حـديـث امام صادق (ع ) كه آشكارا مى گويد: آنچه بر طبق روايت , رسول خدا بر امام على (ع ) املا كرده , قرآن نيست و در آن هيچ آيه اى از قرآن نمى باشد بلكه به اين معناست كه پيامبر(ص ) علوم و معارف و احكام را املا كرده و على (ع ) آن را در صحيفه اى براى فاطمه (س ) نوشته است .
از اين رو, مصحف فاطمه (س ) ناميده شده يعنى نوشته اى كه پدر فاطمه , آن را برايش املا كرده و على (ع ) با دسـت خـود نـوشـتـه است .
و اين كه ائمه اهل بيت از اين كتاب علوم و معارف را مى آموزند .
و اين صحيفه , قرآن ديگرى نيست , چنان كه فتنه جويان تصور كرده اند زيرادانشمندان اسلام با اختلاف مذهبشان به شيعه و سنى , اتفاق دارند به اين كه قرآنى كه امروز مسلمانان در اختياردارند, كاملا هـمـان چـيزى است كه بر پيامبر(ص ) نازل شده بدون اين كه كلمه اى كم يا زياد شده باشد .
چرا كـه خداوند سبحان خودش نگهدارى و گردآورى آن را به عهده گرفته و فرموده است : (انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ) ((120)) و نيز فرموده است : (ان علينا جمعه و قرآنه ). ((121)) دانشمندان و محققان , روايات نادر و ضعيفى را كه مخالف با اين اجماع و تواتر, درباره حفظ كتاب خـدا بـرخـى نـويسندگان شيعه و سنى نقل كرده اند, مورد اعتنا قرار نمى دهند, بويژه كتابى كه خـداى تعالى از زمان پيامبر اكرم تاكنون , در هر عصرى و ميان هر نسلى صدها بلكه هزارها حافظ برايش آماده كرده است .
بـعـلاوه , قـرآن در دوران رسـول خـدا(ص ) نـوشته و گردآورى شده بود و پيامبر(ص ), تعدادى نويسنده , ويژه نوشتن وحى داشت و مسلمانان با توجه فوق العاده اى , نسلى پس از نسلى قرآن را به طـور مـسـتـقـيـم از پـيامبر(ص )مى گرفتند و با نوشتن , آن را به ديگران نقل مى دادند, و حتى گـروهى از صحابه آنچه را از قرآن حفظ داشتند برپيامبر(ص ) عرضه كرده بودند و او را تثبيت و تـقـرير فرمود و علماى اهل بيت از قبيل صدوق و مفيد و مرتضى وطوسى و علامه حلى , در طول قـرنـهـا و جـز ايـنها از دانشمندان در زمان ما, هر گاه در اين موضوع بحث كردند, آن رابه اثبات رساندند.
از امام زين العابدين (ع ) روايت شده است : (آيات قرآن , گنجينه هايى هستند, و هر گنجينه اى كه گشوده گردد,شايسته است كه در آن انديشيده شود.)
((123))از دوران صـحـابه پيامبر(ص ) تا زمان ما, مسلمانان به فهم و تفسير قرآن اهميت مى دادند .
از اين رو, علم تفسير درساختار انديشه اسلامى و پايه گذارى آن , تاءثير بسزايى دارد.
اصـول فـكـرى بـه سـبـب خـطـا در فـهم و تفسير قرآن به اختلاف و انحراف كشيده شده است .
انـديشه هاى گوناگون وروشهاى فكرى و فقهى فراوانى كه در صفوف اسلامى به وجود آمده , به دليل فهمها و استفاده هاى گوناگون از قرآن است .
عـلـم تـفـسـير, ريشه ها و روشهاى ويژه اى دارد .
از اين رو, مكتب اهل بيت (ع ) براى آن ريشه ها و روشهايى بر قراركرده كه بر پايه هاى زير بنا شده است : 1 ـ پـايـبـنـدى بـه حجت ظهور: اين مكتب توجه دارد به اين كه آنچه از ظاهر قرآن بر طبق فهم درسـت عربى معلوم مى شود, دليلى است كه پايبندى به آن لازم مى باشد, زيرا قرآن به زبان عرب نازل شده و بر طبق نظام لغوى در زمان نزولش مردم را مورد خطاب قرار داده و فرموده است : (انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ).
((124))2 ـ تـفسير قرآن به آنچه از پيامبر(ص ) و امامانى كه از آن حضرت گرفته اند, مبتنى باشد .
در اين صـورت ,پيامبر(ص ) بيان كننده كتاب خدا و عارف نسبت به معناى آن است , چنان كه مى فرمايد: (وما انزلنا عليك الكتاب الالتبى ن لهم الذى اختلفوا فيه ).
((125))3 ـ در فـهـم قـرآن و تفسير آن بايد به خرد توجه شود, زيرا خود قرآن , دستور داده است كه براى درك كـلام خـدا واستنباط معانى آن از خرد استفاده شود, آن جا كه فرموده است : (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها)(محمد/24)
((126)).
روش تفسير قرآن در مكتب اهل بيت اين چنين بر اصول قرآنى پايه ريزى مى شود .
از اين رو امامان اهـل بـيـت وساير دانشمندان اين مكتب از تفسير به راءى و بدون علم يا دليلى كه بر اين پايه قرار گرفته باشد, منع كرده اند.
سـنـت نـبـوى (نـامى است كه بر هر چه از پيامبر(ص ) صادر شده از قبيل گفتار, كردار, يا اقرار اطلاق مى شود).
((127))گروه صحابه , سنت نبوى را از پيامبر(ص ) يا به طور مستقيم و يا به نقل از كـسى كه از آن حضرت شنيده يا عمل ياتقرير او را مشاهده كرده , گرفته است .
در اين دوره هر چـند از طرف دروغ پردازان تلاشها شد كه سنت را به كذب بيالايند اما همچنان صحيح و محفوظ از كـذب بـاقـى ماند زيرا با وجود خود رسول خدا(ص ) و حضور گروهى كه به آنچه از آن حضرت شـنـيـده و ديـده انـد, گواهى مى دادند, شناخت صحيح و برطرف كردن اشتباه يا دورغ عمدى , كارآسانى بود.
اما پس از گذشت زمان و دور شدن از دوران پيامبر(ص ) عدم گردآورى سنت در نوشته منظمى كه مرجع مسلمانان باشد ـ چنان كه قرآن مرتب شده و در يك رساله جمع آورى گرديده است ـ و از سوى ديگر, چون سخن پيامبر(ص ) كلام بشر است , مغشوش ساختن آن ممكن و تشخيص دادن آن از سـخـنـان ساختگى دشوار مى باشد,بسيارى از روايات دروغ به آن حضرت نسبت داده شد و كلمات بسيارى كه از او صدور يافته بود, پوشيده ماند و يادچار تحريف گشت .
شـايسته است در اين جا روشن سازيم كه پيروان امامان اهل بيت , آنچه را كه درباره بيان احكام از امامان نيز صادرشده , در راستاى سنت و منبع براى احكام مى دانند زيرا آن حضرت فرموده است : (مـن دو چيز گرانقدر در ميان شما به امانت مى گذارم , يكى كتاب خدا (قرآن ) و ديگرى عترتم , كتاب رشته پيوسته اى از آسمان به سوى زمين است و عترت من خاندانم مى باشند و خداى لطيف و آگاه به من خبر داده است كه اين دو, هرگز از يكديگر جدانمى شوند تا هنگامى كه بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند .
پس ببينيد چگونه درباره آنها عمل مى كنيد).
((128))مـكـتب امامان اهل بيت (ع ) به دليل اين كه به حفظ سنت و نقل آن از امامان اهل بيت (ع ) و راويان پارسا اعتمادفراوان داشت , سنت را به عنوان امانت از گزند آفات نگاهدارى كرد اما بعدها درميان راويان , برخى از خبر سازان ,دورغ پردازان , غلات , مفوضه , مجسمه و ديگران پيدا شدند, چنان كه در مـيـان راويـان روايـات پيامبر(ص ) نيز چنين كسانى به وجود آمدند و به جعل احاديث و اخبار دروغ پـرداختند از اين رو, در اين مكتب براى اثبات صحت روايت , روشى علمى معين كرده اند كه مبتنى بر اصول زير است : 1 ـ هـيـچ حديثى كه منسوب به پيامبر(ص ) يا امامان باشد, پيش از آن كه در سند و متن آن كاملا تحقيق شود,پذيرفته نمى گردد.
2 ـ مهمترين دليل بر اثبات سنت , عدم مخالفت آن با كتاب خدا, و سنت متيقن و صحيح است .
بر طـبـق ايـن اصل در مكتب شيعه اماميه , هيچ كتاب حديثى , كه كليه احاديث آن صحيح باشد, به اثـبـات نـرسـيـده بلكه تمام كتابهاى حديث و روايت به عنوان مجموعه هاى حديثى قابل تحقيق علمى , پذيرفته شده است .
3 ـ پـايـه اسـاسى در قبول يك روايت در اين مكتب , صداقت راوى و وثاقت اوست , بدون توجه به مذهب وگرايش فكرى اش .
(شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذين اوحينا اليك وما وصينا به ابراهيم وموسى وعيسى ان اقـيـمواالدين ولاتتفرقوا فيه , كبر على المشركين ما تدعوهم اليه اللّه يجتبى اليه من يشاء ويهدى اليه من ينيب ).
((129))در اين خطاب الهى مى خوانيم كه خداوند به سوى اقامه دين و نهى از تفرقه در آن , دعوت فرموده اسـت .
ايـن دعـوت در حـقـيـقـت , خواندن به يك وحدت فكرى و سياسى است كه توان و نيروى مـسـلـمانان را در مقابل مبارزات اجتماعى و اعتقادى مخالف اسلام حفظ كند .
از اين خطاب , در مى يابيم كه عمل به قانون خدا و اجراى احكام آن به وسيله تشكيل يك جامعه و حكومت اسلامى و بر قرارى زندگى را بر اساس آن لازم دانسته است .
گـذشـتـه از ايـن دعـوت قرآن , ما مسلمانان وظيفه داريم تمام كوشش خود را در بر پايى دين و وحـدت مـسـلـمـانان واز بين بردن اختلاف و گروه گرايش متمركز سازيم .
پايه ها و نشانه هاى وحـدت براى همه كس , روشن است همه مسلمانان از شيعه و سنى بر اين اتفاق دارند كه هر كس شهادتين را بر زبان جارى كند مسلمان مى باشد, مسلمانان ,سود او و زيان آنها, زيان اوست .
از اين رو, تـمـام آنـها به ذات خداوند و كتابها و پيامبران و فرشتگان و قضاو قدر او وروز رستاخيز ايمان دارند و مى دانند كه رسالت اسلام بر پايه كتاب خدا و سنت پيامبر بزرگوارش حضرت محمد(ص ) اسـتـوار اسـت و تـمـام آنـها اجتهاد و استنباط احكام از كتاب و سنت را اجازه داده و به نتايج آن عمل كرده اند.
هـمچنين تمام مسلمانان در ايمان آوردن به فرائض اساسى اسلام و لزوم به جا آوردن آنها از قبيل نـمـاز, روزه ,حـج , زكـات , جـهـاد در راه خدا و امر به معروف و نهى از منكر و .. .
و اين كه (حلال محمد(ص ) تا روز قيامت حلال وحرام او تا قيامت حرام است ) اتفاق نظر دارند.
اخـتلاف ميان روشها و انديشه هاى گوناگون اسلامى كه مشاهده مى كنيم , اختلاف نظرى است كه براى حل آن ,بايد به يك گفت و گوى علمى و بحث بى طرفانه تن داد زيرا مسلمانان مؤظف اند در مقابل 5دشمنان خدا وانسانيت و حملات و نقشه هايى كه بر ضد آنان كشيده مى شود و براى از بين بردن اختلافات و درگيريهايى كه قوت آنها را به ضعف مى كشاند و هستى شان را تهديد به نابودى مى كند, صف واحدى تشكيل دهند.
در راءس كـسـانـى كـه وظـيـفـه حـفـظ وحـدت و گردآورى همه مسلمانان را بر عهده دارند, دانـشمندان , نويسندگان ومتفكران اسلامى هستند .
از اين رو بر اينها لازم است كوشش خالصانه خـود را مـتـوجه وحدت مسلمانان سازند واسلام را به عنوان يك باور و انديشه و قانون و تمدن به آنها معرفى كنند و شبهات و كوششهاى زيانبار اهل باطل را برطرف نمايند .
بهترين سخنى كه در پايان اين گفتار مى توانيم بگوييم دو آيه از قرآن مجيد است .
1ـ (واعتصموا بحبل اللّه جمعيا و لاتفرقوا).
((130))2ـ (ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه ).
((131))آخرين دعاى ما اين است : ستايش سزاوار ذات الهى مى باشد كه پروردگار جهانيان است .
اكـنون كه امامت , ركن اساسى را در پيكره انديشه اسلامى بر طبق نظريه اماميه در معارف شيعى پى ريزى مى كندو از بارزترين اصول آن , شناختن شخصيت امامانى از خاندان رسول اكرم است كه پس از آن حضرت پيشوايان مسلمانان مى باشند, بايد بدانيم كه پيشوايانى كه اين مكتب اسلامى به رهبرى فكرى و سياسى آنها اعتبار يافته است و در فهم كتاب و سنت و اخذ احكام و معارف شريعت مـرجـع كل مى باشند, چه كسانى هستند؟
زيرادستاوردهاى اين فكر در نظر جويندگان حقيقت , دلـيـل ارزشـمـندى اين گرايش و دور نماى انديشه درست آن نسبت به اصول و پايه هاى اساسى اسلام تلقى مى شود.
حال كه پيروان اهل بيت , دلايل خود را از كتاب و سنت ارائه دادند و ادله مشهود عملى را كه گواه بـر تـقـوا و علم وجهاد ائمه اهل بيت است , اقامه كردند و شايستگى آنان را براى امامت و مرجعيت فـكـرى و سـياسى جامعه به اثبات رساندند, ما برآن شديم كه معرفى مختصرى از اين بزرگواران عرضه بداريم :
آن حـضرت , ده سال قبل از بعثت پيامبر(ص ) در مكه (خانه خدا) ديده به جهان گشود, و پس از آن كـه در حـال سـجـده نـماز صبح در نوزدهم ماه رمضان , عبدالرحمان بن ملجم , كه از خوارج (نهروان ) بود, او را ضربت زد, دربيست و يكم همان ماه به شهادت رسيد.
عـلـى (ع ) مثل اعلاى اسلام و برادر رسول خدا و علمدار اوست و بر تمام مردم در پذيرفتن دعوت پـيامبر سبقت گرفت .
از اين رو, وحى الهى او را گرامى داشت و قرآن در عظمتش سخن گفت : اهل تفسير ده ها آيه از قرآن برشمرده اند كه در شاءن على (ع ) نازل شده , درباره جهاد, تقوا, ولايت و بـخشش وى در راه خدا سخن مى گويد, ازقبيل آيه ولايت , تطهير, مباهله , مودت و سوره دهر (انسان ) و غيره .
چنان كه راويان و محدثان , ده ها حديث و روايت از رسول خدا نقل كرده اند كه با صراحت , از مقام و فضيلت ومنقبت آن حضرت سخن مى گويد .
برخى از اين احاديث در گذشته ذكر شد.
امـام حـسـن (ع ) فـرزنـد على بن ابى طالب (ع ) و مادرش فاطمه زهرا(س ) دخت گرامى رسول خـداست .
او درپانزدهم ماه رمضان سال سوم هجرت , تولد يافت و در سال پنجاهم هجرى (28 ماه صفر) با سم به شهادت رسيد.
امام حسين (ع ), فرزند على بن ابى طالب و مادرش فاطمه زهرا, دختر رسول خدا(ص ) ست .
او در سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت , متولد شد و در دهم محرم سال (61 ه) در كربلا به دست لشكر يزيد, پسر معاوية بن ابى سفيان به مقام بلند شهادت نايل آمد.
حسن و حسين (ع ) دو فرزند رسول خدا و از اهل بيت او هستند, همان كسانى كه خداوند, دوستى و ولايـت وفرستادن صلوات بر آنها را فريضه ساخته , چنان كه در آيه هاى تطهير و مباهله و مودت آمده و در تشهد نماز,صلوات بر محمد و آلش واجب گرديده است .
اهل حديث , ده ها روايت براى مـا مى گويند كه از پيامبر اكرم (ص ) درفضيلت اهل بيت , على و فاطمه و حسن و حسين (ع ) نقل شده است , از جمله , اين روايت كه فرمود: (داستان اهل بيت من مانند كشتى نوح است كه هر كس در آن قرار گرفت , نجات يافت و هر كس تخلف كرد, هلاك شد.)
((49))ابـن عـبـاس گـفـتـه اسـت : وقـتى كه اين آيه نازل شد: (قل لا اساءلكم عليه اجرا الا المودة فى الـقـربـى )
((50)), مـردم گفتند:اى رسول خدا! آن خويشاوندانت كه دوستى شان را بر ما واجب كردى چه كسانى اند؟
فرمود: (على و فاطمه و دوفرزندشان ).
((51))عبداللّه عمر از پيامبر(ص ) درباره حسن و حسين (ع ) چنين نقل كرده است : (... حسن و حسين دو گل خوشبوى من در دنيا هستند.)
((52))عـلى بن حسين , پدرش امام حسين , فرزند على (ع ), ملقب به سجاد و زين العابدين (ع ) است زيرا سـجـده وعـبـادتـش زياد بود .
در سال (38 ه) متولد شد و در سال (95 ه) وفات يافت .
ابن حجر محدث در كتاب الصواعق المحرقه نوشته است : (زين العابدين كسى است كه از جهت دانش و زهد و عـبـادت , قـدم جـاى قدمهاى پدرش گذاشت )
((53))امام مالك در وصف او گفته است : (در مـيـان اهـل بـيت كسى مثل على بن حسين نبوده است )
((54))امام شافعى آن حضرت را چنين توصيف كرده است : (على بن حسين , افقه اهل مدينه است )
((55))پـدرش امـام عـلى بن حسين , سجاد مى باشد .
وى در سال (57 ه) متولد و در سال (114 ه) وفات يافت .
او كسى است كه صحابى بزرگوار رسول خدا(ص ) جابربن عبداللّه انصارى سلام پيامبر(ص ) را بـر طبق وصيت آن حضرت به وى ابلاغ كرد .
امام باقر(ع ) استاد تمام دانشمندان و مرجع فقها و مـسـلمانان در زمان خود بود .
از اين رو, ابن عمادحنبلى او را چنين تعريف كرده است : (ابو جعفر مـحـمـد بـاقـر, از فـقـيـهـان اهـل مدينه بود .
او را (باقر) مى گفتند زيرا علم را شكافته , ريشه و گوشه هاى پنهان آن را مى شناخت و آن را گسترش مى داد.)
((56))ابن سعد او را چنين ستوده است :(او مورد وثوق و از دانش و حديث سرشار بود.)
((57))پـدرش امام محمد باقر, فرزند على بن حسين است .
در سال (83 ه) متولد شد و در سال (148 ه) وفات يافت .
او در علم و تقوا مانند پدرش استاد تمام دانشمندان بود و پيشوايان مذاهب و حديث و تفسير نزد او درس خواندند.
پيشوايان مذاهب و حديث و رجال در وصفش گفته اند: او دانشمندترين مردم بوده و امام مالك و ابـوحنيفه و جزاينها از پيشوايان فقه و حديث در محضرش آموزش يافته اند .
ابن حبان وقتى كه در كـتـاب ثقات خود, درباره امام جعفر صادق (ع ) سخن مى گويد, او را چنين مى ستايد: (...او از نظر فـقـاهـت و عـلم و فضيلت از سروران اهل بيت بود.ثورى و مالك و شعبه و ديگر مردم از او حديث روايـت كرده اند.)
((58))نسائى در كتاب الجرح و التعديل خود درباره اومى گويد: (جعفر صادق مـورد وثوق مى باشد و مالك گفته است : مدتها پيش او رفت و آمد داشتم و او را جز در يكى از اين سـه حـالـت نـديدم : يا در حال نماز بوده يا روزه داشت يا قرآن مى خواند, و نديدم او را كه حديث بگويد مگراين كه با طهارت بود.)
((59))پـدرش امـام جـعـفـر بن محمد بن الصادق (ع ) در سال (128 ه) متولد شد و در سال (183 ه) در زندان هارون الرشيد به شهادت رسيد.
حـافـظ رازى در دائرة الـمعارف رجالى خود او را چنين مى ستايد: (موسى بن جعفر بن محمد بن عـلـى بـن حـسـيـن بـن على ابى طالب , از پدرش نقل روايت كرده است .
پسرش على بن موسى و برادرش على بن جعفر از او نقل روايت كرده اند .
از پدرم عبدالرحمان شنيدم كه مى گفت : از پدرم راجـع بـه او سـئوال شـد, پـدرم گفت : او مورد وثوق , بسيارراستگو و يكى از پيشوايان مسلمانان مى باشد.)
((60))پـدرش امـام كاظم موسى بن جعفر(ع ) مى باشد .
در سال (148 ه) متولد شد و در سال (203 ه) با سم به شهادت رسيد .
امام رضا(ع ) در زمان خود, سرور اهل بيت و مورد توجه تمام مسلمانان بود تا آن جا كه ماءمون خليفه عباسى ,ناخواسته بر آن شد كه او را وليعهد خود قرار دهد و دخترش را به وى تـزويـج كـند .
امام رضا(ع ) از نظر دانش ,پارسايى و پرهيزگارى , همانند پدرانش بود .
واقدى , تـاريـخ نـگـار رجالى , در وصف او گفته است : (امام رضا(ع ) كاملامورد اعتماد بود و در حالى كه بـيـسـت و انـدى سـال بيشتر عمر نداشت , در مسجد رسول خدا(ص ) فتوا مى داد.)
((61))پدرش حـضـرت مـوسى بن جعفر(ع ) درباره او خطاب به ساير فرزندانش فرمود: (اين برادر شما على بن موسى عالم آل محمد(ص ) است , درباره دينتان هر چه مى خواهيد از او بپرسيد و آنچه را براى شما مى گويد, حفظ كنيد.)
((62))پدرآن حضرت , امام على بن موسى الرضا(ع ) ست .
او در سال (195 ه) متولد شد و در سال (220 ه) وفات يافت .
سبط ابن جوزى در وصف امام جواد(ع ) گفته است : (محمد جواد, محمد, فرزند على بـن مـوسى الرضا,فرزند جعفر, فرزند محمد (باقر), فرزند على , فرزند حسين , فرزند على , فرزند ابـوطـالب مى باشد و كنيه اوابوعبداللّه و به قولى ابو جعفر است .
وى از حيت دانش , پرهيزگارى , زهد و بخشندگى , پيرو روش پدرش بود.)
((63))پدرش امام محمد جواد, فرزند على بن موسى است .
او در سال (214 ه ) متولد شد و در سال (254 هـ ) درگذشت .
ذهبى در معرفى آن حضرت گفته است : على بن محمد بن موسى , فرزند جعفر بن محمدبن زين العابدين ,السيدالشريف , ابوالحسن علوى حسينى فقيه , يكى از دوازده امام است و طـايـفـه اماميه , او را هادى مى خوانند.
((64))رجالى معروف , ابوالفلاح حنبلى درباره آن حضرت گفته است : (او فقيه , پيشوا و اهل عبادت بود.)
((65))پـدرش امـام عـلى بن محمد(ع ) هادى است .
او در سال (232 ه) متولد شد و در سال (260 ه) در گـذشت .
سبطابن جوزى حنفى او را چنين توصيف كرد است : (او دانشمندى مورد وثوق بود و از پدر و جدش روايت مى كرد.)
((66))پـدرش امـام حسن عسكرى (ع ) فرزند على العسكرى است .
او در سال (255 ه) متولد شد .
روايت بسيارى درباره مهدى آل محمد (عج ) وارد شده و افراد بسيارى از اصحاب رسول اكرم (ص ) آنها را نقل كرده اند, از قبيل امام على بن ابى طالب و عثمان بن عفان و عماربن ياسر و ابوهريره و عبداللّه بـن عـباس و عبداللّه ابن مسعود و ام سلمه وحذيفة بن يمان و بسيارى ديگر غير از اينها .
از جمله ايـن روايات اين است كه از رسول خدا(ص ) نقل شده : (مهدى از ما خاندان است , خداوند در ظرف يك شب كارش را سامان مى دهد.)
((67))همچنين از آن حضرت نقل شده است :(مهدى از عترت مـن , از اولاد فـاطمه (س ) است )
((68))به اين طريق , قرآن و پيامبر و دانشمندان و تاريخ نگاران بااختلاف روشها و گرايشهايشان , شخصيت امامان دوازده گانه يعنى على و دو فرزندش , حسن و حسين و نه نفر ازفرزندان حسين (ع ) را معرفى مى كنند .
اين بزرگواران چنان كه مى دانيم علم و دانـش را بـه تـرتيب , پسر از پدر و ازجدشان رسول خدا, ارث مى برند و روش پيامبر(ص ) را ادامه مـى دهـنـد و نـمـايـانگر گستره طبيعى راه اسلامى هستندكه رسول اكرم حضرت محمد(ص ) آغازگرش بود.
چـون مـذهـب , تنها روش براى درك اسلام و راه روشن ساختن مفاهيم آن است , بر آن شديم كه پايه هاى اساسى اسلام را, چنان كه در مكتب خاندان نبوت معرفى شده , به طور مختصر بيان كنيم .
(نخستين پله ديانت , شناخت ذات بارى تعالى و آخرين مرحله شناختش , ايمان به حقانيت اوست و كـمـال ايـمان آوردن به وى , اعتقاد به يكتايى اوست و كمال اعتقاد به يگانگى اش , خلوص براى او مى باشد.)
((69))ريـشـه اصـلـى و پـايـه اساسى , كه تمامى اركان عقيده اسلامى بر آن استوار است و ايمان به همه پـيـامبران به آن خبرداده اند يكتايى خداى سبحان و منزه دانستن ذات پاك او از همه ويژگيهاى آفريدگان و اثبات كمال بى نهايتش و ثابت كردن نامهاى نيك براى او مى باشد, چنان كه راهنماى عـالـم هستى , پيامبر ما, حضرت محمد(ص ) فرموده است .
ازاين رو, قرآن به معرفى توحيد و بيان صفات خداوند و ذكر نامهايش اختصاص يافته است .
پس خداوند سبحان باوحى به پيامبرش , خود را بـه آفريدگانش شناسانده و عظمت و يگانگى خويش را به درك و فهم عقول و خردهارسانيده اسـت .
چـون در مـيـان اهل تفسير, انديشه هاى مختلف به وجود آمد و مذاهب گوناگون كلامى پـديـدار گـشت واختلاف عقيده در فهم قرآن , آنان را از يكديگر جدا ساخت و افكارى منحرف از قـبـيـل تـجـسيم , تشبيه , غلو, جبر,تفويض و .. .
پيدا شد, امامان اهل بيت به منظور اصلاح انديشه اعـتـقـادى و مبارزه بابدعتها و گمراهيها قيام كردند وجامعه اسلامى را به چنگ زدن به عقيده تـوحيدى قرآن , كه همان عقيده آنها در توحيد بود, فرا خواندند .
يكى ازياران امام جعفر صادق (ع ) در نـامه اى به آن حضرت نوشت : (در سرزمين عراق مردمى پيدا شده اند كه خدا را به داشتن شكل وصـورت تـوصـيـف مـى كنند ـ فدايت شوم ـ اگر صلاح مى دانى مذهب صحيح را درباره توحيد بـرايـم بنويس ) امام براى او نوشت : (خدا تو را رحمت كند .
درباره توحيد و آنچه آنان كه پيش از تو بـوده اند, به آن اعتقادداشته اند سؤال كردى , بزرگ است خدايى كه مثل و مانند ندارد و او شنوا و بيناست .
خدا منزه است از آنچه توصيف كنندگان , تشبيه كنندگان او به مخلوقاتش و افترا زنندگان بدو, وى را وصف مى كنند .
بدان ـ خدا تو را رحمت كند ـ نظريه درست در اصل توحيد همان ويژگيها و صـفـات خـداونـد مى باشد كه قرآن آنها را ذكر كرده است .
بنابراين , بطلان و تشبيه را از خداى تعالى نفى كن .
در خداى تعالى , نفى و تشبيه نيست .
او خداوند ثابت و پاك و منزه است از آنچه او را وصف كنندگان توصيف مى كنند, و از قرآن تجاوز نكنيد كه بعد ازآن گمراه مى شويد.)
((70))مـذهب شيعه , انديشه اعتقادى خود را بر پايه اين نظريه پايه ريزى كرده و اصل بنا و قطعات آن را بـالا بـرده اسـت .
بـنـابـرايـن , ائمـه اهـل بيت , با عقيده تجسيم و تشبيه و حلول و اتحاد و غلو و با طـرفـداران اين عقيده و معتقدان به تفويض مبارزه كردند و از آنها بيزارى جستند و آنان را مورد لعنت قرار دادند .
و فقهاى شيعه اماميه حكم به كفر و نجاست آنها صادر كردند .
شيخ مفيد ـ يكى از بـزرگـان شـيـعه اماميه در قرن چهارم هجرى ـ نظريه شيعه را درباره آنها (غلاة )تثبيت كرده و گـفـتـه است : (طايفه غالى از آنان كه تظاهر به اسلام مى كنند, كسانى هستند كه امير مؤمنان و سـايـر امامان از فرزندان آن حضرت را خدا و پيامبر مى دانند و از نظر فضيلت دينى و دنيايى براى آنان اوصافى بيشتر از حد مجازقايل اند و از حد اعتدال بيرون رفته , گمراه و كافرند .
امير مؤمنان حـكم كرد آنان را بكشند و به آتش بسوزانند
((71))وائمه اطهار حكم به كفر و خروج آنها از اسلام دادند.)
((72))بـه ايـن طـريق , روش شيعه اماميه در فهم توحيد روش قرآنى مبنى بر پايه يگانگى خدا در ذات و صـفـات و افـعال وتوحيد در عبادت است چنان كه هيچ شريكى برايش نباشد .
اين روش است كه شـيـعـه را به مبارزه فكرى با صاحبان انديشه ها و گروههاى مختلف و فلسفه هاى گوناگون كه مانع درك صحيح نسبت به روش توحيد قرآنى است , واداركرده است .
از هـمان سالهاى نخستين اسلام , گروهى اهل صفا و خلوص در ميان مسلمانان , گام به گام در راسـتـاى دسـتورات قرآن و وصاياى پيامبر اكرم , بر طبق تفسير و تاءويل آيات اكمال دين و تبليغ رسـالـت و ولايت و بسيارى از آيات ديگر,در شاءن على و زهرا و فرزندان معصومشان و روايات بى شـمـارى در فضليت آن ها و پيروانشان ((1)) , على (ع ) را به عنوان دومين فرد در اسلام به رهبرى بـرگـزيـدنـد و خـالـصـانـه مكتب تشيع را پى ريزى كردند و اين خط سرخ را به وسيله مبارزات گوناگون با دشمنان , همواره ادامه دادند.
شيعه و پيروان اهل بيت , اگر چه همواره در اقليت بودند و مانند رهبرانشان , ائمه معصومين تحت شـكـنجه و آزارحكام جور و عمالشان , بسر مى بردند, اما با مبارزات علمى و عملى خود, نشر آثار و افـكار و تحمل آزارها و زندانهاو نثار مال و جان و خانواده و از دست دادن اعضا و جوارح و سلامت بـدنـى خود, زندگى را بر ستمكاران ناگوارمى ساختند و حتى داغ آرزوى يك آه ملتمسانه را بر دل قـسـاوتبار آنان مى گذاشتند .
و بالاخره , شهد و شيرينى موهوم خوش گذرانيها و عياشيهاى آنان را در كامشان تلخ مى كردند .
اين گروه , گاهى در برخى مناطق طلوعى درخشان داشتند و زمـانـى , چـنـان در گـمـنـامى و اختفا بسر مى بردند و حاكمان جور با ايجاد خفقان , نام آنان را درصحنه تاريخ كمرنگ نشان مى دادند كه عده اى از نويسندگان مزدور يا بى خبر, مكتب شيعه و شـيـعـيـان را غـيـر واقـعى وساخته ذهن بيگانگان و افراد افسانه اى ((2)) و ياپديده نوظهورى از مـجعولات برخى سلاطين از قبيل شاهان صفويه وغير آنها مى دانستند, به جرم اين كه به هر نيت بوده , اين سلسله ها با تبليغات , و ساختن و تعمير مساجد (بويژه درايران ) و قبور پيشوايان شيعه , در شناساندن و معرفى اين مكتب مبارز, كارها و خدمات فراوانى انجام داده اند .
درعين حال چنان كه در اوايل مقاله خاطرنشان ساختيم , وجود نخستين امامان شيعه و نام ساير آنان تا پيشواى دوازدهم و حـتـى غـيـبت طولانى و ظهور آن حضرت و حضور نخستين پيروان آنان كه از سابقين در اين مكتب هستند,در زمان حيات پيامبر(ص ) و بر زبان مبارك آن حضرت كاملا مطرح بوده اند.
اكنون به نمونه هايى چند از روايات به مدعاى خود اشاره مى كنيم : 1ـ جابر بن عبداللّه انصارى از پيامبر(ص ) پرسيد: منظور از اولوالامر ((3)) در قرآن كه خدا اطاعت آنها را بر مردم واجب كرده , چيست ؟
پيامبر فرمود: آنها جانشينان من و امامان بعد از من هستند, نخست على بن ابى طالب , و سپس به تـرتيب تا امام دوازدهم برشمرد و غيبت طولانى او را نيز خاطرنشان ساخت .
اين مضمون از طريق شـيـعـه و سـنى در كتابهاى متعددى آمده است كه از جمله , شواهدالتنزيل , ينابيع الموده , اثبات الهداة , ج 3, ص 123, بحارالانوار, جامع احاديث الشيعه , تفسير عياشى , تفسير صافى , مى باشد.
2ـ در كـتـاب الفضائل شاذان بن جبرئيل قمى از ابن عباس نقل كرده است كه رسول خدا فرمود: (يـدخل الجنة من امتى , سبعون الفا, لا حساب عليهم و لا عذاب , ثم التفت الى على (ع ) و قال : هم شيعتك و انت امامهم ).
روز قـيـامت هفتاد هزار (نفر) از امت من بدون كيفر و حساب داخل بهشت مى شوند .
سپس رو به على كرد وفرمود: آنها شيعيان تو هستند وتو پيشواى آنهايى ).
3ـ بر اساس روايات بسيارى از شيعه و سنى , آيه مباركه ( ..اولئك هم خير البرية ) ((4)) آنها بهترين آفريدگانند .
درشاءن على (ع ) و شيعيانش نازل شد .
اغلب تفاسير در ذيل اين آيه از سوره بينه بويژه تفسير نمونه روايات بسيارى ازاهل سنت نقل كرده كه مابه جهت اختصار از آوردن آنها خوددارى مـى كـنيم .
سالهاست كه برخى شيفتگان مكتب شيعه و محققان علاقه مند به اين آستان مقدس از قـبـيـل مـرحوم ميرحامد حسين صاحب عبقات الانوار و علامه امينى صاحب الغدير و اخيرا آية اللّه عـسكرى و گروههاى ديگرى از فضلا و دانشمندان شيعه كه از بركات انقلاب شكوهمند اسلامى مـايـه گـرفـتـه انـد به منظور دفاع از مكتب تشيع و زدودن غبار مظلوميت از چهره تابناك اين تـنـديس مقدس , دست به قلم شده اند و حقيقتا كه در اين راه قدم بزرگى برداشته اند و دشمنان آن را به خاك مذلت و تلاش مذبوحانه وادار كرده اند .
كتابچه اى كه در معرض مطالعه خوانندگان گرامى است يكى از آنها مى باشد كه به اثبات حقانيت خاندان پاك نبوت پرداخته است .
بسم اللّه الرحمن الرحيم سـتـايـش , سـزاوار ذات الـهـى باد كه پروردگار جهانيان است و درود بر سرور رسولان , حضرت محمد(ص ) وخاندان پاك و ياوران راستينش .
در آغـاز سـخن گفته مى شود كه اين مقاله مختصر و مفيد (همگام با اهل بيت ) تحقيقى فرهنگى است تا روشن شود كه روش خاندان نبوت شيوه اى متفكرانه و سياستمدارانه است كه از انديشه پر بـار و ريـشـه دار اسـلامى برآمده وپرچم دوستى و ولايت اهل بيت پاك پيامبر بزرگوار را بر دوش گـرفـته و مرام و مكتب آنها را توصيف كرده است ودرك مسائل اصولى و استنباط قوانين شرع و مـعارف قرآن و سنت را آموزش مى دهد, و از اين رو, همچون انديشه اى مكتبى و روشى سياسى از ميان تمام مكتبهاى اعتقادى و روشهاى فقهى ديگر دين اسلام درخشيده است .
هـدف از ايـن مـعرفى كوتاه , دعوت به سوى وحدت مسلمانان و برطرف ساختن ابرهاى تاريك و تندبادهاى غبارانگيزى است كه در محيط انديشه و زمينه وحدت و اتفاق مسلمانان جهان مى وزد.
بعلاوه , اين تحقيق كوتاه , بيانى است اجمالى از مبانى و ديدگاههايى كه اين گرايش مكتبى بر آن بنا نهاده شده وتوضيحى بر پيدايش آن است .
خوانندگان عزيز و فرزندان اسلام و دست اندركاران نشر اصول درخشان آن و كوشندگانى را كه در راه وحـدت مـسـلـمانان و بازگشت به اسلام در قالب شيوه زندگى و نظام اجتماعى و طرح حكومتى تلاش مى كنند, دعوت مى كنيم تا به واقعيت نقشه هاى استكبارى پى ببرند و درك كنند كـه آنها مى كوشند با سردادن فريادهاى گروه گرايانه و طرح شبهات در ميان پيروان مذهبهاى گوناگون و رهروان روشهاى اسلامى , موانع روانى به وجود آورند تا وحدت جامعه را بر هم زنند و جمع آنها را پراكنده كنند.
پـيـشـنـهاد ما در اين باره , دعوت به گفت و گوى علمى و التزام به نقد بى طرفانه و تمسك به شـيـوه قـرآنـى اسـت كه خواهان وحدت امت و حفظ موجوديت سياسى آن به منظور رويارويى با مبارزه طلبيهاى سياسى و فرهنگى است .
اميد داريم خداوند به ما توفيق دهد و اعمال ما را بپذيرد چرا كه او شنوا و اجابت كننده است .
مؤلف هاشم موسوى
در زمـان حـيـات پـيـامبر(ص ) و دوران دعوت آن حضرت , جامعه اسلامى با يك وحدت فكرى و سـياسى مى زيست و پيامبر راستين حضرت محمد(ص ) رساننده و بيان كننده شريعت , و جلودار و فرمانفرما بود.
هـمـيـن كـه رسـول خـدا بـه رفـيـق اعـلا پيوست , در نخستين لحظه هاى وفاتش , گرايشهاى گوناگونى در جهتهاى فكرى و سياسى پديدار شد.
نـخـستين اختلافات , در باب خلافت و امامت بود كه از آراى گوناگون و انديشه هاى متفاوت به وجـود آمـد امـا پـس از آن در فـهـم معناى اسلام و شرح احكام و تبيين ريشه هاى اصلى آن چنان مخالفتى حاصل شد كه موجب ديدگاها,و انديشه ها و مكاتب فكرى متعددى گشت .
در بـحـبـوحـه اين كشمكشهاى فكرى و سياسى , خاندان پيامبر اكرم (ص ), على (ع ) و فرزندانش , مـكـتـب فـكرى وشيوه عملى و روش سياسى ويژه خود داشتند و طبيعى است كه مسلمانان اين گونه به گروههاى مختلف و پيروان مذاهب فكرى , فقهى و موضعگيريهاى سياسى تقسيم شوند.
تـاريـخ بـه مـا مـى گويد: نخستين اجتماعى كه به صورت جمعى فشرده و ممتاز در اطراف امام عـلـى (ع ) روز رحـلـت رسول خدا به وجود آمد, گروهى از طلايه داران صحابه بودند كه با بيعت سقيفه مخالفت كردند و فرياد زدند كه امام (ع ) براى خلافت شايسته تر است .
انـدك انـدك اين مبارزه ها آرام گشت و به سكوت انجاميد تا زمانى كه در دوران خلافت عثمان , بـنـى امـيـه غـلبه يافت و پيشگامان از پيروان اهل بيت همچون ابوذرغفارى , عمارياسر, محمدبن ابى بكر و جز اينها در صحنه حيات سياسى و دعوت به اصلاح ظاهر شدند.
سـرانـجام وقتى عثمان كشته شد و مردم با امام على (ع ) بيعت كردند, فرمانروايى خاندان نبوت و پـيـروى فكرى وسياسى آنان مسلم گشت .
افراد حاضر در جنگ بدر و اهالى بيعت رضوان و ساير مهاجران و انصار, دور امام گردآمدند و رودرروى سلطه اموى كه به رهبرى معاوية بن ابى سفيان در شـام اداره مـى شـد, ايـسـتـادنـد .
امـا همين كه ستاره خلافت راستين با شهادت امام على بن ابى طالب (ع ) در سال 40 هجرى غروب كرد و فرزند او امام مجتبى (ع ) ناچارگشت بعد از چند ماه تصدى حكومت , به نفع معاويه از خلافت كناره گيرى كند, توجه مردم به اهل بيت (ع ) و پيروى از روش آنـان در اصطلاح حكومت اموى به عنوان يك گناه تلقى شد كه نتيجه اش كشتار, زندان و جور و شكنجه بود.
بـا هـمـه ايـنها دوستى اهل بيت و پيروى از آنان و ژرف نگرى در روش فكرى و فقهى و نفوذ آراى سـياسى شان ادامه يافت و مردم بيش از پيش خود را به اين خاندان منسوب دانستند, بويژه پس از انقلاب امام حسين (ع ) در مقابل سلطه يزيد بن معاويه و شهادت آن حضرت در سال 61 هجرى , كه بر پيروان اهل بيت نام شيعه اطلاق و وابستگى ودوستى نسبت به آنان تشيع نام گرفت .
سـيـره نـويـسان مى گويند: نام شيعه در زمان پيامبر اكرم تنها به چهار نفر اطلاق مى شد, ابوذر, سلمان , عمار ياسر,و مقداد .
اين چهار نفر در آن روزگار, معروف بودند كه شيعه على (ع ) هستند.
ما در اين بحث كوتاه تصميم داريم كه بارزترين آگاهى ها را از اين مكتب متفكرانه معرفى كنيم .
اين گرايش ريشه دار اسلامى (مكتب تشيع ) به دست امام على (ع ) و فرزندان او پايه گذارى و راه و روش آنـها به سوى اسلام بازشد و فهم و درك آنان نسبت به حقايق نهفته در كتاب و سنت پاك پيامبر(ص ) گشايش يافت .
شيعه در لغت به معناى پيروان , ياران و در اصطلاح خاص براى پيروان اهل بيت پيامبر(ص ), على و فـرزندانش علم شده است .
ابن منظور, لغوى مشهور در فرهنگش , ـلسان العرب ـ در تعريف شيعه از ازهـرى نـقـل مى كند كه :(شيعه گروهى هستند كه به خاندان پيامبر عشق مى ورزند و آنان را دوسـت مـى دارنـد و ايـن اسم آن چنان بر مواليان على و اولادش غلبه كرده كه نام مخصوص آنها شده است ) بررسى و تحليل تشيع به عنوان موجوديت و مكتب و گرايش اسلامى , ما را به اين نتيجه مى رساند كـه امـامـت خـاندان پيامبر, يعنى على و فرزندانش سنگ اصلى ساختمان اسلام و پايه اساسى آن اسـت .
تـوضـيـح مـى دهم كه امامت به دليل اهميت فراوانى كه براى بيان انديشه اسلامى و حفظ شـريـعت و پياده كردن احكام آن و ادامه وظيفه دعوت و تغييرات , پس از پيامبر را به عهده دارد, ركـن اصـلـى را از اركـان اعـتـقـادى اسـلام تشكيل مى دهد, و بر اين اساس , تمام مسلمانان بجز گروههاى كوچكى از قبيل خوارج و معتزله , بر وجوب آن اتفاق دارند.
قـرآن كـريـم آنـگاه كه مساءله امامت را به عنوان عهد الهى كه خدا ويژه نيكان و برگزيدگان از بندگان آزاد خود قرارداده , مطرح مى كند, اهميت اين مساءله و ارزش فكرى و سياسى و اعتقادى آن را تـثبيت كرده است و آن جا كه خداى متعال با پيامبر و خليل خود, گفت و گو كرده , امامت را چـنـين ترسيم مى فرمايد: (و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاءتمهن قال انى جاعلك للناس اماما, قال ومن ذريتى قال لاينال عهدى الظالمين )
((5)).
و در آيـه ديگر از لابه لاى توصيف پيامبرانى كه داراى مقام امامت نيز بوده اند, راجع به موقعيت و ارزش واهميت آن در زندگى بشر, به بيان روشن چنين فرموده است :(وجعلنا منهم اءئمة يهدون باءمرنا لما صبروا وكانوابياتنا يوقنون ).
((6))بـه دليل اهميت مساءله امامت در ادامه راه اسلام به وسيله برقرارى نظام حكومتى و بيان قوانين شـريـعـت و حفظحقايق ناب و اصيل آن (به دست امام ) پيامبر(ص ) را مى بينيم كه ميان امامت و جـوهـره ايـمان حقيقى رابطه محكمى قرار داده و فرموده است : (هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است )
((7))در جـاى ديـگـر فرموده است : (هر كس بميرد و بر گردنش بيعت از امام نباشد به مرگ جاهليت مـرده است ,)
((8))درجاى ديگر نقل شده است : (هر كس بدون (اعتقاد) به امامت بميرد به مرگ جاهليت مرده است )
((9))بر پايه اين بيان پيامبر اكرم , امام صادق (ع ) را مى بينم كه درباره وجوب امامت و اهميت امام كه در مـسـيـر فكرى وسياسى و تمدن , رهبرى جامعه را بر عهده دارد, چنين مى گويد: (اگر در روى زمـين جز دو نفر, كسى نباشد, يكى ازآنها امام است )
((10))با توجه به اين حقيقتها, جامعه شيعه , بـه مـساءله امامت اهميت شايانى داده , ايمان دارد كه (امامت ,عبارت است از رياست عامه در امور دين و دنيا براى يك فرد به نيابت از پيامبر(ص ).
((11))به اين دليل مساءله امامت از نظر شيعه مربوط به زمان پيامبر(ص ) و نيابت از آن حضرت مى باشد و تـعـيـين افراد ومعرفى كسانى كه پس از پيامبر(ص ) پرچم امامت را بر دوش خواهند گرفت از كارهاى مهم پيامبر است .
از ايـن رو, شـيعه معتقد است كه هرگز امكان ندارد پيامبرى كه آينده امت را آگاهانه مى نگرد و خـود را درپـاسـدارى از راه آن مؤظف مى داند, نسبت به مساءله با اهميتى مثل مساءله امامت , كه سـرنـوشـت مـردم و رسـالتش به آن بستگى دارد, بى اعتنا بگذرد و آن را با مشكلات و مخالفتها و نزاعها و كشمكهايش واگذار كند.
شيعه براى اين عقيده خود, به مواردى از ديدگاهها و بيانات صريح پيامبر(ص ) استناد مى كند كه مفهومش اين است : پيامبر راستين از همان آغاز دعوتش , بر اين بود كه گروهى پيشتاز را از ياران و مـؤمـنـان به رسالتش آماده سازدتا مقدمه انديشه و راه او باشند و تعليم يافتگانى كه در معناى رسـالت بينديشند و مضمونهاى عميق و فراگير اسلام رادرك كنند و بزرگترين جنبش انقلابى را كه در جهان بشريت ايجاد مى كند, دريابند.
اين هدف مهم پيامبر(ص ) به اين وسيله تحقق يافت كه شخصيت امام على (ع ) را آماده ساخت و به تربيت اوبيش از تربيت ساير صحابه اهميت داد زيرا از آغاز كودكى , او را جزو خانواده خود قرار داد و در خانه خويش باخلق و خويش او را پرورانيد و پيش از بعثت به نبوت , به وى ادب آموخت .
نشو و نـمـاى او در خانه پيامبر(ص ) وى را از پليدى دوران جاهليت مصون داشت و از رفتار به شيوه آن جامعه بت پرست , محافظت نمود و به اين دليل وى هرگز در برابر بت سجده نكرد.
آنـگـاه كـه خداوند, پيامبرش محمد(ص ) را براى به دوش گرفتن پرچم رسالت و هدايت بشريت بـرگـزيـد, امـام عـلى (ع ) نخستين تصديق كننده او و دعوتش بود .
بنابراين , على (ع ) از لحظات نخست دعوت و رسالت پيامبر(ص )با انديشه و آگاهى در رفتار او هماهنگ بود زيرا پيامبر در اين دوران توجه زيادى به آمادگى مكتبى او داشت و آنچه را علوم و معارف از پروردگار عزيز دريافت مـى كـرد بـه وى تـلـقين مى فرمود, هم چنان كه هر استادى نسبت به برجسته ترين شاگردان و طلايه دار شايستگان عنايت بيشترى دارد.
نـسـائى از ابـن عـباس از على (ع ) نقل كرده است كه فرمود: (هر وقت در دل شبها از پيامبر(ص ) اجـازه مـى خـواسـتـم حـضورش مشرف شوم , اگر مشغول نماز بود, به نشانه اذن دخول , تسبيح مـى گفت و اگر در حال نماز نبود, لفظااجازه ورود مى داد.)
((12))و نيز نسائى از امام على (ع ) نقل كرده است : (در دو وقـت به خانه رسول خدا وارد مى شدم : وقتى در شب و وقتى در روز, شب كه مى خواستم حضورش برسم با تنحنح به من اجازه ورود مى داد.)
((13))و نـيـز نـقل كرده است كه على (ع ) فرمود: (هر وقت از رسول خدا چيزى مى خواستم به من عطا مـى كـرد و اگـر ازسـئوال كـردن خوددارى مى ورزيدم (بدون سؤال ) خواسته مراپاسخ مى داد.)
((14))حاكم در مستدرك اين حديث را آورده و گفته است : (اين حديث صحيح است با توجه به شرطى كـه شيخين (بخارى و مسلم ) درباره صحت روايت گفته اند, اگر چه خودشان اين روايت را ذكر نكرده اند.)
((15))امام (ع ) با بيان اين كه رسول خدا از كودكى او را در خانه خود نگهدارى و تربيت كرده است , علاقه خود رانسبت به آن حضرت چنين شرح مى دهد: (چنان كه بچه شتر به دنبال مادرش مى رود, من از پى رسول خدامى رفتم , هر روز درسى عملى از اخلاق خود به من مى داد و مرا امر مى كرد كه به وى اقتدا كنم .
...)
((16))پيوسته پيامبر(ص ) به على (ع ) عنايت و اهتمام داشت و در موارد بسيارى به موقعيت و ارزشمندى او تـصـريـح مـى كـرد, چـنان كه در دوران صحابه آشكار بود كه پيامبر(ص ) على (ع ) را به منظور عهده دار شدن وظيفه امامت ورهبرى مستعد و آماده مى سازد.
روايت شده است , روزى كه خداوند با فرمان (وانذر عشرتك الاقربين )
((17))به آن حضرت دستور داد خويشانش را انذار كند, سى نفر از آنها را دعوت و اطعام كرد و موقعى كه از غذا خوردن فراغت يـافتند به آنها فرمود: (چه كسى ضمانت مى كند كه دين مرا ادا و به وعده هايم وفا كند و (در دنيا) جـانـشين و در بهشت همنشين من باشد؟
) على (ع )عرض كرد: من حاضرم .
پيامبر فرمود: (آرى ) تـو.)
((18))چـنان كه از پيامبر(ص ) نقل شده است كه وقتى على (ع ) را درمدينه جانشينش قرار داد و خـودش رهسپار جنگ تبوك شد, فرمود: (آيا از اين خشنود نيستى كه نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى باشى ؟
به استثناى اين كه پس از من پيامبرى وجود ندارد.)
((19))و نيز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (على از من است و من از على هستم , دينى كه بر گردن من است , جز على يا خودم كسى ادانمى كند.)
((20))همانطور كه در گرايش پيروان اهل بيت به اين موضعگيرى بزرگوارانه پيامبر اكرم (ص ) استدلال شـده , به آيات عديده اى از قرآن كه در معرفى على (ع ) و موقعيت و مقام او نازل شده نيز استدلال مـى شـود, از جـمله , اين آيه شريفه است : (انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تـطهيرا)
((21))زيرا پيامبر(ص ) اين آيه را با گفتار و رفتارخود, تفسير فرموده است .
جلال الدين سـيـوطى در كـتاب درالمنثور, راجع به تفسير اين آيه نقل كرده است كه رسول خدا(ص ) هنگام نـزول ايـن آيه , امام على و فاطمه و حسن و حسين (ع ) زير عباى خود جمع كرد و گفت : (خدايا! اينهاآل محمد هستند, صلوات و بركات خودت را بر خاندان محمد نثار فرما چنان كه آنها را بر آل ابـراهـيـم نـثارفرمودى )
((22))و اين آيه را, حاكم در شواهدالتنزيل
((23))و طحاوى در مشكل الاثار
((24))و احمد بن حنبل در مسند
((25))ونسائى در سنن كبرى .