پيشگفتار
كتاب حاضر مشتمل بر بيست و شش سخنرانى از متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى تحت عنوان (اسلام و مقتضيات زمان ) و نيز نوشته كوتاهى به قلم ايشان در همين موضوع (به عنوان مقدمه ) مى باشد. سخنرانيها در زمستان سال 1345 هجرى شمسى و در شبهاى ماه مبارك رمضان در مسجد اتفاق (تهران ) و در يك جمع عمومى ايراد شده و به همين جهت بيانى ساده و روان دارد. لازم به ذكر است كه نوارهاى اين سخنرانيها در دست نيست و كتاب حاضر تنظيم شده متنى است كه در همان زمان از نوار استخراج گرديده و در اختيار استاد شهيد گذاشته شده است و البته استاد چهار جلسه اول آن را ملاحظه نموده و ضمن اصلاحات عبارتى ، مطالبى بر آن افزوده اند. در تنظيم اين مجموعه ، جهت حفظ امانت ، به اصلاحات اندك عبارتى اكتفا شده و حالت گفتارى مطالب حفظ گرديده است . عناوين سخنرانيها غير از چهار جلسه اول كه عناوين آنها از استاد شهيد است ، از ويراستار مى باشد و حتى المقدور سعى شده است كه اين عناوين از متن سخنرانيها استخراج شود.
ذكر اين نكته ضرورى است كه رسم استاد بر اين بود كه پس از تفكر و تعمق كافى درباره يك موضوع ، در اطراف آن يك يا چند سلسله سخنرانى مى نمودند و اگر قرار مى شد كه آن سخنرانيها به صورت كتاب منتشر شود، متن پياده شده از نوار را با توجه به سوالات حضار اصلاح و تكميل مى كردند به طورى كه گاهى متن تنظيم شده چند برابر متن سخنرانيها مى گرديد. بنابراين نبايد انتظار داشت كه كتاب حاضر، بحثى كامل در موضوع مذكور است . با اين حال اين كتاب همچون ديگر آثار آن متفكر گرانقدر حاوى بحثهايى جالب و دلكش در موضوع خود بوده و حلال مسائل مبتلا به زيادى در باب (اسلام و مقتضيات زمان ) مى باشد، خصوصا با توجه به موقعيت زمانى حاضر كه به يمن انقلاب شكوهمند اسلامى ، حكومت به صالحان رسيده و در پى اجراى احكام اسلام مى باشيم و طبعا اين سوال پيش مى آيد كه آيا با توجه به تغييرات و تحولات زمان ، اسلام كه در چهارده قرن پيش نازل شده مى تواند پاسخگوى مشكلات اين زمان و هر زمان ديگرى باشد؟ اين كتاب پاسخگوى اينگونه سوالات است .
ناگفته نماند كه استاد شهيد بحثهايى در همين زمينه در سال 1351 در انجمن اسلامى پزشكان ايراد نموده اند. اين بحثها به اميد خدا همراه دو بحث ديگر و نيز نوشته هايى از استاد در اين باب ، جلد دوم اين كتاب را تشكيل خواهند داد.
از خداى متعال توفيق بيشتر در نشر آثار چاپ نشده استاد شهيد اين متفكر گرانقدر و اين حاصل عمر و پاره تن امام ، مسئلت مى نمائيم .
25/12/1364
شوراى نظارت بر نشر آثار استاد شهيد مرتضى مطهرى
به عنوان مقدمه ، به قلم استاد شهيد
اسلام و مقتضيات زمان
بسمه تعالى
براى روشنفكران مسلمان در عصر ما كه از نظر كيفيت زبده ترين طبقات اجتماعى مى باشند و از نظر كميت خوشبختانه قشر قابل توجهى به شمار مى روند، مهمترين مسئله اجتماعى (اسلام و مقتضيات زمان ) است .
دو ضرورت فورى ، مسؤ وليتى سنگين و رسالتى دشوار بر دوش اين طبقه مى گذارد. يكى ضرورت شناخت صحيح اسلام واقعى به عنوان يك فلسفه اجتماعى و يك ايدئولوژى الهى و يك دستگاه سازنده فكرى و اعتقادى همه جانبه و سعادتبخش ، و ديگر ضرورت شناخت شرائط و مقتضيات زمان و تفكيك واقعيات ناشى از تكامل علم و صنعت از پديده هاى انحرافى و عوامل فساد و سقوط.
براى يك كشتى كه مى خواهد اقيانوسها را طى كند و از قاره اى به قاره ديگر برود وجود قطب نما براى جهت يابى و هم لنگر محكم براى محفوظ ماندن و غرق نشدن و زيرپا گذاشتن جزر و مدها ضرورى است ، همچنانكه شناخت وضع و موقعيت جغرافيائى دريا در هر لحظه امرى حتمى است . ما بايد از طرفى اسلام را به عنوان يك راهنماى سفر و يك لنگر محكم و نگهدارنده از غرق شدن در جزر و مدها، و هم شرائط خاص زمان را به عنوان مناطق و منازل بين راه كه بايد مرتبا به آنها رسيد و گذشت كاملا بشناسيم تا بتوانيم در اقيانوس متلاطم زندگى به سرمنزل مقصود برسيم .
از نظر گروه نامبرده در اينجا مشكل لاينحلى وجود ندارد، فقط آشنا نبودن با حقايق اسلام و يا تميز ندادن ميان عوامل توسعه و پيشروى زمان و ميان جريانها و پديده هاى انحرافى كه لازمه طبيعت بشرى است ممكن است مسئله را به صورت معما جلوه دهد.
ولى افراد و طبقاتى هستند كه اين مسئله را واقعا به صورت يك معماى لاينحل و به صورت يك تضاد آشتى ناپذير مى نگرند و معتقدند
آيا اسلام و مقتضيات زمان دو پديده غير متوافق و ناسازگارند
(اسلام ) و (مقتضيات زمان ) دو پديده غير متوافق و ناسازگارند و از اين دو حتما يكى را بايد انتخاب كرد، يا بايد به اسلام و تعليمات اسلامى گردن نهاد و از هر گونه نوجوئى و نوگرائى پرهيز كرد و زمان را از حركت بازداشت و يا بايد تسليم مقتضيات متغير زمان شد و اسلام را به عنوان پديده اى متعلق به گذشته به بايگانى تاريخ سپرد. روى سخن در اين مقاله با اينگونه افراد است .
استدلال اين گروه اينست كه اسلام به حكم اينكه دين است بويژه كه دين خاتم است و دستوراتش جنبه جاودانگى دارد و بايد همانطور كه روز اول بوده براى هميشه باقى بماند، يك پديده ثابت و لايتغير است و اما زمان در طبع خود متغير و كهنه و نوكن است ، طبيعت زمان اقتضاى دگرگونى دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرائط جديدى خلق مى كند مغاير با شرائط پيشين . چگونه ممكن است چيزى كه در ذات خود ثابت و لايتغير است با چيزى كه در ذات خويش متغير و سيال است توافق و هماهنگى داشته باشند؟ آيا ممكن است تيرهاى برق و تلفن كه در منطقه معينى در كنار جاده ها نصب مى شوند با اتومبيلهائى كه مرتبا از جاده ها عبور مى كنند و در دو لحظه در يك نقطه نيستند توافق و هماهنگى داشته باشند؟ آيا ممكن است جامه اى كه براى يك كودك دو ساله دوخته مى شود تا بيست سالگى او مورد استفاده قرار گيرد در حالى كه جامه در طول بيست سال همان است كه بوده و تن كودك ماه به ماه و سال به سال رشد مى كند و بر ابعادش افزوده مى گردد؟!
بايد اعتراف كرد كه مشكلى است و ارائه راه حل صحيح آن چندان آسان نيست . اين مشكل آدمى را به ياد مشكلى مى اندزد كه فلاسفه الهى تحت عنوان (ربط متغير به ثابت ) و (ربط حادث به قديم ) طرح كرده و راه حل آن را ارائه كرده اند. مشكل فلاسفه از آنجا پيدا مى شود كه علت متغير بايد متغير و علت ثابت بايد ثابت باشد و همچنين علت حادث بايد حادث و علت قديم بايد قديم باشد پس چگونه است كه همه متغيرها و حادثه اى جهان در نهايت امر به يك علت ازلى غير قابل تغيير منتهى مى گردد؟ فلاسفه (رابطى ) كشف كرده اند كه از وجهه اى ثابت و ازلى است و از وجهه اى متغير و حادث ، و معتقدند كه او است پيوند دهنده متغيرها و حادثها به ذات قديم و كامل ازلى .
اينجا طبعا اين پرسش در ذهن مطرح مى شود كه آيا در مسئله (اسلام و مقتضيات زمان ) نيز كه يك مسئله اجتماعى است پاى يك (رابط) در ميان است ؟ اگر چنين است آن (رابط) چيست و از چه مقوله اى است ؟
استدلال به عدم امكان توافق ميان اسلام و مقتضيات زمان نوعى مغالطه است
حقيقت اينست كه در استدلال فوق درباره عدم امكان توافق ميان اسلام و مقتضيات زمان نوعى (مغالطه ) به كار رفته است هم در ناحيه اسلام و هم در ناحيه مقتضيات زمان .
اما از ناحيه اسلام از آن نظر كه جاودانگى قوانين اسلام و نسخ ناپذيرى آن كه امرى قطعى و از ضروريات اسلام است با قابليت انعطاف كه امرى است مربوط به سيستم قانونگزارى اسلام و خود اسلام خود بخود با مكانيسم مخصوص كه از مختصات سيستم قانونگزارى اسلام است به وجود مى آورد يكى فرض شده است و حال اينكه اين دو تا كاملا از يكديگر جدا هستند. قدرت شگرف جوابگوئى فقه اسلامى به مسائل جديد هر دوره اى نكته اى است كه اعجاب جهانيان را برانگيخته است . تنها در زمان ما مسائل جديد رخ ننموده است ، از آغاز طلوع اسلام تا قرن هفتم و هشتم كه تمدن اسلامى در حال توسعه بود و هر روز مسائل جديد خلق مى كرد، فقه اسلامى بدون استمداد از هيچ منبع ديگر وظيفه خطير خويش را انجام داده است . در قرون اخير بى توجهى مسؤ ولين امور اسلامى از يك طرف و دهشت زدگى در مقابل غرب از طرف ديگر موجب شد كه اين توهم پيش آيد كه قوانين اسلامى براى عصر جديد نارسا است .
اما از ناحيه مقتضيات زمان . مغالطه اى كه از اين ناحيه به كار رفته از آن جهت است كه چنين فرض شده كه خاصيت زمان اينست كه همه چيز حتى حقايق جهان را نيز فرسوده و كهنه نمايد. و حال آنكه آنچه در زمان كهنه و نو مى شود ماده و تركيبات مادى است ، يك ساختمان ، يك گياه ، يك حيوان ، يك انسان محكوم به كهنگى و زوال است ، اما حقايق جهان ثابت و لايتغير است . آيا جدول فيثاغورث به حكم اينكه بيش از دو هزار سال از عمرش مى گذرد كهنه شده است ؟ آيا گفته سعدى : (بنى آدم اعضاى يك پيكرند) چون هفتصد سال از عمرش مى گذرد منسوخ و غيرقابل عمل است ؟ آيا به دليل اينكه عدالت و مروت و وفا و نيكى چندين هزار سال است كه دهان به دهان مى گردد مندرس شده است ؟ بلكه گفتن اينكه جدول فيثاغورث عمر چند هزار ساله دارد و گفته سعدى عمر هفتصد ساله ، غلط است ، محتواى جدول فيثاغورث و شعر سعدى حقايقى ازلى و ابدى مى باشند و آنان بازگو كننده آن حقايقند و بس .
اشكال و پاسخ
مى گويند قوانين عصر برق و هواپيما و فضانورد نمى تواند عينا همان قوانين عصر چراغ نفتى و اسب و قاطر و الاغ باشد. جواب اينست كه شك نيست كه در عصر برق و هواپيما مسائل جديدى رخ مى نمايد كه بايد پاسخ خودش را باز يابد ولى هيچ ضرورتى ايجاب نمى كند كه الزاما چون برق به جاى چراغ نفتى و هواپيما به جاى الاغ آمده است بايد مسائل حقوقى مربوط به اينها از قبيل خريد و فروش و غصب و ضمان و وكالت و رهن هم يكسره تغيير كند و يا چون والدين و فرزندان و زوجين اعصار گذشته الاغ سوار بوده اند و پدران و مادران و فرزندان و شوهران و زنان عصر ما هواپيماسوارند پس الزاما بايد حقوق والدين بر اولاد و حقوق اولاد بر والدين و حقوق زوجين بر يكديگر در عصر ما بكلى دگرگون شود.
اسلام راه است نه منزل و توقفگاه . خود اسلام از خود به عنوان راه (صراط مستقيم ) ياد مى كند. غلط است كه بگوئيم چون منزلها عوض شود راه هم بايد عوض شود. در هر حركت منظم دو عنصر اساسى وجود دارد: عنصر تغيير مواضع كه متواليا صورت مى گيرد و عنصر ثبات راه و مدار حركت .
ثانيا آيا تنها اسلام است كه به عنوان يك ايدئولوژى و يك فلسفه اجتماعى و يك راهنماى سفر و حركت و تكامل مدعى جاودانگى است ؟! آيا مكتبهاى اجتماعى ديگر كه خود بيش از همه سنگ اصل تغيير را به سينه مى زنند و هر پديده اى را ناپايدار مى دانند خود آن مكتب را نيز متغير و ناپايدار مى دانند؟ مى دانيم كه جهان بينى ماركسيسم بر اصل تغيير و عدم ثبات طبيعت بنا شده است ولى هرگز ماركسيستهاى اصيل ، ماركسيسم را به عنوان پديده اى كهنه و متعلق به قرن گذشته تلقى نمى كنند، هرگز نمى گويند به دليل اينكه شخص كارل ماركس دوران جوانى را پشت سر گذاشت پير شد و سپس مرد، ماركسيسم هم محكوم به پيرى و مرگ است ، برعكس از ماركسيسم به عنوان اصولى پولادين و خلل ناپذير ياد مى