزندانش فرمود: (اين برادر شما على بن موسى عالم آل محمد(ص ) است , درباره دينتان هر چه مى خواهيد از او بپرسيد و آنچه را براى شما مى گويد, حفظ كنيد.)
((62))پدرآن حضرت , امام على بن موسى الرضا(ع ) ست .
او در سال (195 ه) متولد شد و در سال (220 ه) وفات يافت .
سبط ابن جوزى در وصف امام جواد(ع ) گفته است : (محمد جواد, محمد, فرزند على بـن مـوسى الرضا,فرزند جعفر, فرزند محمد (باقر), فرزند على , فرزند حسين , فرزند على , فرزند ابـوطـالب مى باشد و كنيه اوابوعبداللّه و به قولى ابو جعفر است .
وى از حيت دانش , پرهيزگارى , زهد و بخشندگى , پيرو روش پدرش بود.)
((63))پدرش امام محمد جواد, فرزند على بن موسى است .
او در سال (214 ه ) متولد شد و در سال (254 هـ ) درگذشت .
ذهبى در معرفى آن حضرت گفته است : على بن محمد بن موسى , فرزند جعفر بن محمدبن زين العابدين ,السيدالشريف , ابوالحسن علوى حسينى فقيه , يكى از دوازده امام است و طـايـفـه اماميه , او را هادى مى خوانند.
((64))رجالى معروف , ابوالفلاح حنبلى درباره آن حضرت گفته است : (او فقيه , پيشوا و اهل عبادت بود.)
((65))پـدرش امـام عـلى بن محمد(ع ) هادى است .
او در سال (232 ه) متولد شد و در سال (260 ه) در گـذشت .
سبطابن جوزى حنفى او را چنين توصيف كرد است : (او دانشمندى مورد وثوق بود و از پدر و جدش روايت مى كرد.)
((66))پـدرش امـام حسن عسكرى (ع ) فرزند على العسكرى است .
او در سال (255 ه) متولد شد .
روايت بسيارى درباره مهدى آل محمد (عج ) وارد شده و افراد بسيارى از اصحاب رسول اكرم (ص ) آنها را نقل كرده اند, از قبيل امام على بن ابى طالب و عثمان بن عفان و عماربن ياسر و ابوهريره و عبداللّه بـن عـباس و عبداللّه ابن مسعود و ام سلمه وحذيفة بن يمان و بسيارى ديگر غير از اينها .
از جمله ايـن روايات اين است كه از رسول خدا(ص ) نقل شده : (مهدى از ما خاندان است , خداوند در ظرف يك شب كارش را سامان مى دهد.)
((67))همچنين از آن حضرت نقل شده است :(مهدى از عترت مـن , از اولاد فـاطمه (س ) است )
((68))به اين طريق , قرآن و پيامبر و دانشمندان و تاريخ نگاران بااختلاف روشها و گرايشهايشان , شخصيت امامان دوازده گانه يعنى على و دو فرزندش , حسن و حسين و نه نفر ازفرزندان حسين (ع ) را معرفى مى كنند .
اين بزرگواران چنان كه مى دانيم علم و دانـش را بـه تـرتيب , پسر از پدر و ازجدشان رسول خدا, ارث مى برند و روش پيامبر(ص ) را ادامه مـى دهـنـد و نـمـايـانگر گستره طبيعى راه اسلامى هستندكه رسول اكرم حضرت محمد(ص ) آغازگرش بود.
چـون مـذهـب , تنها روش براى درك اسلام و راه روشن ساختن مفاهيم آن است , بر آن شديم كه پايه هاى اساسى اسلام را, چنان كه در مكتب خاندان نبوت معرفى شده , به طور مختصر بيان كنيم .
(نخستين پله ديانت , شناخت ذات بارى تعالى و آخرين مرحله شناختش , ايمان به حقانيت اوست و كـمـال ايـمان آوردن به وى , اعتقاد به يكتايى اوست و كمال اعتقاد به يگانگى اش , خلوص براى او مى باشد.)
((69))ريـشـه اصـلـى و پـايـه اساسى , كه تمامى اركان عقيده اسلامى بر آن استوار است و ايمان به همه پـيـامبران به آن خبرداده اند يكتايى خداى سبحان و منزه دانستن ذات پاك او از همه ويژگيهاى آفريدگان و اثبات كمال بى نهايتش و ثابت كردن نامهاى نيك براى او مى باشد, چنان كه راهنماى عـالـم هستى , پيامبر ما, حضرت محمد(ص ) فرموده است .
ازاين رو, قرآن به معرفى توحيد و بيان صفات خداوند و ذكر نامهايش اختصاص يافته است .
پس خداوند سبحان باوحى به پيامبرش , خود را بـه آفريدگانش شناسانده و عظمت و يگانگى خويش را به درك و فهم عقول و خردهارسانيده اسـت .
چـون در مـيـان اهل تفسير, انديشه هاى مختلف به وجود آمد و مذاهب گوناگون كلامى پـديـدار گـشت واختلاف عقيده در فهم قرآن , آنان را از يكديگر جدا ساخت و افكارى منحرف از قـبـيـل تـجـسيم , تشبيه , غلو, جبر,تفويض و .. .
پيدا شد, امامان اهل بيت به منظور اصلاح انديشه اعـتـقـادى و مبارزه بابدعتها و گمراهيها قيام كردند وجامعه اسلامى را به چنگ زدن به عقيده تـوحيدى قرآن , كه همان عقيده آنها در توحيد بود, فرا خواندند .
يكى ازياران امام جعفر صادق (ع ) در نـامه اى به آن حضرت نوشت : (در سرزمين عراق مردمى پيدا شده اند كه خدا را به داشتن شكل وصـورت تـوصـيـف مـى كنند ـ فدايت شوم ـ اگر صلاح مى دانى مذهب صحيح را درباره توحيد بـرايـم بنويس ) امام براى او نوشت : (خدا تو را رحمت كند .
درباره توحيد و آنچه آنان كه پيش از تو بـوده اند, به آن اعتقادداشته اند سؤال كردى , بزرگ است خدايى كه مثل و مانند ندارد و او شنوا و بيناست .
خدا منزه است از آنچه توصيف كنندگان , تشبيه كنندگان او به مخلوقاتش و افترا زنندگان بدو, وى را وصف مى كنند .
بدان ـ خدا تو را رحمت كند ـ نظريه درست در اصل توحيد همان ويژگيها و صـفـات خـداونـد مى باشد كه قرآن آنها را ذكر كرده است .
بنابراين , بطلان و تشبيه را از خداى تعالى نفى كن .
در خداى تعالى , نفى و تشبيه نيست .
او خداوند ثابت و پاك و منزه است از آنچه او را وصف كنندگان توصيف مى كنند, و از قرآن تجاوز نكنيد كه بعد ازآن گمراه مى شويد.)
((70))مـذهب شيعه , انديشه اعتقادى خود را بر پايه اين نظريه پايه ريزى كرده و اصل بنا و قطعات آن را بـالا بـرده اسـت .
بـنـابـرايـن , ائمـه اهـل بيت , با عقيده تجسيم و تشبيه و حلول و اتحاد و غلو و با طـرفـداران اين عقيده و معتقدان به تفويض مبارزه كردند و از آنها بيزارى جستند و آنان را مورد لعنت قرار دادند .
و فقهاى شيعه اماميه حكم به كفر و نجاست آنها صادر كردند .
شيخ مفيد ـ يكى از بـزرگـان شـيـعه اماميه در قرن چهارم هجرى ـ نظريه شيعه را درباره آنها (غلاة )تثبيت كرده و گـفـتـه است : (طايفه غالى از آنان كه تظاهر به اسلام مى كنند, كسانى هستند كه امير مؤمنان و سـايـر امامان از فرزندان آن حضرت را خدا و پيامبر مى دانند و از نظر فضيلت دينى و دنيايى براى آنان اوصافى بيشتر از حد مجازقايل اند و از حد اعتدال بيرون رفته , گمراه و كافرند .
امير مؤمنان حـكم كرد آنان را بكشند و به آتش بسوزانند
((71))وائمه اطهار حكم به كفر و خروج آنها از اسلام دادند.)
((72))بـه ايـن طـريق , روش شيعه اماميه در فهم توحيد روش قرآنى مبنى بر پايه يگانگى خدا در ذات و صـفـات و افـعال وتوحيد در عبادت است چنان كه هيچ شريكى برايش نباشد .
اين روش است كه شـيـعـه را به مبارزه فكرى با صاحبان انديشه ها و گروههاى مختلف و فلسفه هاى گوناگون كه مانع درك صحيح نسبت به روش توحيد قرآنى است , واداركرده است .
از هـمان سالهاى نخستين اسلام , گروهى اهل صفا و خلوص در ميان مسلمانان , گام به گام در راسـتـاى دسـتورات قرآن و وصاياى پيامبر اكرم , بر طبق تفسير و تاءويل آيات اكمال دين و تبليغ رسـالـت و ولايت و بسيارى از آيات ديگر,در شاءن على و زهرا و فرزندان معصومشان و روايات بى شـمـارى در فضليت آن ها و پيروانشان ((1)) , على (ع ) را به عنوان دومين فرد در اسلام به رهبرى بـرگـزيـدنـد و خـالـصـانـه مكتب تشيع را پى ريزى كردند و اين خط سرخ را به وسيله مبارزات گوناگون با دشمنان , همواره ادامه دادند.
شيعه و پيروان اهل بيت , اگر چه همواره در اقليت بودند و مانند رهبرانشان , ائمه معصومين تحت شـكـنجه و آزارحكام جور و عمالشان , بسر مى بردند, اما با مبارزات علمى و عملى خود, نشر آثار و افـكار و تحمل آزارها و زندانهاو نثار مال و جان و خانواده و از دست دادن اعضا و جوارح و سلامت بـدنـى خود, زندگى را بر ستمكاران ناگوارمى ساختند و حتى داغ آرزوى يك آه ملتمسانه را بر دل قـسـاوتبار آنان مى گذاشتند .
و بالاخره , شهد و شيرينى موهوم خوش گذرانيها و عياشيهاى آنان را در كامشان تلخ مى كردند .
اين گروه , گاهى در برخى مناطق طلوعى درخشان داشتند و زمـانـى , چـنـان در گـمـنـامى و اختفا بسر مى بردند و حاكمان جور با ايجاد خفقان , نام آنان را درصحنه تاريخ كمرنگ نشان مى دادند كه عده اى از نويسندگان مزدور يا بى خبر, مكتب شيعه و شـيـعـيـان را غـيـر واقـعى وساخته ذهن بيگانگان و افراد افسانه اى ((2)) و ياپديده نوظهورى از مـجعولات برخى سلاطين از قبيل شاهان صفويه وغير آنها مى دانستند, به جرم اين كه به هر نيت بوده , اين سلسله ها با تبليغات , و ساختن و تعمير مساجد (بويژه درايران ) و قبور پيشوايان شيعه , در شناساندن و معرفى اين مكتب مبارز, كارها و خدمات فراوانى انجام داده اند .
درعين حال چنان كه در اوايل مقاله خاطرنشان ساختيم , وجود نخستين امامان شيعه و نام ساير آنان تا پيشواى دوازدهم و حـتـى غـيـبت طولانى و ظهور آن حضرت و حضور نخستين پيروان آنان كه از سابقين در اين مكتب هستند,در زمان حيات پيامبر(ص ) و بر زبان مبارك آن حضرت كاملا مطرح بوده اند.
اكنون به نمونه هايى چند از روايات به مدعاى خود اشاره مى كنيم : 1ـ جابر بن عبداللّه انصارى از پيامبر(ص ) پرسيد: منظور از اولوالامر ((3)) در قرآن كه خدا اطاعت آنها را بر مردم واجب كرده , چيست ؟
پيامبر فرمود: آنها جانشينان من و امامان بعد از من هستند, نخست على بن ابى طالب , و سپس به تـرتيب تا امام دوازدهم برشمرد و غيبت طولانى او را نيز خاطرنشان ساخت .
اين مضمون از طريق شـيـعـه و سـنى در كتابهاى متعددى آمده است كه از جمله , شواهدالتنزيل , ينابيع الموده , اثبات الهداة , ج 3, ص 123, بحارالانوار, جامع احاديث الشيعه , تفسير عياشى , تفسير صافى , مى باشد.
2ـ در كـتـاب الفضائل شاذان بن جبرئيل قمى از ابن عباس نقل كرده است كه رسول خدا فرمود: (يـدخل الجنة من امتى , سبعون الفا, لا حساب عليهم و لا عذاب , ثم التفت الى على (ع ) و قال : هم شيعتك و انت امامهم ).
روز قـيـامت هفتاد هزار (نفر) از امت من بدون كيفر و حساب داخل بهشت مى شوند .
سپس رو به على كرد وفرمود: آنها شيعيان تو هستند وتو پيشواى آنهايى ).
3ـ بر اساس روايات بسيارى از شيعه و سنى , آيه مباركه ( ..اولئك هم خير البرية ) ((4)) آنها بهترين آفريدگانند .
درشاءن على (ع ) و شيعيانش نازل شد .
اغلب تفاسير در ذيل اين آيه از سوره بينه بويژه تفسير نمونه روايات بسيارى ازاهل سنت نقل كرده كه مابه جهت اختصار از آوردن آنها خوددارى مـى كـنيم .
سالهاست كه برخى شيفتگان مكتب شيعه و محققان علاقه مند به اين آستان مقدس از قـبـيـل مـرحوم ميرحامد حسين صاحب عبقات الانوار و علامه امينى صاحب الغدير و اخيرا آية اللّه عـسكرى و گروههاى ديگرى از فضلا و دانشمندان شيعه كه از بركات انقلاب شكوهمند اسلامى مـايـه گـرفـتـه انـد به منظور دفاع از مكتب تشيع و زدودن غبار مظلوميت از چهره تابناك اين تـنـديس مقدس , دست به قلم شده اند و حقيقتا كه در اين راه قدم بزرگى برداشته اند و دشمنان آن را به خاك مذلت و تلاش مذبوحانه وادار كرده اند .
كتابچه اى كه در معرض مطالعه خوانندگان گرامى است يكى از آنها مى باشد كه به اثبات حقانيت خاندان پاك نبوت پرداخته است .
بسم اللّه الرحمن الرحيم سـتـايـش , سـزاوار ذات الـهـى باد كه پروردگار جهانيان است و درود بر سرور رسولان , حضرت محمد(ص ) وخاندان پاك و ياوران راستينش .
در آغـاز سـخن گفته مى شود كه اين مقاله مختصر و مفيد (همگام با اهل بيت ) تحقيقى فرهنگى است تا روشن شود كه روش خاندان نبوت شيوه اى متفكرانه و سياستمدارانه است كه از انديشه پر بـار و ريـشـه دار اسـلامى برآمده وپرچم دوستى و ولايت اهل بيت پاك پيامبر بزرگوار را بر دوش گـرفـته و مرام و مكتب آنها را توصيف كرده است ودرك مسائل اصولى و استنباط قوانين شرع و مـعارف قرآن و سنت را آموزش مى دهد, و از اين رو, همچون انديشه اى مكتبى و روشى سياسى از ميان تمام مكتبهاى اعتقادى و روشهاى فقهى ديگر دين اسلام درخشيده است .
هـدف از ايـن مـعرفى كوتاه , دعوت به سوى وحدت مسلمانان و برطرف ساختن ابرهاى تاريك و تندبادهاى غبارانگيزى است كه در محيط انديشه و زمينه وحدت و اتفاق مسلمانان جهان مى وزد.
بعلاوه , اين تحقيق كوتاه , بيانى است اجمالى از مبانى و ديدگاههايى كه اين گرايش مكتبى بر آن بنا نهاده شده وتوضيحى بر پيدايش آن است .
خوانندگان عزيز و فرزندان اسلام و دست اندركاران نشر اصول درخشان آن و كوشندگانى را كه در راه وحـدت مـسـلـمانان و بازگشت به اسلام در قالب شيوه زندگى و نظام اجتماعى و طرح حكومتى تلاش مى كنند, دعوت مى كنيم تا به واقعيت نقشه هاى استكبارى پى ببرند و درك كنند كـه آنها مى كوشند با سردادن فريادهاى گروه گرايانه و طرح شبهات در ميان پيروان مذهبهاى گوناگون و رهروان روشهاى اسلامى , موانع روانى به وجود آورند تا وحدت جامعه را بر هم زنند و جمع آنها را پراكنده كنند.
پـيـشـنـهاد ما در اين باره , دعوت به گفت و گوى علمى و التزام به نقد بى طرفانه و تمسك به شـيـوه قـرآنـى اسـت كه خواهان وحدت امت و حفظ موجوديت سياسى آن به منظور رويارويى با مبارزه طلبيهاى سياسى و فرهنگى است .
اميد داريم خداوند به ما توفيق دهد و اعمال ما را بپذيرد چرا كه او شنوا و اجابت كننده است .
مؤلف هاشم موسوى
در زمـان حـيـات پـيـامبر(ص ) و دوران دعوت آن حضرت , جامعه اسلامى با يك وحدت فكرى و سـياسى مى زيست و پيامبر راستين حضرت محمد(ص ) رساننده و بيان كننده شريعت , و جلودار و فرمانفرما بود.
هـمـيـن كـه رسـول خـدا بـه رفـيـق اعـلا پيوست , در نخستين لحظه هاى وفاتش , گرايشهاى گوناگونى در جهتهاى فكرى و سياسى پديدار شد.
نـخـستين اختلافات , در باب خلافت و امامت بود كه از آراى گوناگون و انديشه هاى متفاوت به وجـود آمـد امـا پـس از آن در فـهـم معناى اسلام و شرح احكام و تبيين ريشه هاى اصلى آن چنان مخالفتى حاصل شد كه موجب ديدگاها,و انديشه ها و مكاتب فكرى متعددى گشت .
در بـحـبـوحـه اين كشمكشهاى فكرى و سياسى , خاندان پيامبر اكرم (ص ), على (ع ) و فرزندانش , مـكـتـب فـكرى وشيوه عملى و روش سياسى ويژه خود داشتند و طبيعى است كه مسلمانان اين گونه به گروههاى مختلف و پيروان مذاهب فكرى , فقهى و موضعگيريهاى سياسى تقسيم شوند.
تـاريـخ بـه مـا مـى گويد: نخستين اجتماعى كه به صورت جمعى فشرده و ممتاز در اطراف امام عـلـى (ع ) روز رحـلـت رسول خدا به وجود آمد, گروهى از طلايه داران صحابه بودند كه با بيعت سقيفه مخالفت كردند و فرياد زدند كه امام (ع ) براى خلافت شايسته تر است .
انـدك انـدك اين مبارزه ها آرام گشت و به سكوت انجاميد تا زمانى كه در دوران خلافت عثمان , بـنـى امـيـه غـلبه يافت و پيشگامان از پيروان اهل بيت همچون ابوذرغفارى , عمارياسر, محمدبن ابى بكر و جز اينها در صحنه حيات سياسى و دعوت به اصلاح ظاهر شدند.
سـرانـجام وقتى عثمان كشته شد و مردم با امام على (ع ) بيعت كردند, فرمانروايى خاندان نبوت و پـيـروى فكرى وسياسى آنان مسلم گشت .
افراد حاضر در جنگ بدر و اهالى بيعت رضوان و ساير مهاجران و انصار, دور امام گردآمدند و رودرروى سلطه اموى كه به رهبرى معاوية بن ابى سفيان در شـام اداره مـى شـد, ايـسـتـادنـد .
امـا همين كه ستاره خلافت راستين با شهادت امام على بن ابى طالب (ع ) در سال 40 هجرى غروب كرد و فرزند او امام مجتبى (ع ) ناچارگشت بعد از چند ماه تصدى حكومت , به نفع معاويه از خلافت كناره گيرى كند, توجه مردم به اهل بيت (ع ) و پيروى از روش آنـان در اصطلاح حكومت اموى به عنوان يك گناه تلقى شد كه نتيجه اش كشتار, زندان و جور و شكنجه بود.
بـا هـمـه ايـنها دوستى اهل بيت و پيروى از آنان و ژرف نگرى در روش فكرى و فقهى و نفوذ آراى سـياسى شان ادامه يافت و مردم بيش از پيش خود را به اين خاندان منسوب دانستند, بويژه پس از انقلاب امام حسين (ع ) در مقابل سلطه يزيد بن معاويه و شهادت آن حضرت در سال 61 هجرى , كه بر پيروان اهل بيت نام شيعه اطلاق و وابستگى ودوستى نسبت به آنان تشيع نام گرفت .
سـيـره نـويـسان مى گويند: نام شيعه در زمان پيامبر اكرم تنها به چهار نفر اطلاق مى شد, ابوذر, سلمان , عمار ياسر,و مقداد .
اين چهار نفر در آن روزگار, معروف بودند كه شيعه على (ع ) هستند.
ما در اين بحث كوتاه تصميم داريم كه بارزترين آگاهى ها را از اين مكتب متفكرانه معرفى كنيم .
اين گرايش ريشه دار اسلامى (مكتب تشيع ) به دست امام على (ع ) و فرزندان او پايه گذارى و راه و روش آنـها به سوى اسلام بازشد و فهم و درك آنان نسبت به حقايق نهفته در كتاب و سنت پاك پيامبر(ص ) گشايش يافت .
شيعه در لغت به معناى پيروان , ياران و در اصطلاح خاص براى پيروان اهل بيت پيامبر(ص ), على و فـرزندانش علم شده است .
ابن منظور, لغوى مشهور در فرهنگش , ـلسان العرب ـ در تعريف شيعه از ازهـرى نـقـل مى كند كه :(شيعه گروهى هستند كه به خاندان پيامبر عشق مى ورزند و آنان را دوسـت مـى دارنـد و ايـن اسم آن چنان بر مواليان على و اولادش غلبه كرده كه نام مخصوص آنها شده است ) بررسى و تحليل تشيع به عنوان موجوديت و مكتب و گرايش اسلامى , ما را به اين نتيجه مى رساند كـه امـامـت خـاندان پيامبر, يعنى على و فرزندانش سنگ اصلى ساختمان اسلام و پايه اساسى آن اسـت .
تـوضـيـح مـى دهم كه امامت به دليل اهميت فراوانى كه براى بيان انديشه اسلامى و حفظ شـريـعت و پياده كردن احكام آن و ادامه وظيفه دعوت و تغييرات , پس از پيامبر را به عهده دارد, ركـن اصـلـى را از اركـان اعـتـقـادى اسـلام تشكيل مى دهد, و بر اين اساس , تمام مسلمانان بجز گروههاى كوچكى از قبيل خوارج و معتزله , بر وجوب آن اتفاق دارند.
قـرآن كـريـم آنـگاه كه مساءله امامت را به عنوان عهد الهى كه خدا ويژه نيكان و برگزيدگان از بندگان آزاد خود قرارداده , مطرح مى كند, اهميت اين مساءله و ارزش فكرى و سياسى و اعتقادى آن را تـثبيت كرده است و آن جا كه خداى متعال با پيامبر و خليل خود, گفت و گو كرده , امامت را چـنـين ترسيم مى فرمايد: (و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاءتمهن قال انى جاعلك للناس اماما, قال ومن ذريتى قال لاينال عهدى الظالمين )
((5)).
و در آيـه ديگر از لابه لاى توصيف پيامبرانى كه داراى مقام امامت نيز بوده اند, راجع به موقعيت و ارزش واهميت آن در زندگى بشر, به بيان روشن چنين فرموده است :(وجعلنا منهم اءئمة يهدون باءمرنا لما صبروا وكانوابياتنا يوقنون ).
((6))بـه دليل اهميت مساءله امامت در ادامه راه اسلام به وسيله برقرارى نظام حكومتى و بيان قوانين شـريـعـت و حفظحقايق ناب و اصيل آن (به دست امام ) پيامبر(ص ) را مى بينيم كه ميان امامت و جـوهـره ايـمان حقيقى رابطه محكمى قرار داده و فرموده است : (هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است )
((7))در جـاى ديـگـر فرموده است : (هر كس بميرد و بر گردنش بيعت از امام نباشد به مرگ جاهليت مـرده است ,)
((8))درجاى ديگر نقل شده است : (هر كس بدون (اعتقاد) به امامت بميرد به مرگ جاهليت مرده است )
((9))بر پايه اين بيان پيامبر اكرم , امام صادق (ع ) را مى بينم كه درباره وجوب امامت و اهميت امام كه در مـسـيـر فكرى وسياسى و تمدن , رهبرى جامعه را بر عهده دارد, چنين مى گويد: (اگر در روى زمـين جز دو نفر, كسى نباشد, يكى ازآنها امام است )
((10))با توجه به اين حقيقتها, جامعه شيعه , بـه مـساءله امامت اهميت شايانى داده , ايمان دارد كه (امامت ,عبارت است از رياست عامه در امور دين و دنيا براى يك فرد به نيابت از پيامبر(ص ).
((11))به اين دليل مساءله امامت از نظر شيعه مربوط به زمان پيامبر(ص ) و نيابت از آن حضرت مى باشد و تـعـيـين افراد ومعرفى كسانى كه پس از پيامبر(ص ) پرچم امامت را بر دوش خواهند گرفت از كارهاى مهم پيامبر است .
از ايـن رو, شـيعه معتقد است كه هرگز امكان ندارد پيامبرى كه آينده امت را آگاهانه مى نگرد و خـود را درپـاسـدارى از راه آن مؤظف مى داند, نسبت به مساءله با اهميتى مثل مساءله امامت , كه سـرنـوشـت مـردم و رسـالتش به آن بستگى دارد, بى اعتنا بگذرد و آن را با مشكلات و مخالفتها و نزاعها و كشمكهايش واگذار كند.
شيعه براى اين عقيده خود, به مواردى از ديدگاهها و بيانات صريح پيامبر(ص ) استناد مى كند كه مفهومش اين است : پيامبر راستين از همان آغاز دعوتش , بر اين بود كه گروهى پيشتاز را از ياران و مـؤمـنـان به رسالتش آماده سازدتا مقدمه انديشه و راه او باشند و تعليم يافتگانى كه در معناى رسـالت بينديشند و مضمونهاى عميق و فراگير اسلام رادرك كنند و بزرگترين جنبش انقلابى را كه در جهان بشريت ايجاد مى كند, دريابند.
اين هدف مهم پيامبر(ص ) به اين وسيله تحقق يافت كه شخصيت امام على (ع ) را آماده ساخت و به تربيت اوبيش از تربيت ساير صحابه اهميت داد زيرا از آغاز كودكى , او را جزو خانواده خود قرار داد و در خانه خويش باخلق و خويش او را پرورانيد و پيش از بعثت به نبوت , به وى ادب آموخت .
نشو و نـمـاى او در خانه پيامبر(ص ) وى را از پليدى دوران جاهليت مصون داشت و از رفتار به شيوه آن جامعه بت پرست , محافظت نمود و به اين دليل وى هرگز در برابر بت سجده نكرد.
آنـگـاه كـه خداوند, پيامبرش محمد(ص ) را براى به دوش گرفتن پرچم رسالت و هدايت بشريت بـرگـزيـد, امـام عـلى (ع ) نخستين تصديق كننده او و دعوتش بود .
بنابراين , على (ع ) از لحظات نخست دعوت و رسالت پيامبر(ص )با انديشه و آگاهى در رفتار او هماهنگ بود زيرا پيامبر در اين دوران توجه زيادى به آمادگى مكتبى او داشت و آنچه را علوم و معارف از پروردگار عزيز دريافت مـى كـرد بـه وى تـلـقين مى فرمود, هم چنان كه هر استادى نسبت به برجسته ترين شاگردان و طلايه دار شايستگان عنايت بيشترى دارد.
نـسـائى از ابـن عـباس از على (ع ) نقل كرده است كه فرمود: (هر وقت در دل شبها از پيامبر(ص ) اجـازه مـى خـواسـتـم حـضورش مشرف شوم , اگر مشغول نماز بود, به نشانه اذن دخول , تسبيح مـى گفت و اگر در حال نماز نبود, لفظااجازه ورود مى داد.)
((12))و نيز نسائى از امام على (ع ) نقل كرده است : (در دو وقـت به خانه رسول خدا وارد مى شدم : وقتى در شب و وقتى در روز, شب كه مى خواستم حضورش برسم با تنحنح به من اجازه ورود مى داد.)
((13))و نـيـز نـقل كرده است كه على (ع ) فرمود: (هر وقت از رسول خدا چيزى مى خواستم به من عطا مـى كـرد و اگـر ازسـئوال كـردن خوددارى مى ورزيدم (بدون سؤال ) خواسته مراپاسخ مى داد.)
((14))حاكم در مستدرك اين حديث را آورده و گفته است : (اين حديث صحيح است با توجه به شرطى كـه شيخين (بخارى و مسلم ) درباره صحت روايت گفته اند, اگر چه خودشان اين روايت را ذكر نكرده اند.)
((15))امام (ع ) با بيان اين كه رسول خدا از كودكى او را در خانه خود نگهدارى و تربيت كرده است , علاقه خود رانسبت به آن حضرت چنين شرح مى دهد: (چنان كه بچه شتر به دنبال مادرش مى رود, من از پى رسول خدامى رفتم , هر روز درسى عملى از اخلاق خود به من مى داد و مرا امر مى كرد كه به وى اقتدا كنم .
...)
((16))پيوسته پيامبر(ص ) به على (ع ) عنايت و اهتمام داشت و در موارد بسيارى به موقعيت و ارزشمندى او تـصـريـح مـى كـرد, چـنان كه در دوران صحابه آشكار بود كه پيامبر(ص ) على (ع ) را به منظور عهده دار شدن وظيفه امامت ورهبرى مستعد و آماده مى سازد.
روايت شده است , روزى كه خداوند با فرمان (وانذر عشرتك الاقربين )
((17))به آن حضرت دستور داد خويشانش را انذار كند, سى نفر از آنها را دعوت و اطعام كرد و موقعى كه از غذا خوردن فراغت يـافتند به آنها فرمود: (چه كسى ضمانت مى كند كه دين مرا ادا و به وعده هايم وفا كند و (در دنيا) جـانـشين و در بهشت همنشين من باشد؟
) على (ع )عرض كرد: من حاضرم .
پيامبر فرمود: (آرى ) تـو.)
((18))چـنان كه از پيامبر(ص ) نقل شده است كه وقتى على (ع ) را درمدينه جانشينش قرار داد و خـودش رهسپار جنگ تبوك شد, فرمود: (آيا از اين خشنود نيستى كه نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى باشى ؟
به استثناى اين كه پس از من پيامبرى وجود ندارد.)
((19))و نيز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (على از من است و من از على هستم , دينى كه بر گردن من است , جز على يا خودم كسى ادانمى كند.)
((20))همانطور كه در گرايش پيروان اهل بيت به اين موضعگيرى بزرگوارانه پيامبر اكرم (ص ) استدلال شـده , به آيات عديده اى از قرآن كه در معرفى على (ع ) و موقعيت و مقام او نازل شده نيز استدلال مـى شـود, از جـمله , اين آيه شريفه است : (انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تـطهيرا)
((21))زيرا پيامبر(ص ) اين آيه را با گفتار و رفتارخود, تفسير فرموده است .
جلال الدين سـيـوطى در كـتاب درالمنثور, راجع به تفسير اين آيه نقل كرده است كه رسول خدا(ص ) هنگام نـزول ايـن آيه , امام على و فاطمه و حسن و حسين (ع ) زير عباى خود جمع كرد و گفت : (خدايا! اينهاآل محمد هستند, صلوات و بركات خودت را بر خاندان محمد نثار فرما چنان كه آنها را بر آل ابـراهـيـم نـثارفرمودى )
((22))و اين آيه را, حاكم در شواهدالتنزيل
((23))و طحاوى در مشكل الاثار
((24))و احمد بن حنبل در مسند
((25))ونسائى در سنن كبرى .